الاغ لند(رویای آرام)پارت دو

5
(3)

از اتاقم بیرون زدم و به سمت مامان که توی اتاق پشتی بود رفتم
من: مامان کجایی؟
صداش که انگار از ته چاه بلند میشد گفت:
– اینجام مامان
طرفش رفتم و گفتم:
– مامان من دارم می‌رم فقط کلید ویلا رو بده!
تو جاکلیدی‌ه برو بردار.
به سمت جا کلیدی رفتم و شروع کردم بهم ریختن کلیدها!ولی نبود که نبود!
من: مامان نیست!
اینبار مامان خودش اومد و کنار من ایستاد.
مامان: کوری دیگه الحمدال…!
مامان هم بد تر از من شروع کرد تند تند بین کلیدها گشتن.
ماشاالله. یکی دوتا هم نبودن که!
آخر سر که چیزی دست گیرش نشد گفت:
– نه مثل اینکه اینجا نیست به احتمال زیاد دست ماکان باشه!
صبر کن کلید زاپاس و بهت بدم.
مامان رفت تو اتاق و با کلید زاپاس برگشت و سمتم گرفت.
با شوق کلید و از دستش کشیدم و با اندکی ناز گفتم:
– و سوئیچ ماشین خوشگل مامان جونم؟
مامان هوفی کشید و گفت:
– مزه نریز آرام فقط کافیه یه تار مو از سر ماشینم کم بشه!
زدم زیر خنده و گفتم:
– مگه ماشینم تار مو داره؟
مامان چشم‌غره‌ای رفت که ساکت شدم و با بوسه‌ای رو لپش ازش خداحافظی کردم و گفتم که از طرف من با بابام و ماکان هم خداحافظی کنه.
به سمت پارکینگ رفتم و سوار دویست و شیش سفید رنگ خوشگل مامان شدم.
راه افتادم به سمت خونه ی لیلا.
حدود ۱۰ دقیقه ای با سرعت ۱۰۰ رانندگی کردم و به خونه ی لیلا اینا رسیدم.
تک بوقی زدم که لیلا فوراً بیرون اومد.در شاگرد و باز کرد و سوار ماشین شد.
باهاش یه احوال پرسی کردم و اینبار به راه افتادیم سمت خونه ی ماریا!

جلوی در خونشون وایسادم و بهش زنگ زدم.

بعد حدودا دو دقیقه سر و کلش پیدا شد

من: او! مگه خری درو شیکوندی! مگه مال باباته که سوار میشی عین گوسفند درو می‌بندی.
ماریا بدون اینکه عین خیالش باشه گفت:
– -عزیزم حرص نخور بالای چند میلیون پوله که اونم فدای سرم!
من: اصلأ تقصیر منه قبول کردم ماشین خوشگلمو واسه شما دوتا الاغ بیارم که الانم اینجوری حرف بزنی.
ماریا: وظیفت بوده!
منم دفعه های پیش ماشین مامانمو آوردم شما هم عین مرغ غدغد می‌کردید.
ببین چی می‌گه شیطونه می‌گه همین الان از ماشین پرتش کنم بیرون!
لیلا: اع بسه شما دوتاهم! ناسلامتی اومدیم خوش باشیم نه اینکه بشینیم به جر و بحث شما دوتا دیوونه گوش بدم. آروم حالا تونستی یه خونه جور کنی؟
من: هزار بار گفتم واسه بار هزارو یکم می‌گم من آرامم نه آروم، دوماً آره کلید ویلا رو دارم.
دیگه چیزی نگفتن و بقیه ی راه سکوت حکم بود.
نزدیکای رشت شدیم خیلی خسته شده بودم چند ساعت بود پشت فرمون بودم.
من: بچه ها من گشنمه!
ماریا: ای کارد بخوره به اون شیکمت داریم می‌رسیم خانوم تازه فهمیده گشنشه!
من: اولاً گنشنگی دیر و زود نمی‌شناسه. دوماً مرسی از ابراز پیشنهادت! آخه من می‌گم نمی‌تونم ادامه بدم تو میگی برو رسیدیم؟اینهمه پشت فرمون بودم خسته شدم خب!
لیلا: خب، خب تازه دو ساعت رانندگی کرده یه طوری میگه این‌همه، این‌همه انگار چی‌شده؟ میمیری این یه خورده رو هم تحمل کنی تا برسیم ویلا دوتا نیمرو درست می‌کنم کوفت کنی دیگه!
من: حیف که نمی‌خوام واسه ماشین خوشگلم اتفاقی بیوفته وگرنه کل راه رفت و برگشت و می‌دادم شما رانندگی کنی خانوم هویج بفهمی چی میگم .تازه من گشنمه بیام نیمرو بخورم؟
لیلا- باشه بابا حالا نکشمون.
جلوی یه بیرون بری یا رستورانی نگه دار یه چیزی کوفت کنیم از شر غر زدنات راحت بشیم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Abannn
2 سال قبل

سرعت ۱۰۰۰ !!!😐

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x