بعد از خوردن غذا عامر گفت
:
+آنا چرا انقدر کم حرفی قبلا بیشتر حرف میزدی چیزی اذیتت میکنه؟
_نه اینطور نیست
+احساس میکنم راضی نیستی نسبت به این اوضاع ،از این که قراره رود جشن بگیریم ناراحتی؟
_نه اصلا فقط احساس غریبی میکنم دوست داشتم مثل هر دختر دیگه ای تو این روز پدر و مادرم پیشم باشن ولی من حتی نمیدونم اونا کی هستن
+همه چی درست میشه غصه نخور، دکترت گفته این سردرد ها نشونه خوبی داره
امروز دیگه خیلی خسته شدی بریم خونه؟
_بریم
باهم از رستوران بیرون زدیم و بعد از تحویل سوییچ
ماشین سوار ماشین شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم
ماشین و تو حیاط گزاشت و از ماشین پیاده شدیم ، یه ماشین دیگه اونجا بود که عامر با دیدنش
گفت:
+عه ماشین دختر خالست که
دختر خاله یعنی همون که قرار بود عماد بره خاستگاریش؟
خواستم همین سوال و ازش بپرسم که در خونه باز شد و
مریم جون گفت:
+خوش اومدین عزیزانم خوش گزشت؟
_بله جاتون خالی
عامر:نازی چرا اینجاست مامان؟
+این چه حرفیه پسرم خوب اومده به خالش سر بزنه
باشنیدن صدای نازک دختری از پشت مریم جون اومد
نازی:انگار ناراحتی من اومدم عامر جان
دختری با قد بلند موهای بلوند چشم های عسلی در کل دختر خوشگلی بود تیپشم کاملا امروزی بود.
عامر رو بهش گفت :این چه حرفیه فقط تعجب کردم خیلی وقت بود این طرفا نمیومدی
نازی: آره دیگه دلم براتون تنگ شد
بعد به من اشاره کرد گفت:
معرفی نمیکنین
عامر دستشو پشت کمرم گزاشت و گفت :
+نامزدم اناشید
انگار زیاد از حرف عامر خوشش نیومد
دستم و به طرفش گرفتم و گفتم
_سلام خوشبختم
با مکث دستشو گرفت طرفمو گفت:
سلام منم همینطور
مریم جون به داخل اشاره کرد و گفت :
بفرمایین داخل بچها درست نیست جلوی در ایستادین
بعد از خوردن غذا عامر گفت:
+آنا چرا انقدر کم حرفی قبلا بیشتر حرف میزدی چیزی اذیتت میکنه؟
_نه اینطور نیست
+احساس میکنم راضی نیستی نسبت به این اوضاع ،از این که قراره رود جشن بگیریم ناراحتی؟
_نه اصلا فقط احساس غریبی میکنم دوست داشتم مثل هر دختر دیگه ای تو این روز پدر و مادرم پیشم باشن ولی من حتی نمیدونم اونا کی هستن
+همه چی درست میشه غصه نخور، دکترت گفته این سردرد ها نشونه خوبی داره
امروز دیگه خیلی خسته شدی بریم خونه؟
_بریم
باهم از رستوران بیرون زدیم و بعد از تحویل سوییچ ماشین سوار ماشین شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم
ماشین و تو حیاط گزاشت و از ماشین پیاده شدیم ، یه ماشین دیگه اونجا بود که عامر با دیدنش
گفت:
+عه ماشین دختر خالست که
دختر خاله یعنی همون که قرار بود عماد بره خاستگاریش؟
خواستم همین سوال و ازش بپرسم که در خونه باز شد و مریم جون گفت:
+خوش اومدین عزیزانم خوش گزشت؟
_بله جاتون خالی
عامر:نازی چرا اینجاست مامان؟
+این چه حرفیه پسرم خوب اومده به خالش سر بزنه
باشنیدن صدای نازک دختری از پشت مریم جون اومد
نازی:انگار ناراحتی من اومدم عامر جان
دختری با قد بلند موهای بلوند چشم های عسلی در کل دختر خوشگلی بود تیپشم کاملا امروزی بود.
عامر رو بهش گفت :
این چه حرفیه فقط تعجب کردم خیلی وقت بود این طرفا نمیومدی
نازی: آره دیگه دلم براتون تنگ شد
بعد به من اشاره کرد گفت:معرفی نمیکنی
عامر دستشو پشت کمرم گزاشت و گفت :
+نامزدم اناشید
انگار زیاد از حرف عامر خوشش نیومد
دستم و به طرفش گرفتم و گفتم
_سلام خوشبختم
با مکث دستشو گرفت طرفمو گفت:
سلام منم همینطور
مریم جون به داخل اشاره کرد و گفت
بفرمایین داخل بچها درست نیست جلوی در ایستادین