بسم الله الرحمن الرحیم

نویسنده : سیده ستاره قاسمی

رمان دیوونه های با نمک پارت ۱۲

بردیا : اولنکه ماسک بزن دومنکه خیر باشه

من : ایشالا خیره و اینکه و اینکه با خانوم اخوان قرار داریم درمورد پروژه های دانشگاه هست

بردیا : آها اوکی دیگه بیشتر از این بهتون افتخار نمیدم

اومدم یه جواب دندون شکن بهش بدم که قطع کرد

*ماندانا خواهر ماهان هست و بردیا و ماهان و آرتین پزشکی میخونن و سال آخر تحصیلشون هست اخوان یکی از هم دانشگاهی ماهان آرتین هست که داخل یه پروژه هم گروهی هستن بردیا داخل شهر خودش تحصیل میکنه یعنی تا سال قبل کنار آرتین و ماهان بوده و خدمت هم رفته برعکس آرتین و ماهان

ماهان با خانواده اش بجز خواهرش اختلافاتی داره وآرتین هم بیشتر از مستقل بودن اونم بصورت مجردی موافقه *چند ساعت بعد*

داخل ماشین نشسته بودم منتظر آرتین

که اومد بلاخره و بعد حرکت کردیم سمت رستوران

آهنگ نفس از فرداد انصاری درحال پخش بود

یعنی تو با اومدنت

با عطر خوشبو زدنت

کاری با شب کردی که ماه

اومده شبگردی با ما

بنازم ای عشق

نفس

فر میخوره موهاش یه کم

یه دل نه صد دل عاشقم

شونه به شونه پابه پاش

زل میزنم به خنده هاش

بنازم ای عشق

ببین دنیا رو واسم زده پس

اسممو تو گوشی نفس

گذاشته با یه قلب رنگی

چه جادوی عجیبی داره عشق

میبینی رویاتو با چشم

وسط یک دنیا قشنگی

نفس نفس

چشام به تو خیره اس دلم

گذاشته دست

رو چشمایی که هر چی باز بگم ازش

کمه ای دلبر بی نقص

من با تو یه طرف

همه دنیا یه طرف

کنارم از هیچی نترس

عاشقی به قلبه نه حرف

میمونه تو سینه نفس

اینهمه زیبایی تو از بس

°•♡•°

از ماشین پیاده شدیم و به سمت در ورودی حرکت کردیم

آرتین : خانوما مقدم ترن 😁♥️

من : بیا جلوی اخوان هم همینو بگو که بگه من که با دوتا پسر قرار گذاشته بودم خو

هر دوتامون زدیم زیر خنده و بهش ماسک دادم خودمم ماسک زدم که اگر منم سرما خورده باشم و بروز نداده باشم کسی سرما نخوره

از در وارد شدیم البته با ته مونده خندهمون

با دیدن کسی که حتی احتمال دیدنش رو هم نمیدادم شاخ دراوردم😳