رمان ماتیک پارت 222

4.2
(206)

 

 

_ آره ، آره عزیزم … نگران نباش

 

لادن با گریه و حالی بد خندید

 

صدای زمزمه‌اش را تنها خودش شنید

 

_ با من مهربون نباش عوضی…

 

ساواش با لیوانِ آب قند برگشت

 

_ چی میگی زیرلب؟

 

لادن بلندتر نالید

 

_ حالم بده

 

ساواش سرش را بلند کرد و روی پای خودش گذاشت

 

موهای خیسش را روی پیشانی‌اش کنار زد

 

_ چشماتو باز کن

 

_ بالا میارم

 

_ بالا نمیاری ، باز کن چشمتو این آب قندو بخور

 

لادن به زور پلک هایش را از هم فاصله داد و دهانش را باز کرد

 

جرعه‌ی اول آب قند که وارد دهانش شد ، حالتِ تهوع با شدت تر از قبل برگشت

 

تنها توانست سرش را از پاهای ساواش فاصله دهد ، هرچند که دیگر چیزی در معده‌اش نبود بالا بیاورد

 

ساواش آرام پشتش را مالید

 

_ هیش ، چیزی نیست

 

 

 

دخترک به تختِ کثیف شده خیره شد و بعد وحشت زده زیر گریه زد

 

دیگر جانی برای حرف زدن نداشت

 

_ ب‌…ببخشید … همه جا … کثیف شد

 

ساواش کمرش را گرفت و بالا کشیدش

 

مردانه خندید

 

_ چی‌شده؟ مظلوم شدی

 

لادن بی‌حال خودش را روی زمین انداخت و دستانش را باز کرد

 

شکمش تیر می‌کشید

 

بی جان نالید

 

_ چه بلایی … سرم اومده

 

ساواش کمرش را گرفت و بلندش کرد

 

شاید وقتش بود پیش‌زمینه ای به دخترک دهد

 

نمیتوانست که بعد از کنکور مقابلش بایستد و بگوید سلام ، بزودی مادر میشوی!

 

البته که جمله‌ی درستی هم نبود

 

شاید بهتر بود بگوید مادر شدی!

 

_ عجیبه ، باید حتما آزمایش بدی

 

 

 

در حمام را باز کرد و او را روی چهارپایه نشاند

 

لادن بی حال پچ زد

 

_ آزمایشِ چی؟ بخاطر استرس کنکوره

 

ساواش نخواست شب قبل از کنکور ذهنش را درگیر کند

 

دوش تلفنی را برداشت و جواب داد

 

_ شاید..‌

 

بدن دخترک را شست و حواسش بود موهایش دوباره خیس نشوند

 

_ بهتری؟

 

لادن بغض کرده سر تکان داد

 

_ نه ، حالت تهوع دارم

 

_ خوب میشی ، بلندشو ببرمت استراحت کنی

 

_ تخت کثیفه

 

_ می‌ریم اتاقِ دیگه ، من تمیز می‌کنم اینجارو تو….

 

جمله‌اش کامل نشد

 

لادن پسش زد و دستش را مقابل دهانش گرفت

 

ساواش زمزمه کرد

 

_ نفس عمیق بکش خوب می‌شی

 

لادن بی جان زمزمه کرد

 

_ ساواش؟

 

_جانم؟

 

_ یه چیزی بگم ناراحت نمی‌شی؟

 

 

 

ساواش ثانیه‌ای مکث کرد

 

_ نه ، بگو

 

دخترک خجالت زده نالید

 

_ میشه خودتم دوش بگیری؟

 

ساواش در سکوت نگاهش کرد

 

لادن بیچاره‌وار زمزمه کرد

 

_ ببخشید … بخدا نمی‌دونم چم شده

حس میکنم خیلی بوی بدی می‌دی

 

لبش را گزید

 

حتی از نظر خودش هم خواسته‌ی بی ادبانه و زشتی بود اما چاره ای نداشت

 

اضطرابش آنقدر زیاد بود که انگار بدنش با چیزهای کوچک بهانه می‌گرفت

 

به زمین زل زد و منتظر ماند ساواش با خشم سروصدا کند اما او با خونسردی سر تکان داد

 

_ آره ، می‌شه

 

لادن با عذاب وجدان ناله کرد

 

_ ببخشید

 

_ صبح دوش گرفته بودم ولی بچه ها سر پروژه به مشکل خورده بودن

مجبور شدم برم سر ساختمون لباسام بو گرفته

 

لادن سر تکان داد

شرمگین شده بود از واکنشِ خوبِ ساواش!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 206

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان آمال

  خلاصه : آمال ، دختر رقصنده ی پرورشگاهیه که شیطنت های غیرمجاز زیادی داره ، ازدواج سنتیش با آقای روان شناس مذهبی و…
رمان کامل

دانلود رمان ارتیاب

    خلاصه : تافته‌‌ ادیب دانشجوی پزشکیست که به تهمت نامزدش از خانواده طرد شده و مجبور به جدایی می‌شود. اتفاقاتی باعث می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahan M
2 روز قبل

چ قشنگن کنارهم

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x