رمان دلدادگان پارت ۷

بهاره :ولی پولت رو بعد از اینکه اینجا رو به همراه شوهر عزیزت ترک کردی میدم خوبه

نسرین یک لبخندی زد اون داشت از خوشحالی می‌ترکید و گفت

نسرین:عالیه دختره قشنگم دختره کی بودی تو ها گلم بیا تو دخترم

بهاره:تا الان که داشتی میگفتی که تو مادر من نیستی و منم دخترت نیستم

نسرین:کی همچین حرفی زده ها

بهاره با عصبانیت وارد خونه میشه چون از این رفتار های نسرین اصلا خوشش نمی یاد بهاره با پریا روبرو میشه

پریا:من میخوام بدونم که این عروس خوشگله من تا این وقت شب کجا بوده این دختر از الان دیگه دختره منه این دختر درسته عروسه منه ولی من همیشه گفتم که عروسه ادم مثل دختر ادمه میمونه پس بهم بگو تا این وقت شب کجا بود

پریا با لهن تلخی از بهاره سوال میکنه اما بهاره ما هیچ وقت تو بستن دهن دیگران کم نمی یاره
بهاره : مادر جان همه ی مامان ها هم مثل شما اینقدر خوب نیستن که هی سوال و جواب کنن مثلا مادر من وقتی که داشتم می یومد اصلا ازم سوال و جواب نکرد گذاشت که بیام اینجا
بهاره یک لحظه سکوت کرد و به بقیه نگاه کرد

نسرین و بیژن از ترس داستن شر شر عرق میریختن که مبادا همه چی لو بره و اما صورت کنجکاو پریا که تعجب کرده بود از این حرفه بهاره و

پریا:مامان تو بهت اجازه داده که بیایی اینجا تو حالت خوبه عزیزم نکنه که تب داری چون داری مزخرف میگی حالا سریع بهم بگو که منظورت چی بود

بهاره از ترس به نسرین نگاه میکنه که شاید

نسرین کمکش کنه اما نسرین از بهاره هم خنگ تره و اونم به بهاره فقط نگاه میکنه

پریا:چرا به مادرت نگاه میکنه به من نگاه کن چی رو داری ازم مخفی میکنی

بهاره با شجاعت تمام بلند میشه به خودش میگه که نباید شکست رو قبول کنه و همه چی رو لو بده اون میگه

بهاره : مادر جان من فکر میکردم که شما مثل مادر منین اما شما کاملا رفتار یک مادر شوهر رو دارین مادر شوهر ها هم همین کار رو میکنن مدام سوال و جواب میکنن چرا این کار رو کردی چرا این لباس رو پوشیدی چرا این حرف رو زدی اگه شما مادر منین پس بهم نشون بدین که یک مادر واقعی هستین و دست از این همه سوال و جواب دست بکشید

پریا با خشم به بهاره نگاه میکنه و اما بهاره با تمام شجاعت تمام به چشم های پریا نگاه میکنه
پایان__پارت___۷