* * * *
_ نگران نباش دخترم ، چیزی نشده … .
نگران و با بغض لب زدم :
+ کِی بِهوش میاد آقای دکتر؟! … .
دکتر که مرد مُسنی بود ، با لبخند لب زد :
_ حداکثر نیم ساعته دیگه … .
به طرف کیفش حرکت کرد ، از روی میز بر داشتش و ادامه داد :
_ خب ، من دیگه میرم … .
اگه خدایی نکرده اتفاقی افتاد ، بهِم خبر بده … .
نگران سری تکون دادم و لب زدم :
+ باشه ، مرسی آقای دکتر … .
لبخندی زد و از اتاق بیرون زد …
اونقدر بی حال بودم و نگران ایلیاد بودم ، که دکتر رو تا دم در همراهیش نکردم …
دور از ادب بود ولی خب ، الان مهم فقط ایلیاد بود … .
کنار تختش روی زمین نشستم و به صورتش خیره شدم …
آخه مگه چه اتفاقی افتاده که اینقدر نگران بود؟! …
اینقدر اون اتفاق مهم بوده که بخاطرش بیهوش شد!؟ …
کلافه هوفی کشیدم …
* * * *
نگاهی به ساعت مچیم انداختم …
بیست دیقه شده داره میگذره ولی …
ولی هنوز بِهوش نیومده …!
نگران بهش خیره شدم که همدن لحظه آروم آروم چشماشو باز کرد …
لبخند ریزی زدم ، یکم به اطراف خیره شد و در آخر به من زل زد … .
با چشمای اشکیم بهش زل زده بودم که دستشو جلو آورد و همونطور که با انگشت شصتش گونمو نوازش میکرد ، لب زد :
_ یه قطره ، اگه حتی یه قطره از چشمات بیفته پایین …
دیگه نه من ، نه تو … .
نفس عمیقی واسه کنترل خودم کشیدم و با بغض لب زدم :
+ چیشده ایلیاد؟! …
چه اتفاقی افتاده که بابتش بیهوش شدی!؟ …
آهی کشید و همونطور که سعی داشت درست روی تخت بشینه گفت :
_ فعلا ، فعلا فقط باید فرار کنیم …
با بهت زمزمه کردم :
+ ف … فرار؟! … .
چشماشو به نشونه ی تایید حرفم ، آروم باز و بسته کرد …
_ آره …
فرار … .
متعجب و نگران لب زدم :
+ چ … چرا فرااار؟! …
چه اتفاقی افتاده ایلیاد؟! …
حرف بزن خب … .
با عصبانیت لب زد :
_ اینقدر سوال پیچم نکن آلیس …
از روی تخت پایین اومد و به طرف کمد پا تند کرد …
در کمد رو باز کرد و یه ساک بیرون کشید …
من همونطور با بهت بهش زل زده بودم …
یکم چپ چپ نگام کرد ، در آخر عصبی و دست به کمر لب زد :
_ به چی نیگا میکنی؟! …
برو یه دو سه تا دست لباس که لازمت میشه وردار بیار بزار توی این …
بعدم اماده شو تا زودتر بریم …
آب دهنمو با بهت قورت دادم و گفتم :
+ آخه کجا میخوایم بریم؟! …
عصبی صداشو بالا برد و گفت :
_ قبرستوووون … خوبه؟! دوست داری؟! …
زبونی روی لبام کشیدم و جوابی ندادم …
* * * *
_ زود باش آلیس …
به سرعت از پله ها پایین اومدم و دنبالش قدم برداشتم …
به طرف در حرکت کرد اما درست همون موقع بود که چند تا آدم ناشناس که صورتاشون رو با پارچه مخفی کرده بودن و اصلا معلوم نیس چجوری اومده بودن توی خونه ، جلوی راهمون سد شدن …
با ترس هینی کشیدم ، به ایلیاد نزدیکتر شدم و بازوشو گرفتم …
یکیشون که انگار رئیس اونای دیگه بود ، شروع کرد به نوچ نوچ کردن و با صدای وحشتناکش لب زد :
_ فکر فرار به سرت زده ایلیاد؟! …
فکر کردی میتونی از دستم در بری؟! …
ببین ایلیاد ، ما قرارداد بستیم …
قرار دادی که هم من و هم تو امضاش کردیم و حتی مُهر گروهامونم روشه … .
یکی از شرایط اون قرار داد ، این بود که اگه واسه دخترا اتفاقی بیفته …
با چشماش اشاره ای به من کرد و ادامه داد :
_ رل تو ، میشه مال من …
تمام و کمال واسه خودم میشه …
تو هم زیرش امضا زدی …
حالا هم که دزدای دریایی به کشتی دخترا ، حمله کردن ! …
پس دختره رو ردش کن بیاد …!
با بهت و ترس به مرد روبه روم خیره شدم …
اون ادرین اگوست بود …
پسری که ایلیاد باهاش قرار داد بسته بود …
حرفایی که شنیده بودم ، باورشون واسم خیییلی زیااااد سخت بود …
با صدای داد ایلیاد به خودم اومدم :
_ لعنتییییی تو به من کَلک زدی ! …
تو … تو گولم زدی ، بهِم گفتی این برگه ها فقط واسه اینه نزنی زیر حرفت …
من بهت اعتماد کردم …!
بدون از اینکه شرایطو بخونم ، همه رو امضا کردم …
تو یه کثافتییییی … یه آدم عُقده ایییی ! …
منم یه احمقم ! …
باید از اول میفهمیدم تو واسه آلیس نقشه ریختی کثافت …
خیلی عوضی ای ، خییییلی ! …
آدرین خنده ی وحشتناکی کرد و گفت :
_ نه !…
من همیشه این شرط رو توی همه ی قراردادام
میزارم …
حالا بازم خودت مختاری ! …
هرجور دوس داری فکر کن … .
ایلیاد با عصبانیت دستاشو مشت کرد و گفت :
_ نمیزارم آلیس رو ببری …
بهت نمیدمش ! … میفهمیییی ، نمیدمششش ! …
آدرین پوزخندی زد و گفت :
_ واقعا فکر کردی من مثل خودت اسکلم …
از اول میدونستم به این راحتیا اون دختر رو نمیدی …
واسه همین خودم اومدم …
حالا هم بدون هیچ جنگ و دعوایی ، دختره رو بده … .
ایلیاد چند بار محکم سرش رو تکون داد و گفت :
_ اول باید از روی جنازه ی من رد شی ،
تا دستت به آلیس برسه …!
آدرین به سرعت از توی جیبش ،
تفنگشو در آورد و به طرف ایلیاد نشونه گیری کرد …
اما ایلیاد همونطور ساکت و مصمم تر از قبل ایستاده بود …
جلوی ایلیاد ایستادم و گفتم :
+ نه ، تورو خدا شلیک نکن …
ایلیاد با عصبانیت لب زد :
_ آلیس ، برو کنار …
برو کنار ببینم جرعت داره اصلا شلیک کنه !…
اما من نرفتم …
من خوب ادرین رو میشناختم …
از اون کَله خرابا بود ! … .
با نگرانی لب زدم :
+ من باهات میام آدرین …
توروخدا با ایلیاد کاری نداشته باش …!
نفس عمیقی کشید ، تفنگو پایین گرفت و لب زد :
_ اوک ، فقط بخاطر تو …
دستشو به طرفم گرفت و ادامه داد :
_ بیا اینجا … .
آب دهنمو به زحمت قورت دادم ، خواستم به طرفش قدم بردارم که ایلیاد داد زد :
_ نه آلیییس …
دستمو گرفت و منو عقب کشید …
_ نمیزارم آلیس رو ببری آدرین …
نمیزااااارممممم ! … .
آدرین ایندفعه دیگه بدون هیچ مکثی ، تفنگشو بالا گرفت و به طرف ایلیاد نشونه گیری کرد …
و بعد فقط صدای شلیک گلوله بود که توی سالن عمارت پخش شد … .
نههههههههههه
مرسی سارا جون .من چون به خاطر امتحان ها ممکنه دو روز یا سه روز پارت ها رو نبینم و قتی میبینم چند تا پارت گزاشتی انرژی بیشتری برای خوندن امتحان بعدی می گیرم .واقعا مرسی ..
خواهش میکنم عزیزم 🤗🙏🌷
آخ لعنتی
محشری سارا جون عالی رمانات عالین حرف ندارن😘😘
مرسی نفس نظر لطفته فدات شم 😇🌷
سارا رمانت فقط همینه رمان دیگه ننوشتی؟ 😭😂
اره فقط همین دوتا ان 😂
ایشالله این چهار جلدش رو منتشر کنم قصد دارم یه رمان بنویسم با ژانر خییلی خییلی متفاوت …😎😂
البته یه رمان دیگه هم نوشتم به اسم طعم شراب عشق که اون قراره چاپ بشه 😅
مبارک باشه نی ناش ناش نی ناش ناش حالا قر
دیوونه 😂
ژوون تو فقط بنویس بیخیال دنیا😂
فدات 😂🌷
پارت ۲۴ رو کی میزاریییییی😁لطفااااا ایلیاد نممممممیییره😂😂
شاید امشب گذاشتم شایدم فردا صبح …
مشخص نیس 😅🌷
قربونت.این رمان چهار جلده؟
نشی نفس 🌷🤗
بله عزیزم اگه خدا بخواد چهار جلده 🤧
سارا باور میکنی من از پارت ۱۷ به بعد رو هنوز نخوندم😑
وقت نکردم
الانم یکم وقت گیر آوردم رفتم پارت ۳۴ رو نوشتم تا یه جایی که یه چند خط دیگه بنویسم تموم میشه 😂
پارت ۳۳ رو هم گذاشتم
دوشنبه شیمی داریم سه شنبه تفکر🙂
بعد دیگه تمومه
برای شما تموم شده یا نه امتحانات؟
آره امتحانای ما تموم شده 🤧
خسته نباشید 😂🌷
یعنی یه بیست خط دیگه ای بنویسم پارت ۳۴ تموم میشه 😂
😐😐😐😐😐دیووووث 🤧
سارااا رمان غمگین سراغ ندارید😂فقط نمیخوام آخرش ب خوبی خوشی تموم شه. آخرش غمگین باشه😔😂
😂😂😂نه والا من فقط تو فاز شادم 😎
بهت نمیخوره غمگین بدوستی 😐🙄😂
۲ تا رمان غمگین خوندم خوشم اومد البته از بعضیاش ولی خب رمان هایی که آخرش به خوبی خوشی تموم میشه همشون خوبن مخصوصا مال تو😂
اوه اوه …
مرسی لطف داری فدات شم 🙏😂
اسم رمانت چیه؟!
کدوم رمان؟!🙄