بعد از اینکه تلفنو قطع کردم یه دوش گرفتم و روتخت دراز کشیدم فکرو خیال نمیزاشت بخوابم بعد از کلی این ور و اون ور شدن بلاخره خوابیدم.
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم بعد از شستن دست و صورتم لباسام و پوشیدم و از اتاق بیرون رفتم وارد آشپزخونه شدم همه در حال خوردن صبحانه بودن.
_سلام
حاج بابا:سلام دخترم
مریم جون:صبحت بخیر عزیزم بیا صبحانه
عامر:صبح بخیر
_نه مریم جون من برم آرایشگاه دیرم میشه حالا اونجا یچیز میخورم.
مریم جون:هر جور راحتی عزیزم
عامر از سر میز بلند شدو گفت :پس اگه آماده ای بریم
_خودم میرم نمیخواد
+نه خب منم باید برم شرکت ،راهمون یکیه میرسونمت
_باشه دستت درد نکنه
با عامر از خونه بیرون زدیم و سوار ماشین شدیم بعد اینکه جلو آرایشگاه پیاده شدم ازش خداحافظی کردم و داخل آرایشگاه شدم
همین که داخل شدم صدای نسترن بلند شد
+یروز با عماد میای یروز با عامر چه خبره بگو ماهم بدونیم.
_نمیدونستم رفت و آمد های منو کنترل میکنین
بعدم بدون توجه به اون
مشغول انجام کارهام شدم امروز اصلا عماد زنگ نزده بود منم اینقدر سرمشلوغ بود که وقت نکردم سر ناهارم دوبار زنگ زدم ولی جواب نداد نگرانش شده بودم .
بعد از انجام کارهام لباسامو پوشیدم و زنگ زدم آژانس و از آرایشگاه بیرون زدم همون لحظه ماشینم اومد و سوار شدم جلوی در خونه پیاده شدم
مریم جون قبلا کلید بهم داده بود که برای همین رفت و آمدام سختم نشه.
داخل خونه شدم ماشین عماد داخل حیاط بود برگشته بود ولی چرا به من چیزی نگفته .
در خونه باز شد و عماد از در بیرون زد بعدم بدون توجه به من سوار ماشینش شد و با سرعت رفت من هنوز با تعجب داشتم به در بسته حیاط نگاه میکردم
اینچش بود یعنی من و ندید؟ داخل خونه شدم مریم جون با نگرانی نزدیکم شدو گفت :عماد رفت؟
_بله رفت،چیزی شده؟انگار حالش خوب نبود.
مریم جون:خوب بود بچم بعد اینکه با حاجی حرف زد نمیدونم چش شد؟
_اشکال نداره شما نگران نشین
مریم جون:با اون حال از خونه بیرون زد اتفاقی براش نیوفته
_ایشالله که هیچی نمیشه
برای بار پنجم شماره عمادو گرفتم دیگه داشتم از جواب دادنش نا امید میشدم که جواب داد.
+الو
_سلام عماد کجایی
+فکر نمیکنم باید برات توضیح بدم
جا خوردم یکم مکث کردم و گفتم:
_حالت خوبه من نگرانت شدم اونجوری از خونه زدی بیرون
صدای دختر جوونی از اون طرف اومد که گفت:
بیا دیگه عماد یخ کردم
+خداحافظ
بدون اینکه من چیزی بگم گوشیو قطع کرد هنوز با تعجب داشتم گوشیو نگاه میکردم ، یعنی اون دختره کیبود چرا عماد باید این وقت شب پیش اون باشه .
ساعت دو شب بود هنوز عماد نیومده بود با شنیدن صدای باز شدن در اتاقش از اتاقم بیرون اومدم بدون اینکه در بزنم
داخل شدم داشت به طرف حموممیرفت که برگشت طرفم با حالت سردی گفت:
+کاری داری؟
_عماد چرا اینجوری میکنی
+چجوری میکنم
_چرا از صبح که برگشتی یجوری شدی ،چیشد با حاج بابا صحبت کردی گفتی من و تو همدیگرو میخواییم
+من نمیخوام
چند لحظه متوجه حرفش نشدم گفتم:
_چی
+من نمیخوامت
_هیچ خودت میفهمیی چی داری میگی ،از دیشب تا الان چی عوض شده که تو اینو میگی.
+اگه حرفات تموم شد برو بیرون خستم میخوام بخوابم
جلوشو گرفتم و گفتم
_تا زمانی که نگی چته من نمیرم ،تو اومده بودی با حاج بابا صحبت کنی خب چیشد.
+ببین اناشید نمیدونم چرا متوجه حرفم نمیشی من دیگه تورو نمیخوام ،هرچی بوده رو فراموش کن آقا اصلا من اشتباه میکردم دوست ندارم دیگه به چه زبونی بگم.
بعد از تموم شدن حرفش من و کنار زد و داخل حموم شد.
هنوز تو شُک حرفاش بودم
هضم حرفاش واسه منی که فکر میکردم عماد دوستم داره خیلی سخت بود ، اشکام بی اختیار میریخت نمیدونم چه اتفاقی افتاده بود که یه روزه نظرش تغییر کرد.
از اتاقش بیرون اومدم داشتم به طرف اتاق خودم میرفتم که صدای عامر از پشت سرم شنیدم
+چرا تا الان بیداری آنا
سری اشکامو پاک کردم و به طرفش برگشتم
_اوم رفتم آب بخورم
یکم جلوتر اومده و با ملایمت گفت :
+چرا چشمات قرمزه گریه کردی؟حالت خوبه ؟جاییت درد میکنه؟
_نه نه چیزی نیست خوبم نگران نشو
+باشه برو بخواب چیزی نیاز داشتی صدام کن
_باشه ممنون شب بخیر
+راستی آناشید
_بله
+نگفتی جوابت چیه
متوجه شدم منظورش جواب خواستگاریشه
_میشه فردا درباره اش حرف بزنیم
+آره حتما شبت بخیر
داخل اتاقم شدم
😐😕👀😯🤐 واای
سلام من چند وقته رمان دونی برام نمیاد چی کار کنم؟
برای شما ها میاد؟؟؟
با آدرس جدید میرید ؟
romandoni3.xyz
عه ممنون من نمیدونستم آدرس جدید داره همیشه سرچ میکردم برام میآورد ممنون
عه ممنون من نمیدونستم آدرس جدید داره ممنون
موضوع تکراری
یه مشت خزبلات
رمان در حوالی چشمانت چند پارت؟
یک سوال نویسنده این رمان از بچه های همین سایت هست🤔
بله
ممنون••
وای خیلی خوشگله دوسش دارم