رمان از کفر من تا دین تو پارت291

4.4
(82)

 

با وسوسه برگشت و دونستن اینکه توی گوش مرد همراهش که مسلماً در مورد منه، چی پچ پچ میکنه رو لعنت میکنم و خودم و به عروسی با چهره ای ملایم و لبخند زیبایی که برام چاک داده که با چهره چند دقیقه قبلش مغایرت داره میرسونم.

_چی شده؟

 

برگشتش طرف داماد و فقط کلمه اول عزیزمش و میشنوم و پچ پچ درگوشی و… منی که معطل خودش هنوز منتظرم..

که بلاخره با جمله های جذابی از خجالتم درمیاد.

_ خاک تو سرت کنن عوض اینکه محو جمال من باشی تو بحر رقاصایی؟ چشمای هرزه تو باید کور کنم.

_عزیزمت مال همونی که محو رُخت باید بشه نه منه خاک بر سر.. عروس بیشعور ..!

آخرش و با غرغر زیر لبی اضافه میکنم!

 

چشم هاش و برام چپ میکنه و پشت بندش نمیدونم نگاهش به کی میفته که دوباره نیش ملیحش باز شده و سری براش تاب میده.

 

بی‌حوصله از اداهاش میگم..

_کم مثل اسب پیشونی سفید تابلوام بعد کشوندیم این بالا مثه چنار واستم؟!

_پریود شدم..

_ها!؟

_مرگ… دلم پیچ میخوره.. نمیتونم سر جام بند بشم.. همه فک میکنن قر تو کمرم گیر کرده هی تکون تکون میخورم..

میترسم تِر بزنم به لباس پرنسِسیم. نگاه کن ببین زیرم چه خبره… یه ذره بلند میشم وضعیت پشتم و چک کن هنوز سفیده یا قرمز خونی؟

 

همه این ها رو وقتی دهنم از تعجب باز بود در کمال بیچارگی دم گوشم میناله..

_بگو اینم یکی از شوخی های احمقانه اته!..

میناله…

_هاااااای خدا من کی تو عروسیم شوخی کردم که دفعه دومم باشه.. مگه چندبار عروس میشم آخه که مثه اسکلا با کل کل با تو هدرش بدم.. تازه احمقم خودتی.

 

بلاخره خودش و تکونی میده تا زیرش و ببینم و چیزی مشخص نیست.

_به دکتر گفتی؟

_چیزی شده عزیزم؟

برمیگرده طرف دکتر و نیشش و براش باز میکنه..

_نه قربونت تو راحت باش..

با برگشتش طرفم زمزمه وار ادامه میده…

_ریدم تو حجله ات تو راحت باش..

 

و چشم غره ای که نصیب من میکنه.. انگار من شیرفلکه اشو باز کردم، دستم و گرفته شاکی میگه ..

_خدایا من از کدوم درد بمیرم..! آخه دیووانه، مردک امشب میخواست منو روی دست ببره توی تخت و کلی کارهای کثیف و خوشمزه باهام بکنه.

دلش خوشه که منه خاک برسر و میبره حجله انقده کمر بزنه تا خون بپاشه بیرون.

بعد بهش چی بگم؟!.. نه واقعا چی بگم؟! بگم نزده خودش پاشیده بیرون بمون تو خماریش و امشب کمرت و بکوب تو دیوار؟..

مگه خلم از حالا احوالش و تلخ کنم برام بره تو قیف! آخرش که رونمایی میشه…وای خدا مردم از دل درد و کمر درد..

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 82

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان جهنم بی همتا

    خلاصه: حافظ دشمن مهری است،بینشان تنفری عمیق از گذشته ریشه کرده!! حالا نبات ،دختر ساده دل مهری و مجلس خواستگاریش زمان مناسبی…
رمان کامل

دانلود رمان کاریزما

    خلاصه: همیشه که نباید پورشه یا فراری باشد؛ گاهی حتی یک تاکسی زنگ زده هم رخش آرزوهای دل دخترک می‌شود. داستانی که…
رمان کامل

دانلود رمان پاکدخت

    خلاصه: عزیزترین فرد زندگی آناهیتا چند میلیارد بدهی بالا آورده و او در صدد پرداخت بدهی‌هاست؛ تا جایی که مجبور به تن…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
1 ماه قبل

قبلا این چن خط یه روز در میون بود شد چهار روز یبار😩

Batool
1 ماه قبل

ممنون قاصدک جان ولی خیلی کوتاه بود بعد ازین چند روز توقع پارت کمی بلندتر
دیگه نویسنده ی عزیز خیلی داره لفتش میده قلم بی‌نظیر وزیبا وفوقالعاده داره ولی زیادی وبیخود لفتش میده من این رومانو تقریبا ۳سال وخورده ای شروعش کردم وهنوز تا هنو تموم نشده آخه چه خبر نویسنده ی عزیز نمیخواد یکم تغییری بده

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x