حوالی چشمانت❤️👀 پارت3

4.3
(6)

اونم با بی رحمی کتکم زد و بهم گفت دختره خراب جنده بازیای خودتو به داداش بی گناه من نچسبون تهدیدم کرد که به بابام چیزی نگم.

بعد از اون از ترس دیگه حتی جرأت نداشتم حداقل به یکی دیگه بگم کابوس شبام و
از اون موقع حسین کمتر میومد اینجا وقتاییم که میومد من خودمو تو اتاقم حبس میکردم

خداروشکر میکنم که بازم هیچ وقت نتونست تا تهش بره و تنها با کبود کردن تنم همچی تموم میشد.

دیگه داشت کابوساش تموم میشد که، سرکلش پیدا شد و منو از بابا خاستگاری کرد حالم ازش بهم میخوره مرتیکه هوس باز.
با فکر به آینده نامعلومم چشمام بسته شد.

ساعت ۱۲ از خواب بیدار شدم بعد از خوردن صبحانه مختصری سعی کردم خودمو با جمع کردن وسایل ضروریم و خوندن کتاب مشغول کنم و به چیزی فکر نکنم انگار موفق هم شدم اصلا متوجه گزر زمان نشدم چون زمانی به خودم اومدم که پری داشت برای شام صدام میکرد.

تازه یادم اومد ناهارم چیزی نخوردم با حس ضعفی که داشتم لباسام و عوض کردم وبیرون رفتم

بابا سر میز نشسته بود و پری داشت میزو می‌چید .

بعد از خوردن شام میخواستم دوباره به اتاقم پناه ببرم که +بابا گفت پناه بیا اینجا یکم پیش ما بشین نپوسیدی تو اون اتاق؟

با اینکه اصلا تمایلی به نشستن در کنارشون نداشتم ولی خودمو قانع کردم که بعد از چند دقیقه به بهونه خواب به اتاقم میرم.

روی مبل تکی جلوی تلویزیون نشستم باباهم
رو مبل تکی دیگه نشسته بود و داشت اخبار۲۰:۳۰ومیدید.
پری بعد از جمع کردن میز با سینی چای اومد و بعد از گزاشتن سینی رو میز چشم غره ای به من رفت و رو پاهای بابا نشست.
معلوم بود از اینکه مزاحم خلوت دونفرشان شدم ناراحت بود.
من ۱۲ سالم بود که مامانم و تو تصادف از دست دادم بعد از چندماه پدرم که مردی ۴۰ ساله بود و بخاطر ورزشهایی که میکرد خیلی جوون تر از سنش نشون میداد با دختری ۲۹ ساله ازدواج کرد.

وضع مالیمون متوسط بود و من تا سن ۱۲ سالگی هیچ کمبودی نداشتم و رابطم با بابا خیلی خوب بود ولی بعد از فوت مادرم دیگه هیچ چیز مثل سابق نشد بابا کاملاً نسبت به من بی توجه شد و خودشو با نو عروسش سرگرم کرد

هیچ وقت از اینکه پدرم بعد از چندماه از فوت مادرم زن گرفت بهش حرفی نزدم ولی شدم دختری که

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x