رمان انرمال پارت ۹۰

5
(7)

 

 

 

فقط داشتم بربر تماشاش میکردم.

مضطرب بودم چون اصا نمیدونستم چی به چیه.

آخه من میرفتم اونجا چی مینوشتم ؟

دیوث عوضی…

میدونم فهمید تو باغ نیستم واسه همین ازم خواست برم پای تخته.

بی حرکت بودنم رو که دید پرسید:

 

 

-الووو…تو باغی خانم فروزنده!؟

 

 

فرانک بهم‌سقلمه زد و منی که تازه با اون تلنگر به خودم اومده بودم،  من کنان جواب دادم:

 

 

-ب…بله‌…

 

 

کنار ایستاد و با اشاره ی سر گفت:

 

 

-پس بیا پای تخته….

 

 

اگرچه هیچی بلد نبودم اما با این فکر که اون با من رفتارش خاص هست و ممکنه هوام رو داشته باشه بلندشدم و رفتم‌پای تخته.

دستشو دراز کرد و ماژیک رو به سمتم گرفت و گفت:

 

 

-بگیر و حل کن!

 

 

اول خیره نگاهش کردم و بعد ماژیک رو ازش گرفتم و گفتم:

 

 

-باشه

 

 

و من اگرچه این باشه رو گفتم اما همچنان نگاهم خیره به مسئله ای بود که هیچی ازش نمیفهمیدم…

 

 

 

 

 

نه!

هرچه زور زدم نتونستم بیشتر از چند عدد پیش برم.

ای کاش اصلا امروز نمیومدم مدرسه.

من که این چند وقت اصلا دل به درس ندادم حالا اینم روش…

سنگینی نگاه های جاوید و سکوت کلاس جو رو برام بد و سنگین کرد.

من واقعا در طول کلاس حواسم به اون و حرفها و توضیحاتش نبود چه جوری آخه اینو حل میکردم؟!

 

من…من لعنتی فقط به این فکر میکردم چرا یهو رفتارش باهام عوض شد.

اصلا حمایتش از خودمو جلو چرخنده باور میکردم یا سخت گیری هاش رو !؟

در هر صورت دلم نمیخواست دیگه اون باهام بد باشه.

من میخواستم اون همون سیاوش سابق باشه.

همون که باهام خوب بود.

همونی که سعی داشت بهم بفهمونه از اینکه باهام باشه بدش نیماد.

 

سگرمه هاش رو زد توی هم و گفت:

 

 

-خب..ادامه بده….

 

 

خودم که میدونستم بیخودی اونجا وایستادم و هیچس بلد نیستم پس طی یک تصمیم آنی

سر ماژیک رو بستم و گفتم:

 

 

-بلد نیستم!

 

 

میدونستم که خودش هم اینو خیلی خوب میدونست!

خیلی خیلی خوب!

فقط تصمیمش آچمز کردنم بود که به هدفش هم رسید.

لبهاشو روی هم مالید و از جا بلند شد و باعصبانیت و لحن تندی که تا حالا ازش سراغ نداشتم البنه منهای امروز، پرسید:

 

 

-خانم مگه شما توی کلاس حضور نداشتین !؟

 

 

از عصبامبتش جاخوردم. بهم برخورد…

بااخم جواب دادم:

 

 

-چرا…داشتم!

 

 

صداشو انداخت رو سرش و پرسید:

 

 

-پس چرا  یه مسئله ساده که من ده تا نمونه سوال ازش واستون حل کردمو نتونستی حل کنی ؟! هاااان !؟

اگه بود و نبودت سر کلاس فرقی نداره میای چیکار!؟ هااااان ؟

 

 

هیچکدوم از بچه ها هیچوقت جاوید رو تا به این حد جدی و عصبی و پرخاشگر ندیدن .

هیچوقت‌…

هیچوقت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Yasi
1 سال قبل

نویسنده هنوز پارت نداده؟
لطفا اگه پارت داد زود بزارید خیلی این رمانو دوس دارممم

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x