رمان عشق موازی پارت 31

4.2
(10)

… چند سال بعد …

#ایتالیا
#رُم

&& آلیس &&

جلوی پاش ، دو زانو نشستم و با گریه لب زدم :

+ آقا … توروخدا ، من پیش در و همسایه آبرو دارم …

اخمش غلیظ تر شد و داد زد :

_ به من چه؟! …
خودت باید فکر اینجاشم میکردی ! …
من پولمو میخوام میفهمی؟! …
سال اولی که اومدی خونمو اجاره کردی ، ازت خیلی راضی بودم …
چون به موقع پول کرایه رو پرداخت میکردی …!
الان ۶ ساله اومدی توی خونمی …
از پارسال دیگه نامنظم پول رو میدی و یا هم اصلا نمیدی …
هی هیچی نگفتم ، هیچی نگفتم …
آخرش شد این ! …
من دیگه آبرو و هیچی حالیم نمیشه …
تا فردا این خونه رو تخلیه میکنی ، بار و بندیلتو میبندی … دست پسرتو میگیری و میری …

پاش رو گرفتم و همونطور که سرمو بالا گرفته بودم و با چشمای اشکیم بهش زل زده بودم ، با هق هق لب زدم :

+ آخه کجا برم؟! …
مگه من جاییو دارم؟! … من اصلیتم فرانسه ، پاریسیه ! …
من مال ایتالیا نیستم ، اینجا هم کسیو ندارم … .
محض رضای خدا …
به بچم رحم کن که توی این زمستون ، توی کوچه خیابون از سرما یخ میزنه ! …

پاش رو تکون داد و از لای دندونای چفت شدش ، غرید :

_ برو اونوَر زنیکه …

چند قدم عقب رفت و همونطور که تهدیدی انگشت اشارشو توی هوا تکون می داد ، گفت :

_ فکر نکن با این مظلوم بازیا میتونی کارتو پیش ببری ! …
به جای گریه کردن ، پولمو بده تا بهت کاری نگیرم … .

+ آخه خودت که میدونی ، من خودم کار میکنم خرجیِ زندگیمو در میارم ! …
حالام که چند وقته رستورانی که به عنوان گارسون توش کار میکردم ، منو اخراج کردن …
من حتی پول واسه سیر کردن شکم بچم ندارم ! …
اون وقت توقع داری اجاره ای که تو روز به روز داری قیمتشو بالا و بالاتر میبری و بهت سر وقت بدم؟! …

دستی توی هوا تکون داد ، بی حوصله و عصبی گفت :

_ من این چیزا حالیم نمیشه …
من فقط پول میخوام ، پووول …
منم مثه تو دستم تنگه ! …
شرکتمو که خودت خبر داری ، پلمپ کردن ! …
معلوم نیس کدوم بی شرفی رفته پیش مامورا دهن لقشو وا کرده …
روزی زن و بچمو چیکار کنم؟! ‌…
دل بستم فقط به همین خونه و اجاره دادنش ! … .

به زحمت از روی زمین بلند شدم و با بغض گفتم :

+ هرچی بخوای بهت میدم ، فقط منو پسرمو از اینجا ننداز بیرون ! …
تنها سر پناه منو بچم ، همین خونس ! … .

پوزخندی زد و دست در جیب ، لب زد :

_ من پول میخوام ، میتونی بهم بدی؟! …

زبونی روی لبام کشیدم و خجل سرمو پایین انداختم ..‌.
نفس عمیقی کشید و بعد از یه سکوت طولانی ، گفت :

_ اگه اون گردنبندی که انداختی گردنتو بدی ، شاید بتونم یه ماه دیگه اجازه بدم اینجا باشی با بچت … !

ناباور سرمو بلند کردم و بهش زل زدم ، نگاهش به گردنم بود …
دستمو گذاشتم روی گردنبند و لب زدم :

+ امکان نداره ! …

اخم غلیظی کرد و گفت :

_ عع … اوکی پس گمشو از این خونه بیرون ! …

چند لحظه ساکت بهش خیره شدم …
نفسمو محکم بیرون فرستادم ، دستامو بردم پشت گردنم و گردنبندو باز کردم …
جلوی چشمام گرفتمش و ناراحت بهش خیره شدم ، تنها یادگاریم از ایلیاد همین یه گردنبند بود … !
آهی کشیدم و گردنبندو به طرفش گرفتم ، لبخند پلید و شیطانی زد و گردنبندو ازم گرفت …
یکم توی دستش بالا و پایین کرد و گفت :

_ خوبه ، این میشه پول یک ماه دیگه ای که توی این خونه بمونی … .

ناباور و بهت زده لب زدم :

+ اما … اما این پولش خیلی بیشتر از اجاره ی یکماه این خونس ! …
با پول این گردنبند ، با اطمینان میتونم بگم که میتونم یه سال توی این خونه بمونم … .

اخم ریزی کرد و با گرفتن گردنبند به طرفم ، گفت :

_ اوکی … پس بگیرش و برو با پولش ، توی یه خونه ی دیگه یه سال بشین ! …

مطمعن بودم قیمت این گردنبند خیلی زیاده …
اون زمانی که با ایلیاد ستشو گرفتیم ، پولش خییلی خیلییی زیاد شد …
کلافه هوفی کشیدم ، مثه تمومه این چند سال که بهم ظلم کرده ، اینم روش …
حوصله ی گشتن دنبال یه خونه ی دیگه رو واسه احاره نداشتم …
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :

+ نه ‌، به همون یه ماه راضیَم ! … .

لبخند ریزی زد ، سری تکون دادم و همونطور که دستشو پس میکشید ، گفت :

_ آفرین ، سر عقل اومدی ! …

لبخند تلخی زدم و سکوت کردم که با حرف بعدیش ، بهت زده بهش خیره شدم :

_ خب ، این میشه پول یه ماه دیگت ، پولای قبلی رو چجوری میخوای حساب کنی؟! …

با لکنت لب زدم :

+ ب … ببخشید ولی … ولی آخه این گردنبند رو نمیشه واسه پولایی که ندادمم حساب کنین؟! …

دوباره اخم کرد و همونطور که گردنبند رو توی جیب داخلی کتش قرار میداد ، گفت :

_ نخیر … گفتم که ، این فقط واسه یه ماهته …
من پولای قبلی ای که ندادیو ، تمام کمال میخوام ! … .

بغضمو به سختی قورت دادم …

+ من به جز این گردنبند ، چیز دیگه ای ندارم …
این گردنبند ، تمام داراییم بود ! …

و مرموزانه گفت :

_ چرا اتفاقا …
یه چیزی داری که … که من خیلی وقته چشمم دنبالشه ! …

اب دهنمو با ترس قورت دادم که قدم به قدم بهم نزدیک شد …
منم اروم آروم عقب رفتم ، تا جایی که پشتم به دیوار برخورد کرد …
بهم چسبید و همونطور که موهامو میزد پشت گوشم ، گفت :

_ زن صیغه ای من شو …
اون وقت این خونه رو ، سندشو کامل میزنم به نامت …

نفسم بالا نمیومد …
درسته که دیگه نباید به داشتن ایلیاد فکر میکردم ،
درسته که دیگه ایلیاد مال من نبود …
درسته ۶ ، ۷ سال داره از ماجرای من و اون میگذره ولی … ولی من توی تمومه این سالها …
به ازدواج با هیچ مرد دیگه ای فکر نکردم ! …
من هنوزم نسبت به ایلیاد خودمو متعهد میدونم حتی با وجود اینکه من ایتالیام و اون فرانسه …
با وجود اینکه کیلومتر ها از هم فاصله داریم ولی … ولی بازم من ته قلبم هنوز دوستش داشتم … دارم و خواهم داشت …
ناسلامتی اولین مردی بود که عاشقم کرد …
اولین و اخرین عشق ! …
به غیر از این ماجرا ، من … من دارم با بچش زندگی میکنم …
پسری که بچه ی من و ایلیاده ! …
چند بار سرمو محکم تکون دادم و گفتم :

+ این یکی دیگه نه …
خودت میدونی من یه زنم ، دختر نیستم که هر غلطی دلم خواست بکنم …
مادر یه بچه ام ! …

لبخندش پر رنگتر شد ، سرشو نزدیک اورد و توی گودی گردنم فرو برد …
همونطور که لباش به پوست گردنم برخورد میکرد ، لب زد :

_ خودم‌از تمومه این چیزا مطلعم …
و واسه همینه که میخوام زن صیغه ایم شی …
قصدم ازدواج نیس آلیس چون … چون خودم یه زندگی دارم …
من فقط حسرت یه سکس با تو ، هم از عقب … هم از جلو ، توی دلم مونده … میفهمی؟! …
یه سکس … چیز زیادیه؟! …

بغض گلومو گرفته بود …
اگه ایلیاد اینجا می بود … اگه اون اینجا بود مطمعنن تیکه تیکش میکرد …
چطور میتونس به من همچین درخواستی بده؟! …
چطور واقعا؟! …
دستامو گذاشتم روی سینش و با جمع کردن همه ی قدرتم ، لب زدم :

+ با تمام احترامی که واست قائلم ولی … ولی این پیشنهادتو رد میکنم چون … چون من توی فکر و ذهنم ، فقط یه نفره واسه همین هیچوقت ازدواج نکردم و بهش فکر نمیکنم ، چون یه خیانت به طرف مقابلم محسوب میشه ! …

سرشو از تو گردنم بیرون آورد و با چسبوندن پیشونیش به پیشونیم ، لب زد :

_ تو به این چیزا فکر نکن …
فردا یکیو میارم صیغه رو بینمون بخونه …
من فقط ازت سکس میخوام ، همین ! …

یه طوری میگه همین انگار درخواست یه لیوان آب داده ! …
نگاه کثیف و هوس آلودش به لبام ، بد روی مخم بود … .
با بغض گفتم :

+ من بچه دارم ! …

لبخندی زد و گفت :

_ و منم مشکلی با بچت ندارم ! …
فقط ازت توقع دارم شب جمعه ، خودت واسم آماده کنی …
با یه لباس خواب خوشگل ، تنگ و باز بیای به ملاقاتم …
ازت میخوام شب جمعه ، کاملا در اختیار خودم باشی و حسابی بهم حال بدی ! …

بغض گلومو گرفته بود …
چقدر یه ادم باید بیشعور و لاشی باشه ! …
نفسمو لرزون بیرون فرستادم ، ناچار و فقط بخاطر جاسپر ، تنها پسرم لب زدم :

+ باشه … قبوله … .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
37 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رها
2 سال قبل

بهم ک نرسوندیشون و دور از چشم ایلیاد بچه دار شد پس دیگ این مرده این وسط چ میگ 🥲

Sni
Sni
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

سارا جون کدوم شهر زندگی میکنی؟

Sni
Sni
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

حیف دوری😔😂میومدم جرت میدادم…

😭😢
😭😢
2 سال قبل

😐😐😐😐😐
داداش
این چ کاریه
😂😭من حسابی دارم حرص میخورم
مرتیکه خل عبضی

😭😢
😭😢
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😢سارا جونم
پارت بعدی هم میزاری؟
وگرنه من میدونم زنده به گور میشم😭😭😭😭

Nafas
Nafas
2 سال قبل

بوخودا اون یابو به آلیسم دس بزنه خودکشی میکنم سااارااااییییییی هیییقققق😭😭💔

Helya
Helya
2 سال قبل

🥲لطفا یکی به ایلیاد زنگ بزنه بگه من دارم میام جرش بدم😂
راستی سارا جون
رمانت جلد سوم هم داره؟
مثلا شاید پسر آلیس و دختر سارا باهم؟😅😅😅

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

جون جون😄😄💖

atena
atena
2 سال قبل

بابا این ایلیاد الیس چقدر فعال بودن ک با یبار رابطه بچه بوجود اومد اوه مای ننه😅یکاری کن ایلیاد برا ماموریت بیاد ایتالیا ولی ازدواج کرده باشه هااا بعدش تو یه جا الیس رو ببینه بعدش تا کونش بسوزه دلم خنک شع😅😅

Delvin Sepehr
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ایلیاد ب این مظلومیییییییییییییییییی🥺🥺🥺😭🤌 چجور دلتون میااااااا
من الان کراش زدم روش به موسااااا
خیلی داره باحال میشه سارا ولی کاش اونجایی که آلیس میفهمه بچه داره و حال آرسام بعد خوندن نامه رو مینوشتی …🥺🥲😭🤌 در هر حال کلن کراشم رو شخصیتای رمانت راستی تا یادم نرفته …از افشین و سارا ام یه چیزی بذار خوووووو الان احتمالن مامان بابا شدن؟؟!🥲🍃

Delvin Sepehr
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

سارا من رو دخترای رماناام کراش میزنم😐😂😂😂🥺🥲
عا راستی تا یادم نرفته بگم بت من ب قادر خان گفتم درخواسا ثبت رمانمو دالم جاواب ناداد عاجییییی🥺😭😭😭😭😭😭😂😐🍃

،
،
2 سال قبل

واییییییی خدایا من از پارت ۲۳ تا الان به خاطر امتحانات نخوندم .یعنی بعد من این همه اتفاق افتاده .از کجا به کجا رسیدم .ولی سارا جونم تو رو جون هرکی دوس داری این بنده خدا هایی که نظر دادن رو این قدر حرص نده .توناه داریم .به هم برسونشون .بعد این صاحب خونه هرو هم به درک واصل کن .حالم ازش به هم می خوره .

،
،
2 سال قبل

مرسی .خیلی گلی

Saha Raminfar
2 سال قبل

سارا جون همون ایلیاد الیس فرشید سارا. نزار دس این مردک دیوث به الیس برسه،😑😑

Saha Raminfar
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

تو رو به خاک بابای ایلیاد نزار دس ای مردک بهش بخوره😂😂

Delvin Sepehr
2 سال قبل

ناموسن سارا من یه گندی زدم تو تلگرام دیگه مجبور شدم بپاکمش 😐🤣🤣🤣🤣 چیکا کونممممممم🥺💔😭

Delvin Sepehr
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

یه حوری حلش میکنم حالا مهم نی😐😂💔 نمصن سارا چت با پسرا دیگه اونقدرام بد نی که مجبورم کنن تلمو بپاکم ولی خب مجبورم کردن دیگ …🥺😐😂😂💔

Saha Raminfar
پاسخ به  Devin radmanesh
2 سال قبل

خب یه ایدی جدید درست کن

Delvin Sepehr
2 سال قبل

راستی آیدی تاگرامشو داری بدی بهم؟😐😂 پیامشو ندیدم…

Delvin Sepehr
2 سال قبل

قربون قد و بالات بشم درد و بلات تو سر اون یارو صاب خونه آلیس🥺😂😂🤌💔

37
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x