پارت 8 رمان نیستی 1

4.4
(8)

پارت سفارشی فقط و فقط برای یکی از خواننده های عزیز که درخواست کرده بودن 🙂❤️…

با نفرت به علی چشم دوخته بودم باعث و بانی همه ی این اتفاق ها همین علی بود
کیومرث رو به علی گفت :خوب العان باید چکار کنیم
علی :چند مرحله داره اولین مرحله اینه که باید علت مشخص بشه
فاطمه :علت چه چیزی
علی :علت آزار رسوندن اون موجود به تهمینه
فاطمه :خوب بعدش
علی :بعدش مراحل تخصصی داره که اگه بگمم متوجه نمیشد
و بعد با غرور به فاطمه نگاه کرد میدونستم فاطمه هم اصلا حس خوبی به این مرد نداره از حرف زدنش مشخص بود.
با صدای آرومی گفتم :علت و چطوری مشخص کنیم ؟
علی :با احظار،جن مربوطه رو به این جا احظار میکنیم و علت اذیت و ازش می‌پرسیم
با ترس به فاطمه که کنارم نشسته بود نگاه کردم فاطمه هم با چشم های نگران بهم چشم دوخت لبخندی زد و دستش و روی دستم قرار داد و گفت :اگه اون جن و احظار کنیم و اون جن باز هم بخواد تهمینه رو اذیت کنه چی ؟
علی :نگران این موارد نباشید من مواظبم بار اولم هم نیست که این کارو میکنم موارد مشابه زیاده ، البته نه به این شکل ولی تو اکثر اوقات احظار بهترین راهه
تیرداد :کی این احظاری که میگی و انجام میدی؟
علی :هر وقت که تهمینه آمادگی داشته باشه اما خوب باید تو ساعت خیر این عمل صورت بگیره
کیومرث :ساعت خیر چیه باز ؟
علی :ببینید برای هر عملی باید کیفیتِ موافق بودن خیر و شر ایام و در نظر گرفت مثلا امروز که شنبه هست اولین ساعت روز شنبه مخصوص برج زحل هست یعنی ساعت 1 مناسب هر کاری به دلخواه ، یا ساعت 2 مخصوص مشتری هست و مناسب برای صلح و ابراز عشق و دوستی
لحظه ای توی سکوت گذشت که علی دوباره گفت :در هر صورت من کار خودم و بلدم نگران نباشید
سرم و روی بازوی فاطمه گزاشتم و چشم هام و بستم واقعا نمیدونم چرا اینقدر خوابم میومد خمیازه ای کشیدم و سرم و روی پاهاش گزاشتم واقعا دیگه توان نشستن نداشتم که صدای تیرداد و شنیدم که گفت :فکر می‌کنی شرایط فعلی باعث شده اینقدر بخوابه
سورنا :من فکر میکنم به خاطر اضطرابه
دستی منو تکون داد و گفت :تهمینه نخواب بلند شو چشم هام و باز کردم با صورت کیومرث رو به رو شدم که دوباره گفت :نخواب باید زودتر علی کار هارو انجام بده باید زود تر درمان بشی
چشم هام و مالیدن و روی مبل شیخ نشستم دماغم و بالا کشیدم و گفتم :خوب چکار کنم ؟
علی از جاش بلند شد و گفت :توی کدوم اتاق تخت 2نفره هست
کیومرث :هم اتاق من هم پدر و مادرم
علی :خیل خوب تهمینه و توی یکی از این دو اتاق ها ببرید _

_شنیدید که میگن گوشت و دست گربه دادن ؟دقیقا همینطور بود_

برادر هام منو تمام و کمال دو دستی تقدیم علی کردن روی تخت دراز کشیدم کیومرث بالای سرم ایستاده بود که علی با کیف چرمی وارد اتاق شد و گفت :لطفاً همه از اتاق خارج بشید
با ترس به چشم های فاطمه نگاه کردم پیشونیم و بوسید و گفت :چیزی نمیشه درست میشه همه چیز باشه ؟
سرم و به نشونه ی تایید تکون دادم کیومرث همینطور که بهم زول زده بود نفس عمیقی کشید و از اتاق خارج شد قبل رفتن علی گفت :ممکنه صدای جیغ و داد یا هر صدای دیگه ای بیاد لطفاً به هیچ عنوان وارد اتاق نشید من مواظب تهمینه هستم
کیومرث و فاطمه اتاق و ترک کردن در بسته شد و علی به سمتم اومد و گفت :تاق باز دراز بکش اکه خوابت میاد میتونی چشم هات و ببندی و به خواب بری سرم و تکون دادم به سمت کیفش رفت چند برگه ی سفید در آورد و روی چهار برگه تصویر هوایی به یه شکل کشید یک برگه رو به روی دیوار بالای سرم چسبوند 2 برگه دیگه رو هم به سمت چپ و راست و آخرین برگه رو زیر پاهام گزاشت روی هر 3 برگه ی اطرافم شمع های مشکی قرار داد و هر کدوم و روشن کرد پرده هارو کشید و لامپ هارو خاموش کرد رو به روی تخت ایستاد و شروع به خوندن کلمات نامفهومی کرد بعد از یک دقیقه حرارت عجیبی و اطرافم حس کردم کم کم بدنم داغ شد انرژی و کاملا اطراف بدنم احساس کردم به قدری انرژی بالا بود که چشم هام خود به خود بسته شد ناگهان باد سردی توی اتاق پیچید حضور کسی و حس کردم
صدای علی و شنیدم که گفت :

یکم شیطون شدم جای حساس باشه واسه پارت بعد😆😉

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
19 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sarina Davoodi
1 سال قبل

ای نامرد اخه اینجا تموم میکنن
ممنونم به خاطر من این پارت گذاشتی

sarina Davoodi
1 سال قبل

یه سوال داشتم تو خودت تهمینه ای
بعد کسی طلسمش کرد یعنی منظورم اینه از طرف دعا نویس
بعد چرا اول رمان گفتی اگه کسی پیشت حس کردید چاقو داشته باشید چطور ممکنه یکی پیشمون باشه

Sarina Surgen
پاسخ به  tahminhe
1 سال قبل

وای خیلی باحاله ادامه بده

Elena .
پاسخ به  tahminhe
1 سال قبل

جن عاشق داشته باشن بده؟ 🤔

sarina Davoodi
پاسخ به  Elena .
1 سال قبل

واقعا نه بعد خوندن رمان پارت ۹ فهمیدم

Elena .
پاسخ به  tahminhe
1 سال قبل

آهان ممنون از توضیحت 💜

sarina Davoodi
1 سال قبل

بعد میشه بگی چطور میشه توی رمان وان رمان گذاشت

NOR .
مدیر
پاسخ به  سارینا
1 سال قبل

باید با مدیر کانال هماهنگ کنید ولی الان رمان زیاد گذاسته میشه باید صبر کنید

Sarina Surgen
پاسخ به  NOR .
1 سال قبل

چطور با مدیر میشه هماهنگ کرد

Elena .
1 سال قبل

تهمینه منم رمانتو میخونم ولی نظر نمیدم🙃

sarina Davoodi
پاسخ به  Elena .
1 سال قبل

امیدوارم الان حالت خوب باشه
خیلی قوی
این بدون که خیلی دوست داریمم

Elena .
پاسخ به  tahminhe
1 سال قبل

من خودم بنا به دلایلی زیاد این سایت نمیام و فقط به خاطر خوندن رمان تو میام و خب به خاطر اون دلایل اصلا چت نمیکنم و چشم اگه تونستم کامنت میزارم💜

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x