پارت14رمان نیستی1

5
(11)

 

 

مدتی گذشت که صدای فریادی و شنیدم نفهمیدم چی شد فقط هرمس ودیدم که از آن به سمت جلو خیز برداشت صدای عمو شنیدم که گفت: برو گمشو چخه

و بعد سنگی برداشت و به سمت هرمس پرت کرد با بی حالی نشستم و به جایی که هرمس رفته بود نگاه کردم اما به جای هرمس یک سگ گنده با بدن سیاه دیدم سگ شروع به پارس کردن کرد بهش دقیق شدن اون چشم ها چشمهای هرمس بود

عمو به سمتم اومد و بازوم و گرفت و گفت : خوبی دخترم

با دهن باز و کپ کرده به صورت عمو زل زدم

یعنی ما را دیده بود ،دیده بود که چیکار میکردیم

از ترس و نگرانی و لب پایینم شروع به لرزیدن کرد عمو دستاشو به دو طرف صورتم گرفت و گفت: نترس عمو جان چیزی نشده

نگاهی به بدنم کرد و گفت: خداروشکر فقط لباست پاره شده فقط سکوت کرده بودم و جرات حرف زدن نداشتم که منو ببین دست هاش بلند کرد و به سمت خونه حرکت کرد سریع من روی تراس نشوند و فاطمه رو صدا زد به قدری توی شوک بودم که سکسکم گرفته بود

به آنی همه دور هم جمع شدن

مامان: یا ابوالفضل تهمینه خوبی ببینمت

با دست چونم رو گرفت و بعد ولم کرد و محکم به باهاش کوبید و شروع به گریه کرد رخساره (دختر عمه تهمینه) با ناز و عشوه لیوان آب قند رو هم میزد عمه سریع از دستش گرفت و به دهنم نزدیک کرد صورتمو عقب کشیدن و اشک هامو پاک کردم دست های فاطمه رو که داشت خراش های صورتم و بدنم رو ضدعفونی می کرد گرفتم و گفتم :من چرا اینطوری شدم …

فاطمه اجازه حرف زدن به من داد و گفت :هیچ ساکت باش الان باید زود این زخم ها را تمیز کنیم

تهمینه :فاطمه مگه گناه من چی بود تو راست میگفتی من..

کیومرث سریع جلوی دهنم رو گرفت و گفت :خفه شو زر زر نکن بزار زخم هاتو تمیز کنه

دسته جفتشون رو پس زدم و گفتم: نمی خوام ولم کنید

همه با تعجب بهم زل زده بودند تیرداد با صدای آروم و ملایم ای که بقیه شک نکنن گفت :آروم تهمینه همه چیو یادت شده

و با صدای آروم تری در گوشم گفت: میخوای مامان و بابا بفهمن

بالاخره آروم گرفتم و خودمو به دست های فاطمه سپردم همون جا روی گلیمی که پهن کرده بودن دراز کشیدم و خیلی زود به خواب رفتم با صدای جیک جیک گنجشک ها از خواب بیدار شدم اولین چیزی که دیدم صورت هرمس بود آروم بالای سرم نشسته بود و بهم زل زده بود لبخندی زدم و بی توجه بهش وارد خونه شدم به دستشویی رفتن دست و صورتمو شستم توی آینه به خودم نگاه کردم و کمی موهامو مرتب کردم صورتمون نزدیک به آینه بردم و به خراش زیر گلوم دستی کشیدم و بعد نگاهی به خودم کردم که انعکاس صورتم لبخندی زد و بوسه ای برام فرستاد سریع به سمت در رفتم تا بازش کنم هرچی دستگیره رو بالا و پایین کردم باز نشد که هرمس ظاهر شد و محکم مشتی به آینه زد آینه صد تیکه شد هرمس سریع غیب شد بعد از رفتن هرمس دستگیره رو محکم به پایین کشیدم و سریع خودمو بیرون پرت کردم که باز شد و سریع خودم و پرت کردم بیرون

محکم تو بغل گرم و نرمی افتادم

شخص دست عاش و دورکمرم حلقه کرد و گفت : هواست کجاست کوچولو

با صدای خسرو بیشتر عصبی شدم، صورتم و بلند کردم و با اخم نگاهش کردم تکه ای از موهام روی صورتم افتاده بود که فوتش کردم و کنار رفت و حرصی گفتم :ولم کن

شیطون خندبد و گفت :ولت نکنم چی میشه

همینطور که اخم کرده بودم لبم و به سمت چپ کشیدم که کفت :خیلی قیافت با مزه اس

صداش و اروم تر کرد و گفت :یکم از اون دلبریات که تو اتاق میکردی و بکن ببینم

لب هام اویزون شد و محکم خودم و از تو بغلش بیرون کشیدم به حیاط جلوی رفتم

صدای کیومرث و تیرداد و داوود (پسر عمو تهمینه )از اونجا میومد وسط حیاط ایستاده بودن ،کیومرث سعی داشت چیزی و براشون توضیح بده انگار با 2 تا بچه ی تنبل تخس داشت حرف میزد رفتم کنار کیومرث ایستادم و با دقت نگاهش کردم که گفت :چی میخوای

انگشتم و به نشونه ی اجازه بالا گرفتم و گفتم :اقا اجازه برم دستشویی

کیومرث یه پلک زد با صدای خنده ی تیرداد و داوود به خودش اومد به سمتم حمله کرد که با خنده از زیر دستش در رفتم

عمو شاهپور (شوهر عمه تهمینه ) گوشه ی باغ نشسته بود و سیگار میکشبد سریع به سمتش رفتم و پشتش قایم شدم

تهمینه :عمو ترخدا نزارید دیت کیومرث بهم برسه

عمو شاهپور خندبد و دستشو روی شونه ام گرفت و گفت :هوی کیومرث با عروسم چکار داری

بهت زده با لب های اویزون نگاهش کردم همون لحظه کلاغی که تو اسمون پر میزد روی کله ی کم موی عمو شاهپور دیش کرد نگاهم به کلاغ بود که یهو کلاغ ملاقی زد و تبدیل به هرمس شد هرمس داشت با مخ فرود میومد که هینی کشیدم دستم و به سمتش گرفتم و قدمی به سمتش برداشتم انگار از اون فاصله میتونستم بگیرمش هرمس داشت میوفتاد که دستشو به یتون چراغ برق گرفت و با یه دست خودش و نگه داشت بعد زد زیر خنده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 11

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
20 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sarina Davoodi
1 سال قبل

شت تنکس

sarina Davoodi
پاسخ به  tahminhe
1 سال قبل

اخی
راستی چرا ۱۵ نزاشتی

آلاله
آلاله
1 سال قبل

https://t.me/nisti_1
چنل تلگرام این رمان رو پیدا کردم اینم لینکش

دامینیک
1 سال قبل

رمان خدت مینویس؟

مارال
مارال
1 سال قبل

دلم میخواد خسرو با چاقو شیش تیکه کنم😶‍🌫️🔪

ای کاش بجایه این که تهمینه عاشق هرمس بشه هرمس عاشقه تهمینه بشهه🙂💜

این هرمس چه شیطون بلاس اما خوبش کرد بابای خسرو 😂😈

مارال
مارال
پاسخ به  tahminhe
1 سال قبل

ژان ژژان😃👻

مرده متحرک
مرده متحرک
1 سال قبل

چرا پارت نمیزاری من مردم هی اومدم تو کروم خیر سرم امتحان عربی دارم
ترو خدا زود تر بزار

مرده متحرک
مرده متحرک
1 سال قبل

چرا پارت نمیزاری؟

مرده متحرک
مرده متحرک
1 سال قبل

اخی امید وارم زود تر مشکلات حل بشه
مشکلی نیست
ممنون منتظر فردام

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
1 سال قبل

میتونم رمان درخواست بدم؟

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
پاسخ به  tahminhe
1 سال قبل

خیلی ممنون رمان عشق و هوش گرگینه واقعا نمیدونم چجوریه اما خلاصه اش رو که خوندم چیز بدی داخلش ننوشته بود

NOR .
مدیر
پاسخ به  آتاناز 🌹
1 سال قبل

گلم درخواست رمانتو تو تل بگو یا چت روم

sarina Davoodi
پاسخ به  NOR .
1 سال قبل

ببخشید چطور میشه رمان اینجا گذاشت

NOR .
مدیر
پاسخ به  سارینا
1 سال قبل

با مدیر سایت (قادر) باید هماهنگ کنی

sarina Davoodi
پاسخ به  NOR .
1 سال قبل

یه توضیح مختصر میدی

20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x