تکیه به کابینت نگاهی سرتاسر به آشپزخانه میاندازد
علاوه بر کوچک بودنش خیلی هم کار میبرد
در چندتایشان را باز میکند و نگاهی به داخل میاندازد
تقریبا خالی بودند. برای مردی همانند جهان که بیشتر ساعات روز خارج از منزل بود، بدک نبود
در واقع این خانه استراحت گاهش محسوب میشد
اما چیزی که در این خانه بیش از آشپزخانه اذیتش میکرد، نداشتن اتاق خواب و نبود حمام در این طبقه بود.
مقداری میوه میشوید و در ظرفی میگذارد. یک بسته خرما، کره عسل و گردو هم در یخچال بود. علاوه بر آن تعدادی تخممرغ
سفره را روی زمین باز میکند و…
در باز میشود و جهان با دستی پر داخل میآید
_ تو فلاکس چایی بود آوردم، واسه صبحه میخوری که؟
….. فلاسک
_ چی؟
هر چیز که در دستش بود کنار سفره میگذارد
….. فلاسک درسته!
لب های جهان کش میآیند
_ غلط میگیری بچه؟!
….. منظوری نداشتم
_ درست!
سر به زیری جهان، شیطنتش را برمیانگیزد
دلش میخواست بیشتر مرد مقابلش را بشناسد
….. تنگه!
…………………….. 📙
لقمه در دهان مرد میماند و نگاهش منتظر توضیح روی چشم های دختر ثابت
….. لباس و میگم!
لباس ستاره برام تنگه
نگاه جهان روی تن دختر میلغزد و..
جذب برجستگی سینه های نازنین میشود
_ خوبه به نظرم!
….. واقعا؟
یعنی دیگه این سایز بپوشم؟
لقمه را به زحمت فرو میدهد
نگاهش از روی سینه ها تا روی ترقوه پرسینگ شده و بعد گردن کشیده دختر میرود
_ آره!
…… تنگه آخه؟
آب دهانش را که می بلعیده، سیب گلویش به طرز جذابی تکان میخورد
نگاهش بالا میآید
چشم به چشم های پر شیطنت دختر میدوزد
_ تنگ خوبه!
دختر ابرویی بالا میاندازد و با آن صدای به گفتهی جهان در افکارش، تحریکآمیز
سؤاله اما و اگرش را میپرسد
….. فکر میکردم تنگ دوست ندارید!
جهان بار دیگر رد نگاهش را تا روی سینه های نازنین میآورد
_ خوبه
آدم و جذب خونه بودن میکنه!
نگاه دختر برق میزند
فقط کاش میتوانست که بلند بخند!
…………………… 📙
….. لباس های مدل باز زیاد دارم
اوپن میشم ولی!
اشکال نداره؟
نفس بلند و صدا دار جهان را میبیند و میشنود اما باز هم ادامه میداد
خیلی نگذشته بود که از حال و هوای یک رابطهی نزدیک بیرون آمده بود آن هم بدون اینکه به خواستش برسد و آرام شود
_ کجا هاش بازه؟
دست نازنین با ناز روی سینه هایش مینشیند
….. مثلا اینجاهاش!
یا…
موهایش را روی طرف شانه اش میریزد و دست روی پشتش میگذارد
….. یا اینجاها!
قسمت پشتم برهنه میشه!
و.. جاهایی که باید برهنه باشن!
مبهوت تنش داغ میشود کمی..
پلک میزند چند بار
اما دلش…
_ بپوش
…… چی؟
_ اشکال نداره، بپوش!
…………………… 📙
چشم های نازنین پلیدانه برق میزنند
این حرف ها را از مرد مقابلش اصلا انتظار نداشت
خواسته هایش، عجیب قلقلکش میداد!
….. دوست دارین لباس باز!
توری چطور؟
یا مثلا بدن نما؟
نگاه جهان با همان خط اخم همیشگی از تنش گذر میکند و میخ چشم هایش میشود
_ حالا که میخوای یه مدت بینمون فاصله باشه، اذیت کردن من
یا..
آب انداختن دهنم و تو خماری گذاشتنم
واست خوب نیست
من رد بدم قول و قرار یادم نمیمونه!
کمی ابرو های دختر از حرف مرد بالا میروند
باز هم انتظار نداشت…
….. توقع و انتظار من از حرف هاتون، تغییر کرده بود
نگین که اشتباه کردم؟
_ من هیچ قولی در راستای نزدیکی و رابطمون بهت ندادم
به نظرم بهتره یه مدت بگذره تا این رابطه برای شما هم جا بیفته
وگرنه من مشکلی باهاش ندارم!
حرف مرد به مزاقش خوش نمیآید
رد کمرنگی از پوزخند روی لب هایش میافتد و جهان تیزبینانه شکار میکند
….. شما چرا باید مشکل داشته باشین؟!
به قول قدیمی ها “نه چک زدین نه چونه
عروس اومد تو خونه”
نگاه مرد روی دختر ثابت میماند
_ اشتباه میکنی
ناز عروس خانم زیاد بود و چک و چونه هم زیاد..!
…………………….. 📙