باورم نمیشد اون اینجوری سرم داد زده باشه.
جلوی همه ی بچه ها…
آخه چرا ؟ صرفا چون حواسم جمع نبود و مسئله رو نتونستم جواب بدم؟
با نفرت نگاهش کردم…با تاسف…با یاس…
حقیت این هست که ما همیشه دلمون از کسی میگیره که دوستش داریم و توقع نداشتیم باهامون بد باشه.
ار رفتار غریبه ها نه اما از رفتار آشنا ها شوکه میشیم خصوصا وقتی رفتاری ارشون سر میزنه که توقعش رو نداشتیم و
من احساس میکردم بی نهایت دلم از اون گرفت.
سری به تاسف تکون دادم و گفتم:
-من دیگه یک دقیقه هم سر کلاس شما نمی مونم آقای جاوید!
اینو گفتم و مقابل دیدگان بقیه پا تند وردم سمت نیمکت و کیفم رو برداشتم.
فرانک با تعجب زیادی گفت:
-شیلان ..چیکار میکنی ؟
وقتی عزممو واسه رفتن جزم دید دستمو گرفت و سعی کرد نگه ام داره:
– شیلان با توام…
شیلان…خره وایسا….
هیچ توجهی نکردم چون فقط دلم میخواست برم.
فقط برم…
کیف رو برداشتم و بندشو انداختم رو شونه ام و بعد هم به سمت در رفتم درحالی که پچ پچ های بچه های کلاس از همون لحظه شروع شده بود.
جاوید نفس عمیقی کسید و کلافه گفت:
-خانم فروزنده برگرد سر کلاس
دستگیره رو گرفتم و سرمو چرخوندم سمتش و گفتم:
-نمیخوام…
دستهاش رو به کمرش تکیه داد و گفت:
-گفتم برگرد…
میدونستم که بغض داشتم و اینم میدونم که نتونسته بودم اون بغض رو پنهون کنم.
با چونه لرزون ودرحالی که سعی داشتم خودمو محکم و جدی نشون بدم گفتم:
-ابدا اینکارو نمیکنم آقا معلم..
اینو گفتم و با داخوری و ناراحتی از اونجا زدم بیرون..
پشت دستمو رو چشمهام کشیدم و به سمت در حیاط رفتم.
یکم زیادی این حرکتم لوس بود اما خب…دلم پر بود!
انگار من فقط به یه تلنگر نیاز داشتم تا اینجوری بهم بریزم و بزنم به سیم آخر.
در هر صورت اصلا دلم نمیخواست دیگه اونجا کار کنم.
تاخواستم سمت در برم زن سرایدار صدام زد و گفت:
-فروزنده…فروزنده هوووی…
ایستادم و سرم رو چرخوندم سمتش و گفتم:
-بله…چیه !؟
جلو اومد و پرسید:
-کجا میری ؟!
پشت چشمی نازک کردم و جواب دادم:
-خونه!؟
لب گزید و پرسید:
-چی خونه !؟ دیر اومدی زود میخوای بری؟
هنوز که زنگ اول!
خانم مدیر بفهمه شاکی میشه هااا…
لب گزیدم و یکم فکر کردم و بعد گفتم:
-پریود شوم پد بهداشتی هم ندارم.
باید برم خونه…
مدیر ازت پرسید همینو بهش بگو!
این حرفهارو که تحویلش دادم درو باز کردم و خیلی سریع از اونجا زدم بیرون.
من اصلا حال و حوصله کلاس و مدرسه رو نداشتم اصلا…
دست در جیب- با دلی پر و حال و هوایی بد توی خیابون به راه افتادم…