رمان دلدادگان پارت ۳۷

4
(1)

رمان دلدادگان پارت ۳۷

 

کیانا : بفرمائید بهاره جان هم اومد

پوریا: واقعا

کیانا : بیا خودت ببین

پوریا : سلام ا

بهاره ؛ سلام

کیانا : بفرمائید پوریا خان اصلا نیازی به نگرانی نبود خود بهاره جان تشریف آوردند

بهاره : چرا نگران

پوریا : نه بهاره جان خاله جان شوخی میکنه من فقط یه ذره استرس داشتم که با اون عجله از خونه رفتی بیرون گفتم شاید مشکلش پیش اومده باشه

بهاره : من که گفتم میرم دوستم رو ببینم

 

کیانا : دخترم شوخی کردیم

بهاره : و اگه کسی دلخور نمیشه من باید فردا هم این دوستم رو ببینم

کیان : اینجچور دوستیه که هر دفعه باید ببینیش

 

بهاره : آخه میدونی بابا دوستم داره میره خارج و من برای آخرین بار میخوام ببینمش

 

کیانا : باشه دخترم موردی نداره

 

((خیلی دلم میخواست بفهمم که دخترم با کی رفت و آمد میکنه ولی اگه سوالی بپرسم این زن منو میکشه پس بهتره که سکوت کنم

 

بهاره ؛ من امروز میخواستم یه چیزی به پوریا بگم ولی الان جلوی همه ی شما میخوام بگم

کیانا : چی دخترم بگو

((یعنی بهاره امروز میخواست بهم چی بگه اون قضیه چیه که اان میخواد بهم بگه

کیانا : دخترم بهاره توومیتونی با ما راحت باشی

کیان : اره دخترم

 

بهاره : من حاضرم که با پوریا ازدواج کنم

———پایان——–پارت——–۳۷———-

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x