خلاصه رمان:
شیرین دختری که اسیر دست پدری زورگو که جز حرف خودش , حرف کسی رو قبول نداره. شیرین رو مجبور به ازدواج با کسی میکنه که هیچ حسی بهش نداره … فرهاد … یه پسر همه چی تمام اما با دلی شکسته … اونم به نوبه خودش اسیر سرنوشت و مجبور به ازدواج تو راه این ازدواج , عشق بی خبر میرسه … شیرین میشه … شیرینتر از شیرینی … اما … همیشه یکی هست که این شیرینی رو تلخ کنه ….