رمان دلدادگان دلدادگان ۳۵

0
(0)

رمان دلدادگان پارت ۳۵

بهاره : من عاشق یه نفر دیگم

 

((وقتی ابن حرف رو شنیدن احساس کردم که دیگه زنده نیستم این حرف بهاره منو نابود کرد انگار داشتم روی آتیش راه میرفتم آتیشی که هیچ وقت خاموش شدنی نبود آتیشی که از درون تو رو میخوره

بهاره : من عاشق یه نفر دیگم و من نمیتونم با تو زندگی کنم من میخوام ازت طلاق بگیرم

((من هنوز نمرده بودم داشتم مقاومت میکردم که شکست رو قبول نکنم وقتی این حرف منو از پا در آورد انگار بهاره برای من مرده باشه من اینطوری شده بودم دیگه بهاره برام اهمیتی نداشت من عاشقش بودم ولی اون بدون هیچ رحمی قبلم رو شکست منو نابود کرد

 

بهاره: تو خودت گفتی که حرف دلم رو بزنم منم زدم پس دیگه حرفی نیست من نمیخوامت از زندگیم برو بیرون من ماله یه نفر دیگم

((خیلی دوست داشتم همه چی همونجوری که من میخواستم تمام بشه ولی ایجوری نشد درسته اتفاقی که میخواستم افتاد ولی نگران روز های آینده بودم بعد از شنیدن حرف کوردش ذهنم داشت اتیش مبگرفت از استرس که قراره در آینده چه اتفاقی بیفتاده

بهاره : امیدوارم یه نفر بیاد تو زندگیت که خوش بختت کنه

کوروش : کسی به غیر از تو نمیتونی به من زندگی بده و همدمم باشه

 

بهاره : من ماله یه نفر دیگم من قلبم رو به اون دادم من نمیتونم با تو باشم من عاشقت نیستم

 

((دلم میخواست دیگه زنده نباشم دلم میخواست دیگه بهاره حرف نزنه ولی این روزگار بهت رحم نمیکنه حرفشو میزنه و میره ولی من باید خواسته ی بهاره رو بر آورده میکردم چون اون عشق منه منم باید خواستش رو عملی کنم

 

((دلم میخ است با سکوت اون مکان رو ترک کنم ولی

 

بهاره : فعلا خداحافظ کوروش

 

بهاره داشت میرفت که

کوروش : قبوله

بهاره برگشت به سمت بهاره و با صورتی تعجب زده داشت به کوروش نگاه میکرد

بهاره : چی قبوله

کوروش : از هم دیگه طلاق میگیریم

——–پایان ——–پارت——–۳۵

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x