رمان ورطه دل پارت ۵۰

5
(2)

صبح زودرضوانه بیدارم می کند هنوزویندوزم بالانیامده

که داخل حمام پرت می شوم بعدش جبوی میز آرایش

زیردست رضوانه چرت می زنم رضوانه ضربه ای به شانه

ام می زند:ببین چی شدی…موهای دکلره شده ای که

شلاقی توی صورتم ریخته بود ابروهایی کلفت قهوه ای

ماتیک صورتی براق که حومه دار زده شده بود و ریملی

که به مژه هایم حجم داده بود ولی این خودم نبود با

استفاده از سایه بینی ام را استخوانی تر وگونه هایم را

برجسته نشان می داد:تو آریانا حبیبی هستی….فرزند

صادق و پروین‌…ابرویی بالا می اندازم اگرمی فهمیدند

کلاهم پس معرکه بود مرتضی داخل می شود پاسم را

روبه رویم می گذارد:همه چی روبهش گفتی؟رضوانه

سری تکان می دهد درآخر مرتضی موبایلی به من می

دهد:شمارم توشه اون ورهرکاری خواستی درخدمتم

هرجا گیرکردی بدون من هستم همه رقم کاری هم انجام

می دم … دستانم عرق کرده کیفمان را روی دستگاه می

گذاریم کیهان به طرف بازرسی مردانه می رود من هم

زنانه اماقبل ازرفتن:در هرصورت هراتفاقی افتادماهمو

نمی شناسیم واگر اگر نبابه دلایلی یکی نتونست بیاد اون

یکی می ره‌‌‌….حرف هایش رامی ترساند می روم کمی

بازرسی ام طول می کشداما وقتی می خواهم کیفم

رابردارم اثری از کیهان نیست امادر عوض دربازرسی

مردانه سروصدایی است که خیلی آشناست کیف چرمم

رابرمی دارم و به آن طرف می روم مردم هم جمع شده

اند صدای دادکیهان است ازمردی ایستاده می

پرسم:اینجاچه خبره؟ مردی افتاده باکت وشلوارآبی نفتی

سری ازتاسف تکان می دهد:توکیفش

موادپیداکردن…مردمی رود ولی من انگارپاهایم میخ

شده اند جلوی چشمانم به کیهان دست بندمی زنند

کیهان آدم هرکاری بود بجز این اصلا خط قرمز خانوادگی

محسوب می شد حسی درون من به من هشدار می داد

کار کیارش است اورا برمی گردانند لحظه ی آخرش

سرش رابه پشت برمی گرداند نگاهش درنگاهم قفل می

شود آرام لب می زند:برو…می رود می خواهم قدمی

بردارم وبرگردم برگردم ومحکم سرکاری که انجام دادم به

ایستم قدم اول را که برمی دارم پی می برم که به قول

نگار چقدر ترسوام به قول عمه مینا چقدر ناتوانم به قول

کیارش چقدر بزدلم در آخربه قول حاج آقا من من

ضعیفه ام…عرق کرده ام تمام لباس هایم به بدنم

چسبیده است برای سوارشدن به هواپیما درخواست می

دهد دربرزخ دست وپا می زنم بمانم یابروم؟فرارکنم یا

محکم سرکاری که کرده ام بایستم؟آتنا راچه کنم؟ همان

زندگی کوفتی که بعضی به آن می گفتند مشترک چه؟

پدرم تنهانمی ماند؟کسی به حاج آقا سر می زد؟کسی

نگار رامجبورمی کرد پیش دکتر برود؟چه کسی به عمه

مینا می گفت که حال حاج آقا خوب است که نگران

نباشد؟کسی حال ماهلین رادرک می کرد؟”مسافران

پرواز۵۸۶۷۰۰هواپیمایی ماهان به مقصد استانبول برای

سوارشدن به هواپیما لطفا به گیت شماره۵مراجعه

فرمائید”

باشه میرم پی کارم تو بردی آخرم میرم
من همونیم که سر دلم با تو درگیرم ヅ♬

این دلو از پا در آوردی
آخه بی رحم چرا رفتی نامرد ヅ♬

چرا رفتی نامرد چرا انقد بام سردی
بری تنها میشم چرا انقد خونسردی

نفسم عشقم تو شدی جونم
همه کسم تو ای مهربونم

چرا رفتی نامرد چرا انقد باهام سردی
بری تنها میشم چرا انقد خونسردی

نفسم عشقم تو شدی جونم
همه کسم تو ای مهربونم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
fateme
fateme
1 سال قبل

مثل همیشه عالی عزیزم ♥️😘🤍

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x