حوالی چشمانت❤️👀 پارت11

3.7
(3)

در باز شد و مامان بیرون اومد.

و +گفت اومدی پسرم دل نگرونت بودم مامان جان چرا یه خبر از خودتون به من نمی‌دین عامر کجاست.

_سلام بزار برسم مادر من بعد گله کن شرمندتم یکم درگیر بودم نتونستم زنگ بزنم دورت بگردم چرا نگران میشی آخه بچه‌که نیستیم عامرم پیش من بود گفت می‌ره یه سر به دوستاش بزنه.

+باشه پسرم خسته ام نباشی .

_سلامت باشی مامان چرا بهم نگفتی عموینا هم میان من حوصله طنازو ندارم بخدا.

+عه پسرم زشته الان می‌شنون بخدا ماهم نمی‌دونستیم نیم ساعت پیش به حاج بابات زنگ زدن گفتن میان بعدشم چه اشکالی داره مهمون حبیب خداست.

_پوفف من میرم دوش بگیرم.

+اول بیا سلام بکن عموتینا.

_چشم شما بفرمایین داخل.

_پشت سر مامان داخل شدم و کتمو دست مرجان خانوم دادم

خوش اومدین آقا.

_ممنون

_همراه مامان پیش عموینا رفتیم.

_سلام خیلی خوش اومدین سلام حاج بابا بعد از سلام و احوالپرسی باهمه.

سلام آقای دکتر دیگه به ما سر نمیزنی.

_با شنیدن صدای عمو رو بهش گفتم شرمنده درگیر کارها بودم عموجان.

دشمنت شرمنده عمو جان ایشالله از این به بعد بیشتر بهمون سر میزنی.

_ایشالله ،ببخشید من یکم خسته ام اگه اجازه بدین یکم استراحت کنم بعد خدمت برسم.

 

برو پسرم.

عقب گرد کردم و از پله های وسط سالن که به طبقه بالا میخورد بالا رفتم.

طبقه بالا در سمت چپش یه راه رو بود که اتاقها در آنجا قرار داشت در سمت راست هم کتابخونه ای کوچکی بود.

آخرین اتاق راه رو در زمان های که ما اینجا بودیم مطلق به من بود.

وارد اتاق شدم و بعد از بستن در مستقیم به سمت حمام رفتم.

بعد از پرکردن وان و در آوردن لباسهایم داخل وان درازکشیدم و چشمانم را چند دقیقه ای روهم گزاشتم تا کمی جسمم آرام بگیرد .

 

با حس سرد شدن آب از وان بیرون اومدم و بعد از دوش ۲۰ دقیقه ای حوله کوچکی را دور کمرم بستم

و از حمام بیرون اومدم انتظار دیدن طناز تو اتاقم و نداشتم.

طناز:سلام عشقم خسته نباشی.

یدور نگاشو رو‌بدنم چرخوند

_سلام ممنون

طناز:دلم برات تنگ شده بود

_نگاهی بهش کردم سرمو تکون دادم و گفتم من خیلی خسته ام اگه اجازه بدی یکم استراحت کنم انگار متوجه خستگی و کلافگیم شد.

طناز: گفت باشه عزیزم استراحت کن

از اتاق بیرون رفت بعد از پوشیدن لباسهایم رو تخت دراز کشیدم چشمام گرم شدو به خواب رفتم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fatemeh
Fatemeh
2 سال قبل

داستان رمان خوب هست
ولی خب پارت ها کم هستن بعد
طرز نوشتنش هم درست نیست چون وقتی درحال مکالمه هستن سخت میشه تشخیص بدی که کدوم دارن حرف میزنن اگه اینارو رعایت کنید عالی میشه🙂

..
..
2 سال قبل

رمان خوبیه ولی متاسفانه طرز نوشتنش درست نیست و باید بیشتر دقت کنه نویسنده چون وقتی دارن باهم حرف میزنن معلوم نیس کی چی میگه حیف رمان هست اینطوری نوشته بشه.،،،

و اینکه پارت ها کم هستن😕

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x