رمان الهه ماه پارت ۱۳۴

4.6
(42)

 

ا

 

تپش های تند و پرشتاب قلبش را زیر دستش حس میکند؛ حرارت دستانش به آشفتگی اش دامن میزند و درحالیکه تلاش میکند او را به عقب هول دهد با خشم و جسارت  نجوا میکند:

 

 

_شایعه ی بودن باتو وقتی هیچ رابطه ی تعریف شده و مشخصی بینمون نیست برام بی آبرویی به بار میاره و من این رسوایی؛ این بی آبرویی رو نمیخوام..

 

 

چشمان به خون نشسته اش منظره ی هولناکی پیش چشمان دخترک به نمایش میگذارد..

شقیقه اش نبض میزند و…

 

اگر قصدش تلافی کردن بود خیلی خوب موفق شده بود با حرف هایش او را آتش بزند…

 

 

دندان روی هم میفشارد و با چنگ زدن کمرش او را به شدت جلو میکشد و کمرش را به بدنه ی ماشین میچسباند..

 

 

ماهک وحشت زده بازویش را چنگ میزند‌…

_داری چیکار میکنی ..؟

 

سر خم میکند نگاه خونبارش را به صورتش میدوزد و پر حرص زمزمه میکند:

 

_میخوام یه تعریف درست به رابطمون بدم..

 

رنگ از رخ ماهک میپرد و سام بم و خشدار نجوا میکند:

 

_تعریفی که شایعات پشتش وصله به حقیقت باشه..

وصله به تو..

من این رسوایی رو

این بی آبرویی رو

فقط و فقط با تو میخوام…

 

میگوید و دخترک ماتش میبرد..

طول میکشد تا جملاتش را تحلیل کند..

 

ضربان قلبش را در گلو حس میکند و تا میخواهد لب به اعتراض باز کند ؛

 

سام چشم بسته سر خم کرده و لبان سرخ و کوچکش را با بوسه ای داغ و پر حرارت مهر میکند…

 

 

 

 

اتصال لب هایشان به هم مثل یک جریان قوی عمل میکند..

 

جسم ظریفش تحمل این شوک را ندارد و لرز خفیفی که به جانش مینشیند از چشم سام دور نمیماند..

 

حرکت نرم لبهایش و آن بوسه های ملایم بدنش را کامل سست میکند..

 

دستان لرزانش را بالا میکشد و بازوهای عضلانی و محکمش را میفشارد و سام که به خوبی حالش را فهمیده بود حلقه دستانش را دور بدنش تنگ تر میکند..

 

 

گرمای بوسه هایش او را وارد خلسه میکند که بی رمق چشم میبند…

 

پنجه های سام از شدت خواستن زیاد روی پهلوهای باریکش چنگ میشود و..

 

چرا طاقت دل کندن نداشت…؟

 

آنقدری که نفهمد هر لحظه ممکن است کسی سر برسد و آن دو را در آن حال ببیند..

 

 

همان دم یکی از دانشجوها که وارد پارکینگ شده بود با دیدن قامت سام از دور با عجله به سمتشان رفته اما درست نرسیده به چندقدمیشان با دیدن صحنه ی پیش رو ماتش میبرد..

 

دست و پایش را گم میکند؛ به تته پته می افتد و دستپاچه مانند یک احمق به تمام معنا صدایش را بالا میبرد..

 

 

_ا..ا..اســـتــااد..؟

 

سام با شنیدن صدا با مکث‌کوتاهی متوقف میشود..

 

 

 

 

ماهک هراسان چشم باز کرده سرش را عقب میکشد..

 

خیره در نگاه سام وحشت زده نفس میزند..

 

_سام…

 

سام سعی دارد آرامش کند که با اخم ملایمی نجوا میکند..

 

_هیـش..

 

_با هم دیدنمون..

 

انگشت شصتش را به آرامی روی لب سرخ و ملتهبش میکشد دخترک ترسیده بود و چشمانش نگرانی را فریاد میزد..

 

_خیلی خوب آروم باش..

 

در ماشین را باز میکند و بدون آنکه به عقب بچرخد تا کسی که پشت سرش ایستاده بود را ببیند اشاره میکند..

 

_بشین..

 

ماهک مضطرب لب میگزد ..

 

انگار مچش را حین ارتکاب به جرم گرفته باشند و

چه جرمی بدتر از ارتباط پنهانی یک دانشجو با استادش..

 

خواست گردن بکشد تا کسی که پشت سرشان ایستاده بود و قامت کشیده ی سام مانع دیده شدنش میشد را ببیند که سام مانع میشود..

 

_گفتم بشین تو ماشین..

 

_آخه..

 

صدایش آرام و خونسرد بلند میشود..

 

_ درستش میکنم شما بشین..

 

ماهک ناچار بدن لرزانش را روی صندلی میکشد و با بسته شدن در چشم میبندد..

 

 

سام عقب گرد میکند..

 

به چهره ی مضطرب پسری که شوکه مقابلش ایستاده بود نگاه میکند..

 

از دانشجوهایش بود اما نامش را به خاطر نمی آورد..

 

 

 

 

_با من کاری داشتی..؟

 

پسر سر بلند میکند..

_ب..بله..؟

 

سام در سکوت با ابرویی گره کرده به او زل میزند:

 

_ن..نه خیر استاد..

 

سام با چهره ای خونسرد گامی به سمتش برمیدارد..

 

_آخه شنیدم که صدام زدی..

 

پسرک شوکه چشم گرد میکند..

 

_ن..نه استاد ب..با شما نبودم..

 

_عجیبه.. نکنه غیر از من کس دیگه ای هم تو این پارکینگ هست و من خبر ندارم..؟

 

پسر لال مانده می ماند چه جوابی بدهد..

انگار خودش هم فراموش کرده بود برای چه کاری وارد پارکینگ شده است

 

سام یک دستی میزند:

 

_ تو پارکینگ اساتید چیکار داشتی..؟

نکنه داشتی تعقیبم میکردی؟

 

 

پسر به غلط کردن می افتد:

 

_ا..استاد..ببخشید ..من..من فقط یه لحظه سر بلند کردم و وقتی شما رو با اون دختر دیدم هول شدم..نفهمیدم دارم..

 

خشک و سرد میغرد:

 

_کافیه ..دیگه ادامه نده..

 

پسرک لال میشود..

 

جلو میرود:

 

_اسمت چی بود..؟

 

رنگ از رخش میپرد..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 42

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x