پاییزه خزون پارت ۹

2.3
(3)

 

پاییزه خزون

آهنگ خوندنم که تموم شد سرمو رو پاهام گذاشتمو از ته دلم زار زدم برام مهم نبود که صدا مو ادمای پایین میفهمن یا نه ….صدای قدمای کسی میومد ولی توجهی نکردم فقط زار زدم برای این سرنوشت شوم برای خوده یتیمم زار زدم… دسته یکی دور شونم حلقه شد از عطره تنش فهمیدم کیه همونی که چن روز بهم زخم زد و جلو همه خوردم کرد دستشو دور شونم حلقه کرد و سرمو به سینش چسبوند گریم بیشتر شد بیشتر فهمیدم چقدر تنهام و  بی پناه شدم برا یه لحظه فقط یه لحظه حس کردم بابام بغلم کرد.. آخ که چقد دلم برای اون دستای روغنیش که از سره کار میومد تنگ شده.. تو اون بین زار زدنم سمیراهم بهمون اضافه شد پا به پام اشک ریخت حالا پازل درست شد ،شدیم سه یتیمی که نه مادر دارن نه پدر آراز دمه گوشم از اروم بودن میگفت… میگفت زندگی تموم نشده باید برگردم مثله قبل شر و شیطون باشم اینقد گفت و گفت که آروم شدم سمیرارم بغل کرد و دمه گوشمون از محکم بودن گفت،گفت که قوی باشیم گفت که اگه مامان بابا نیستن من پشتتونم …فک کنم پایینیا هم خبر داشتن بالا چخبره که کسی مزاحم خلوت خواهر برادریمون نمیشد .

یه دو ساعتی میشد که از بالا پشت بوم اومده بودیم پایین تقریبا همه هم رفته بودن خونشون فقط پسر خالم اینا آبجیم اینا داییم اینا بودن… گیر داده بودن حالا که شب جمعس اخره شبه برن بیرون ولی من از همون اولم مخالفت کردمو خواب بهونه کردم میدونستم همه اینا رو برای من میگفتن ولی حوصله خودمم نداشتم چه برسه بیرون رفتن . آخر سرم وقتی دیدند که من هی مخالفت میکنم اوناهم پشیمون شدند و نرفتند. از همه خداحافظی کردمو سمته اتاقم رفتم چهره هاشون درهم و غمگین بود میدونستم به عمق غم و ناراحتیم پی بردن وگرنه من محاله پایه بیرون رفتن نباشم .

در اتاقمو بستم لباسامو عوض کردم  و زیر پتو خزیدم . سمته گوشی رفتمو یه ذره چرخ زدم توش پیاماو پیجمو چک کردم  که چخبره، میخواستم گوشیمو خاموش کنم که  یه پیام اومد از یه شماره ناشناس پیامو باز کردم و…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

احسن

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x