خزانم باش پارت سوم

3.6
(8)

همینطور حینِ دویدون سرم رو برگردونم  و اون عمارت و درخت‌های سر به فلک کشیده ی اطرافش رو از نظر گذروندم ،حوض بزرگ با فواره های رقصان،  همین که سرم رو برگردوندَم صدای فریاد« جلوش رو بگیرید» رو شنیدم و به ثانیه ای قلبم و پاهام از حرکت وایستاد

فریاد اون مردُ ظاهر شدن دوتا آندر تیکر(بازیکن کشتی کج) سیاهپوش روبروم در لحظه اتفاق افتاد و این صحنه تنها آهنگ ورود تیکر رو کم داشت
قدم برداشتن یکی از اونها به سمت منی که از ترس خشکم زده بود باعث شد که بخوام به پاهام حرکت بدم اما تا به خودم بیام اسیر دستاشون
کشون کشون به سمت در عمارت برده شدم

نه نه نه امکان نداره نباید همچین اتفاقی بیفته نمیذارم خدایا کمک لطفاً من کلی ذوق داشتم برای فرار کردنم میخواستم بعد از اینجا پیش سوگند برم و زندگیِ جدیدی رو شروع کنم اگر که وارد اینجا بشم مطمئنا با این وضعم به طور قطع من رو به پلیس تحویل میدن ولی عمرا اگر بذارم

با این افکار تمام نیروم رو جمع کردم و شروع کردم به جیغ زدن و مشت و لگد پرتاب کردن
«ولم کنییییید,هی  اورانگوتانا ولم کنید ،اوهوی مرفه بی درد بگو منو ول کنن

مطمئنم بعداً از این طرز صحبتم خیلی خجالت میکِشم چون من همیشه سعی می کنم با دیگران با احترام حرف بزنم ولی اینجا از بس فشار روم بود ادب رو کنار گذاشته بودم و هرچی به دهنم می‌آمد رو میگفتم

اما هیچی به هیچی زور من کجا وزور اونا کجا  پس افکارم رو فعلا پس زدم
و ناچاراً تصمیم گرفتم ببینم تقدیر چی برام رقم زده……

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x