رمان الهه ماه پارت 47

4.5
(18)

 

با خشونت صدایش یاسین به سمت او بر میگردد..

ماهک از ترس اینکه سام بخواهد دوباره یاسین را شماتت کند آرام میگوید:

_ چیزی نیست رقصیدم با بچه ها سرم گیج رفت همین ..

سام به سختی جلوی خود را میگیرد که درشت بار یاسین نکند ..

_رقصیدی یا مجبورت کردن برقصی..؟

رنگ یاسین میپرد و ماهک برای آنکه بحثی پیش نیاید و نشان دهد که حالش خوب است فوراً از روی صندلی بلند میشود..

_من خوبم ببیــ…

اما با حس چرخش خانه به دور سرش فوراً چشم میبندد و تلو خوران عقب میرود که پرهام سریع بازویش را میچسبد و حرصی میگوید :

_خیلی خوب حالا یکم بشین ..
بزار حالت جا بیاد بعد پاشو سوپر من بازی درار..

ماهک به کمکش روی صندلی مینشیند..

یاسین آب قند را به لب هایش نزدیک میکند و بدون توجه به حضور سام زیر لب غر میزند..

_ای کاش دستم میشکست اونطوری مثل فرفره نمی چرخوندمت…

ماهک لیوان را از لبش دور میکند..

نگران سرش را رو به سام بالا میگیرد ..

اما سام انگار اصلاً متوجه حرف یاسین نشده بود..
معلوم بود حواسش جای دیگری است ..

ماهک با استرس امتداد نگاهش را دنبال میکند و به حلقه ی دست پرهام دور بازوی خود میرسد..

پرهام بدون آنکه حواسش باشد همچنان بازوی دخترک را محکم گرفته بود ..

دقیقاً همان بازوی خالی از پوشش و بدون آستینش را..

ماهک با لبخند لرزانی دست پرهام را میگیرد ‌..

_مرسی من خوبم..

پرهام که انگار تازه متوجه منظور ماهک میشود فوراً دستش را بر میدارد و چنگی به موهایش میزند..

_شرمنده.. نگران شدم حواسم پرت شد..

سام فکش را روی هم میفشارد:

طاقت نداشت ببیند کسی غیر از خودش نزدیک دخترک شود..

خواه یاسین باشد یا هر کس دیگری..

نمی دانست این چه حس مزخرفی است که جدیداً
گریبان گیرش شده است..

_هر وقت احساس کردی حالت بهتره بگو برمیگردیم..

با حرف سام نازنین شاکی جلو می آید..

_کجا هنوز شام نخوردین..؟ جشنمون تموم نشده ..

سام با جدیت جوابش را میدهد:

_دیر وقته.. ماهک فردا امتحان داره ..
باید امشب و خوب استراحت کنه تا فردا بتونه درس بخونه ..

صدای اعتراض بچه ها بلند میشود:

مهران دستش را روی شانه اش میگذارد:

_یه امشبه رو کوتاه بیا  ..

سام کلافه سرش را بر میگرداند..

مهرداد تک خندی میزند:

_تازه میخواستیم بهمون افتخار بدی و برامون از آلبوم جدیدت بخونی..

باران با ذوق دستانش را بهم میکوبد:

_واای آره شنیدم خیلی کولاکه..

یاسین کنایه میزند..

_کولاک واسه یه دقیقه اشه..ببین داره چی میسازه که حتی نزاشته من صداش و بشنوم..

چشمان کاوه گرد میشود..

_شوخی میکنی..؟

_به قیافم میاد شوخی داشته باشم ..
تازه ترانه سرا هم خود آقاست..

_آره سام..؟شعراشم خودت گفتی ..؟

سام جوابی نمی دهد ..

اصرار زیاد بچه ها برای اینکه یک ترک از آلبوم جدیدش را بخواند بی فایده بود..

میدانست دوستانش همانقدر مشتاق شنیدن ترک هایش هستند که طرفدارانش ..

هیچوقت نمیتوانست بینشان تفاوتی قائل شود و
قبل از انتشار رسمی آلبومش قطعه ای از آن را برایشان بخواند..

این خصیصه عادتش شده بود..

****

نزدیک به نیمه شب بود که به خانه برگشتند ..

ماهک‌ خسته بود و چشمان سبز رنگش خمار..

با وجود آنکه سام خواسته بود زودتر به خانه برگردند اما حریف هیچکدام از بچه ها نشده بودند..

در نهایت هم سام با دیدن چشمان خسته و خواب آلود ماهک با هزار توپ و تشر آنها را سر جایشان نشاند تا دیگر کسی نتواند حرفی بزند یا اعتراضی کند

مقابل در اتاقش هر دو متوقف میشوند ..

_شب خیلی خوبی بود ..

سام دست در جیب به طرفش برمیگردد..
پوزخندی کنج لبش مینشیند..

_باز جای شکرش باقیه که حداقل بهت خوش گذشته..

چشمان زیبای خواب آلودش گرد میشوند و لحن ناز دارش که میپرسد ..

_مگه به تو خوش نگذشت..؟

خواست بگوید اگر اتفاقات اواسط مهمانی را نا دیده میگرفت به او هم خوش گذشته بود ؛

اما ترجیح داد سکوت کند..

_امشب و تا صبح خوب استراحت کن ..
صبح زود قبل از اینکه برم شرکت بیدارت میکنم که درس بخونی ..

ماهک با یاد فردا و امتحانش استرس میگیرد..

_صبح بری شرکت کی برمیگردی ..؟

_معمولاً ساعت چند بر میگردم خونه ..؟

ماهک گوشه ی شالش را به هم میپیچد..

_ساعت هفت..ولی نمیشه فردا یه کوچولو زودتر برگردی..؟
آخه استادم از اون سخت گیراست و من چیز زیادی از درسش نمیدونم ..
میترسم امتحانش و بیفتم..

سام اخم با مزه ای میکند..

دخترک زیادی ملوس شده بود امشب ..

_درست رو بخون و هرجا که مشکل داشتی یادداشت کن..
وقتی برگشتم باهم رفع اشکال میکنیم..
اما اگه بازم امتحانت و افتادی ..

مکث میکند ماهک خیره به دهانش است که سام خونسرد ادامه میدهد:

_چاره ای نیست عوضش ترم بعد با نمره ی بالاتری پاس میشی ..

ماهک ناباور سر تکان میدهد ..

_جدی که نمی گی..؟

سام خونسرد ابرو بالا می اندازد..

_تا حالا دیدی شوخی کنم..؟

ماهک خیره به نگاه جدی و چهره ی مصممش پکر میشود..

_خیلی بدجنسی ..چطور دلت میاد منو بندازی..؟

_اشتباه نکن من نمیندازمت استاد سخت گیرت اینکارو میکنه..

ماهک لجش میگیرد مانند کودکی دوساله پا بر زمین میکوبد و در همان حال که به طرف اتاقش میرود غر میزند:

_جفتتونم عین همین..

با کوبیده شدن در اتاق پشت سرش سام کوتاه چشم میبندد..

لبخندی که به سختی سعی در مهار کردنش داشت بلاخره کنج لبش ظاهر میشود..

شصتش را گوشه ی لبش میکشد و خیره به در پچ میزند..

_جوجه طلایی لجباز..

با تقه ای به در بدون آنکه چشم از صفحه ی لب تاپ بردارد جواب میدهد..

_بفرمایید ..

بلافاصله در اتاق باز و قامت منشی در چهارچوب در ظاهر میشود..

خیره به چهره ی جدی رئیسش با آن عینک طبی که جذابیتش را دو چندان کرده بود لب میزند :

_جناب آریامنش سرمایه گذارا رسیدن..
تو اتاق کنفرانس منتظر حضور شمان..

سام با اخم ملایمی عینک را از روی چشمانش برمیدارد و در حالیکه صفحه ی لب تاپش را میبندد از پشت میز بلند میشود..

_خیلی وقته اومدن..؟

منشی به دنبالش از اتاق خارج میشود ..

_چند دقیقه ای میشه..

وارد سالن اصلی شرکت میشوند..

_یاسین ..؟

قبل از آنکه منشی جوابش را دهد رهام و یاسین همزمان از اتاق بایگانی بیرون میزنند و به سمتش میروند..

_اسامی و سابقه شرکت ها رو برسی کردید..؟

منشی درحالیکه که تمام تلاشش را میکند تا از گام های بلندش جا نماند و پشت سرش حرکت کند فوراً پوشه ای را به سمتش میگیرد..

_بله آماده است خدمت شما..

سام بعد از گرفتن پوشه نگاهی سر سری به آن می اندازد و آنرا به دست یاسین میدهد..

_متن اصلی قرار داد حاضره ..؟

رهام از بین چند زونکنی که در دست داشت و هر آن امکان داشت از بین دستانش فرو بریزد به سختی برگه ای بیرون میکشد و مقابل سام میگیرد..

_حاضره .. تمام بند هایی که خواسته بودی توش ذکر شده ببین اگه مشکلی داره اصلاحش کنم..

به راهروی منتهی به اتاق جلسات میرسند
سام نگاهی کلی به متن قرار داد می اندازد و با ریزبینی به قسمتی اشاره میکند:

_بند شیش ناقصه اصلاحش کن ..تمامی شرکت های سرمایه گذار باید تحت عنوان برند ما به فعالیتشون ادامه بدن..

رهام سر تکان میدهد و برگه را از میان دستانش بیرون میکشد..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 18

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x