تا خود خونه دیگه هیچ حرفی رد و بدل نشد بینمون
یعنی هیچکدوممون هم مایل به صحبت کردن با همدیگه نشدیم
بعد از مسیر طولانی که بیشتر شبیه شکنجه میموند رسیدیم خونه و بدون هیچ حرفی وسایلم و برداشتم از عقب ماشین
اومدم برم داخل خونه که در باز شد
ایلهان دقيقا پشت سرم وایستاده بود که فرشته در خونه رو باز کرد
نگاه اجمالی به ایلهان و به صورت داغون من کرد و پوزخندی زد
رو به ایلهان گفت
_عزیزم چقدر خوب شد اومدی دلم برات تنگ. شده بود وایییی
و خودشو از کنارم با طعنه ای به شونم رد کرد و دست هاشو باز کرد که ایلهان و به آغوش بگیره
هیچ حرفی نزدم بهش یعنی اونقدر پستش میدونستم که حرفی نزنم دیگه
ایلهان جفت دست های فرشته رو گرفت و با غیظ پرت کرد از خودش کمی اونطرف تر که موجب شد فرشته کمی به عقب هول داده بشه
_وا ایلهان چرا همچین میکنی
رو به من کرد و داد زد
_عجوبه تو این دو روز چیکار کردی با شوهرم؟
جوابشو ندادم دوباره به ایلهانی که با سکوتی که معلوم بود سعی داشت خشمشو کنترل کنه به فرشته نگاه کرد
ولی فرشته معلوم بود میخواست بیشتر ای این ها کش و مکش کنه که داد کشید توی حیاط
_چتونه روزه سکوت گرفتین
و رو کرد به طرف من و دوتا بازو هاش منو گرفت و تکونم داد
_مگه با تو نیستم زنیکه چیکار کردی با شوهرم هان؟
و نگاهی به ایلهان کرد و با زور بیشتری فشارم داد و ادامه داد
_یا بهتره بگم چیکار کردین با شوهرم تو اون دهاتتون
با خشم دستاشو پس زدم و در صورتش غریدم
+چقدر آدم بی ننگ و حیایی هستی که با اون گندی که زدی داری حرف میزنی؟
نگاهی به من کرد و با حرص و طمع گفت
_آها بگو از چی سوختی والا کسیو بزرگ تر نداشتی که برم بگم بیاد جمعت کنه به داداشت گفتم که مثل اینکه اونم بی ننگ و بی غیرت بود ک….
ادامه حرفش را نتوانست بزند که با خشم توسط ایلهان کشیده شد عقب و ایلهان دقيقا با قدرت به چهار چوب در فرشته را زد و غرید
_به ولای علی یک بار دیگه فرشته یک بار دیگه کل کلی ازت ببینم خبر چینیی ببینم
و دستش را روی قفسه سینه فرشته فشار داد و تهدید وار ادامه داد
_ببینم توی فامیل من داری سنگ میندازی و
نگاهی به من کرد و غلیظ ادامه داد
_و با این زن من یعنی هوو خودت بد رفتاری کردی چشممو رو همچی میبندم
و همان دست هایی که روی قفسه سینه فرشته بود مشت کرد و لبه ای از لباسش در دست ایلهان رفت و داد زد
_شیرفهم شد؟ یا جور دیگه ای سعی کنم شیر فهمت کنم؟
فرشته که دید چاره دیگری ندارد مثل همیشه سعی در غریبم نریبم. بازی خواست در بیارد
که بی توجه به خودش و ایلهان درست مثل یک. مرده متحرک و تماشا چی از کنارشون با وسایل هام. گذر کردم
تا به اتاقم رسیدم بغضی که تا الان گلویم را گرفته بود دیگه خودش را رها کرد
اشکام انگار باهم دیگر رقابت داشتن
پایین تخت نشستم و فقط به روزگارم فکر کردم
آره هوو بده سر کسی اومدن بده
ولی ری اکشن های فرشته خیلی غیر طبیعی تر از بقیه اس
صدای جروبحث هاشون تا اینجا میومد
صدای داد ایلهان حتی تن من را هم به رعشه انداخت
_به چه حقی این کارو کردیییی
و صدای جیغ های فرشته که به شدت گوش خراش بود
_به همون حقی که این دختره اومد و گند زد به زندگیمون
_خفه شو فقط فرشته خفه شو
_با منی؟ بخاطر اون حرومز…..
و صدای سیلی که من را از جا پراند!
خدایه من ایلهان چیکار کرد
سریع از اتاق بیرون اومدم و دیدم ایلهان یقه فرشته را در دستش داشت
و فرشته دستش و به گوشش گرفته بود که معلوم بود ضرب دست ایلهانه
ایلهان با خشم داد میزد
_از روی کینه ای که با ماهرو داری حق توهین به خاله و خانواده منو نداری فهمیدی
و تکونش میداد اصلا توقع از اون همه عشق ایلهان به فرشته و دیدن اینجور صحنه ای رو نداشتم
ولی هرچه بود بی تاثیر از گریه های خاله و ماهان و مادرم نبود
به طرفشون رفتم ایلهان همچنان داد میزد از عصبانیت و فرشته را تکان میداد
دست روی ساق دست ایلهان گذاشتم و سعی کردم جداش کنم
که ایلهان به شدت دستم و پس زد
ولی سعی کردم بی خیال نشم باز هم با این همه ظلم دلم به حال فرشته میسوخت
به هر جان کندنی بود در اون دعوا این دوتارو کمی از هم دور انداختم فرشته که دید از دست ایلهان راحت شده
به طرفم اومد و حمله ور شد سمتم
دقيقا به جایی زد که ماهان زده بود
آخ بلندی از درد از لبم بیرون رفت که فرشته دهن باز کرد دوباره…
_هرچی میکشم از دست توعه تو زندگیمو به گند کشیدی اصلا از کجا معلوم از عشق شومت منو دعایی نکردی بابت بچه ها
با درد به قسمتی که ضربه زده بود دست زدم و اشکام دوباره از درد روان شد
ایلهان عصبی گوشه همانطور ایستاده بود و شقیقه هایش را فشار میداد
رو به فرشته کردم واقعا صبرم لبریز شد دست بینمکم آخ از این دست
+بشکنه این دست بی نمکنم یک ذره سواد نداری که بفهمی اینا ربطی ندارن جواب آزمایشات مشکل دارن
و با حال خراب و درد صورت به سمت طبقه بالا دوییدم
صدای فرشته میومد که داشت ناله و نفرین میکرد
حیف اون صورت زیبا که این زن سیرت زشتی داره حیف واقعا