رمان مادمازل پارت ۵۸

4.7
(21)

 

 

* رستا *

 

 

چون بابا نبود، ما جرات کردیم بعداز سالها رهام رو دعوت کنیم خونه.البته اون خودش هم چندان تمایلی به اونجا اومدن نداشت اما درنهایت عجز و التماسهای مامان وادارش کرد بیاد پیشمون.

بعد خوردن شام مامان و ریما بی وقفه شروع کردن ریختن میوه و شیرینی و آجیل و چایی و …تو حلق رهام بیچاره!

یه اشاره به شکمش که یه کوچولو بالا اومده بود کرد و گفت:

 

 

-مادر من شیکمم قد شکم یه زن حامله بالا اومده .نمیخورم عزیز من…میخواین همیناییم که خوردمو بالا بیارم!؟؟

 

حرفهای رهام باعث شد مامان عقب نشینی کنه و دست از تعارف کیک برداره و بجاش یه اشاره به ریما بره و بگه:

 

 

-اون موبایل منو بردار بیار!

 

 

تا مامان حرف موبایلشو پیش کشید فهمیدم چه خیالهایی توی سرش داره.

ریز ریز خندیدم و اشاره ای به رهام رفتم و لب زدم:

 

 

-کارت ساخته اس.قراره باز سوژه معرفی کنه بهت!

 

فقط یه لبخند زد.نمیدونم چرا حس میکردم خودش یه نفرو داره.شایدم اشتباه فکر میکردم.

اما این چند روز کلا نیمچه مشکوک میزد خصوصا که گاهی حس میکردم گزارش حال و احوالشو واسه شخص خاصی میفرسته!

ریما موبایل مامان رو بهش داد و اونم رفت تو گالری.عکس یه دختر رو بالا آورد و گفت:

 

-خوب نگاش کن رهامم…این یه دونه دختر آقای عباسیه که نمایشگاه فروش ماشین داره.اسمش عسل…19سالش ولی ماشالله هیکلش بلند.

قدش 175 ورنش 69…عین مانکناس…چشماشم که میبینی رنگ اسمش…

اصلا مامانش گفت به همین خاطر اسمشو گذاشتیم عسل خودشم خیلی عسل..

 

 

ریما خندید و گفت:

 

 

-والبته لووووس!

 

 

مامان چشم غره ای به ربپیما لفت و گفت:

 

 

-عهههه

چرا عیب میزاری رو دختر مردم!

 

ریما بازم باخنده جواب داد:

 

 

-عیب چیه.همیشه تو باشگاه میبینمش خدای فیس و افاده اس.نیز باباشم نمایشگاه فروش ماشین داره دیگه الله اکبر از اونهمه فخر فروشی هایی که با ماشینای زیرپاش میکنه…

 

رهام خندیدو گفت:

 

 

-مادر جان من سی و اندی سالم دختر 19 ساله میخوام چیکار!؟ نه…دیلیت کن عکس دختر مردمو ..

 

 

این رهام خیلی مشکوک میزد.رهامی که حتی حاضر نبود عکسارو نگاه کنه

 

 

 

این رهام خیلی مشکوک میزد.رهامی که حتی حاضر نبود عکسارو نگاه کنه .مامان اما مایوس نشد و عکس یه دختر دیگه رو بهش نشون داد و گفت؛

 

-ابن چی؟ نظرت راجب این چیه؟ اسمش ایلماه…خودشم خیلی ماه…کدبانو…خوش برو رو…25سالش ولی دکترای مترجمی زبان فرانسه داره…تو آموزشگاه درس میده.مستقل…مهربون هم هست

 

بشکنی زدم و گفتم:

 

-این هرکی هست خوبه!

 

رهام یه چشم غره ی تصنعی بهم رفت.بیشتر البته سر شوخی و بعدهم بدون اینکه دختره رو نگاه بکنه گفت:

 

 

-نه!

 

-چرا؟ مشکل این یکی چیه!؟

 

رهام سرسری جواب داد:

 

-شما فکر کم به دلم ننشست..

 

مامان بازهم عکس دیگه ای نشون رهام داد و گفت:

 

 

-خب باشه این یکی رو ببین لااقل…این خیلی خوب.دستپختشم عالیه.من عکس غذاهایی که استوری میکنه همیشه رو میبینم…

 

 

باهمدیگه زدیم زیر خنده.شاید مسخره باشه ولی مادر ما حتی تو اینستاگرام دخترای فامیل هم میچرخید ببین کدوم واسه رهام مناسب.

اون اما طبق معمول جواب داد:

 

-نه مادر من نه…

 

مامان کلافه گفت:

 

-ای بابا یعنی چی نمیخوام.نکنه تصمیم داری تا آخر عمرت همینجوری عذب اوغلی بمونی!؟

 

 

-نه تصمیم ندارم ولی اینایی هم که شما میگی رو نمیخوام …

 

 

چشمکی زدم و خطاب به رهام که حسابی مشکوک میزد پرسیدم:

 

 

-ای شیطوووون! نکنه کسی رو زیر سر داری و خبر نمیدی هان!؟

 

تیکه ی من مامان رو هم کنجکاو کرد اما باعث نشد رهام وا بده چون بحث رو عوض کرد و پرسید:

 

 

-ازش راضی هستی؟ اذیتت که نمیکنه ها!؟

 

 

با کمی خجالت نگاهش کردم و پرسیدم:

 

 

-کی!؟

 

 

-فرزام…

 

صورتم از خجالت کمی گلگون شد. ابرو بالا انداختم و جواب دادم:

 

 

-نه بچه خوبیه!

 

 

با رضایت سرس تکون داد وکمی شوخ طبعانه گفت:

 

 

-امیدوارم خوب هم بمونه وگرنه حسابش باخودم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 21

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
6 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zahra Jad
1 سال قبل

عالی لطفا زود به زودپارت بزارید و طولانی. تنکیو

Zahra Jad
1 سال قبل

عالی لطفا زود به زود پارت بزارید اونم طولانی چون اینجوری رمان خسته کننده میشه

Zahra Jad
1 سال قبل

عالی لطفا زود به زود پارت بزارید اونم طولانی چون رمان خسته کننده میشه

Zahra Naderi
1 سال قبل

خیلی دیر پارت میزارید 🥲

mehr58
mehr58
1 سال قبل

سپاس

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x