رمان دلدادگان پارت ۴۰
((خدا کنه که همه چی به خیر و خوشی تمام شه و کوروش هم به عشق زندگیش برسه خدایا خودت کمک کن که اتفاقی نیفته از بستی مشکلات تو زندگیم بوده معنی خوش بختی رو نفهمیدم اما دیگه همه چی قراره درست بشه چون منو کوروش فردا از هم دیگه طلاق بگیریم
بهاره : بهتره برم پایین تا کسی شک نکرده و بیاد بالا و به حرف های من گوش کنه
وقتی بهاره داشت میرفت به سمت پله ها که بره پایین پیش خونوادش یکی به گوشیش یه پیامی میده
بهاره : این پیام از کیه که برام اومده
((وای نه دوباره شروع شد وقتی اسم طرف رو خوندم میخواستم سرم رو بزنم به دیوار
بهاره : کوردش برای چی به من پیام داده اخه این مرد چشه
((ولی کنجکاو بودم که به من میخواد چی بگه و
بهاره : بهتره که بخونمش
تو پیامی که کوزدش به بهاره داده بود نوشته بود که آدرس تغیر کرده و
بهاره : یعنی چی که آدرس تغیر کرده اگه آدرس رو میخواست عوض کنه همین امروز بهم میگفت ولی چه فرقی داره ما که به‌هر حال میخواییم فردا از هم دیگه طلاق بگیریم حالا ادرسش زیاد مهم نیست
بهاره با یکم عصبانیت از دست کوروش رفت سمت پوریا و خونواده
کیان : دخترم یشین
بهاره : سلام
جمشید : سلام دخترم بفرما بشین
بهاره : معرفی نمیکنید
کیانا : بهاره جان ایشون قراره که تاریخ خوش عروسی تو و پوریا رو مشخص کنه
بهاره یه لبخندی زد و
بهاره : چه عالی
کیان : اقا جمشید چی شد چه تاریخی مناسبه
((به نظرم بگه همه چی حل شده بود داشتم به ارزوهام میرسیدم ارزو رسیدن به عشقم
((نمیدونم چرا ولی احساس میکنم که پوریا مرد زندگیه و اون کسیه که منو خوش بخت میکنه
کیانا : اقا جمشید بگین دیگه ما داریم از نگرانی سکته میکنیم
جمشید : دو روز دیگه خیلی مناسبه مبارک باشه
همه خوشحال و شاد بودن چون قرار بود زوح های عاشق یعنی پوریا و بهاره تا دو روز دیگه با هم ازدواج کنن
کیانا : هاها دخترم بیا بغلم
بهاره هاها
کیان : هاها مبارک باشه
جمشید : مبارک باشه
پوریا : واقعا من خیلی خوشحالم من میدم شیرینی بخرم
کیانا : هاها باشه
بهاره : مامان من خیلی خوشحالم
کیانا : دختره عزیزم من خیلی خیلی بیشتر چون تو قراره عروس بشی
بهاره : هاها
———پایان———پارت———–۴۰
