_ وایی … خیلی درد میکنه ایلیاد … .
خنده ی کوتاهی کردم و گفتم :
+ یکم تحمل کن ، الان به بزرگیش عادت میکنی … .
لب پایینیشو به دندون گرفت که دستمو بالا بردم و همونطور که با انگشتم لبشو بیرون میکشیدم ، نالیدم :
+ اخ … نکن دختر ، حیف این لب نیس اینطوری گازش میگیری؟! …
با درد لب زد :
_ وایی ایلیاااد … این چه عضویه که تو داری آخه؟! …
جر خوردم بابا … .
دستمو پایین آوردم و سینشو گرفتم توی مُشتم … لبخندی زدم و با غرور گفتم :
+ همه آرزوشونه من با همین شومبولم جرشون بدم حالا تو … .
پرید بین حرفم و با زجر گفت :
_ خیلی سایزش بزرگه لعنتی …
بد تر از اون ، اینه که من خیلی تنگم ! …
با خنده سری تکون دادم و گفتم :
+ خب دیگه …
همین تضادشه که سکسو واسمون لذت بخش تر میکنه ! …
دستمو گذاشتم پشتش و به پایین فشارش دادم که خم شد ، نوک سینشو دهن گرفتم و مکیدمش …
با صورتی مچاله شده از درد ، نالید :
_ آره تو بخند …
دردارو که من میکشم … لذتو هم تو باید ببری ! …
ابرویی بالا انداختم و گفتم :
+ اینقدر غر نزن آلیس ، الان به سایزش عادت میکنی …
اون موقع تو هم در کنار من لذت میبری … .
آب دهنشو به زحمت قورت داد …
بعد از چند لحظه کم کم اخماش باز شد ، لبخند ریزی زدم و گفتم :
+ چیشد؟! … بالاخره جا باز کرد یا نه؟! …
زبونی روی لباش کشید و همونطور که روم خودشو تکون میداد ، گفت :
_ اره … الانم درد دارم ولی خب مثه اون موقع شدید نیس … .
نفسمو راحت بیرون فرستادم و گفتم :
+ خب … خداروشکر …
حالا سرتو بیار پایین یه لب بده … .
موهاشو انداخت پشت گوشش و سرشو پایین آورد ، لباشو گذاشت روی لبام و مشغول مکیدن لبام شد …
دستامو دور کمرش حلقه کردم و در حین خوردن لباش ، عضومو به سرعت توش جلو عقب کردم …
اولین سکس ای بود که بهم همراهِ لذت ، ارامش هم داد …
اولین سکس ای بود که متوجه شدم آلیس ، واقعا همون نیمه ی گمشدمه … !
* * * *
با نفس نفس از خواب بیدار شدم …
نگاهمو به اطرافم دوختم و چند تا نفس عمیق کشیدم …
خواب بود؟! …
به تخت نگاهی انداختم …
جای خالی آلیس کنارم ، بد روی مخم بود … .
کلافه پوفی کشیدم و چشمامو مالوندم … کاش میشد بعضی از خواب ها رو به واقعیت تبدیل کرد …
این خواب همون شبی بود که بعد از زدن پردش ، هوس رابطه از پشت رو کردم …
بغض گلومو گرفت … آلیس مال من بود ، آدرین حق نداش اونو ازم بگیره … چون اون مال من بود …
فقط من ! … نه کس دیگه ای … .
نفس عمیقی کشیدم و از روی تخت پایین اومدم …
یه نخ سیگار روشن کردم و همونطور که بین دو انگشت فاک و اشارم گرفته بودمش ، به طرف پنجره قدم برداشتم …
کنارش ایستادم و تکَیمو به دیوار زدم …
از پنجره به بیرون خیره شدم ، ماه امشب کامل بود …
کامل و به نظر من درخشنده تر از هر شب دیگه ای …
آهی کشیدم و پوک عمیقی از سیگار کشیدم …
توی این چند روز ، به قدری سیگار کشیدم که همش سرفه های گوش خراش و پی در پی دارم …
به قدری کشیدم که لبام سیاه تر از هر موقع دیگه ای شده …
به قدری کشیدم که شمارِشون از دستم در رفته …
آلیس … ببین چی به حال و روزم اوردی … !
ببین چقدر ناتوانم کردی ! …
ببین دارم از عرش به فرش میشینم …
ببین … .
نفسمو لرزون بیرون فرستادم …
کجایی آرامشم؟! … کجایی ملکه ی قلبم؟! …
کجایی بیای ببینی از نبودت آواره شدم !…
کجایی ببینی از دوریت دارم چی میکِشم …!
کجایی لعنتی؟! … تو بغلش؟! ... پیش اونی دیگه ، نه!؟ …
پس من چی؟! … تا چشمت به یه پسر دیگه افتاد ، منو فراموش کردی؟! …
به همین سادگی؟! … یعنی یه ذره هم دوستم نداشتی ! …
چطوری تونستی ولم کنی لامصب؟! …
آخه چطوری کثاااافت؟! … .
بیشور🥲 😂
کشش ندههه
😂😂💪
اوکی
من خل شدم رفتتتتت
اینا رو بهم برسونننننن😂
نرسونی من هرکی که کنارم باشه رو میزنم😂
هرچند ک زورم نمیرسه ولی میزنم😄
😂😂😂
پس بیچاره اونایی که کنارتن 🙂😂
نگووووووو نننننن
ننننن
نننننن
اینکارو با من نکنننننن
خدایی نمیرسن بهممممم؟
معلوم نیس … خودمم نمیدونم برسونموشون یا نه ! …😂😂😂😂😂😂
بین دو راهیَم ! …🙁🙋♀️🤣
برسونننن😂
امروز رفتم دوستمو صدا کنم اشتباهی بهش گفتم آلیس😂😂
انقدر درگیرم یعنی 😂
واییی من از تو بدترم 😂🤝
هروقت میخوام آبجیمو صدا کنم هی بهش میگم افشین 😬🤐
یعنی خدا خدا میکنم جلوی عمه هام این سوتی رو ندم به فنا برم …😣😂
نوچ نرسون😅
دو خط مینویسی چرا😂🙄
😂😂😂😂😂😂
کم کم دارم تغییر روش میدم مثه نویسنده های اطرافم شم 🤣
سارا بوخودا میزنمت مث نویسنده ها دیگه شی🥺🥀
دوستانیم که میگن کمه والا واسه خودشونه 😶🦋
عزیییزم 🙂😂
۲۹ رو بزار🥲💔