رمان شالوده عشق پارت ۱۶۸

3.9
(21)

 

 

 

 

-چی آقا؟!

 

 

لب ورچیده و با اشکی که در چشمم حلقه زده بود، گفتم:

 

-امیرخان آروم باش آقا نجمی اصلاً از چیزی خبر نداره. من… من خودم قبل اومدن ایشون ردش کردم!

 

 

نگاهم کرد و از چشمانش آتش شعله می‌کشید.

 

 

غرید:

 

-نجمی بزن کنار

 

-چ..چشم آقا

 

 

اقا نجمی سریع کنار جاده توقف کرد.

 

-پیاده شو به محمدم بگو ادامه بده ما خودمونو بهشون می‌رسونیم.

 

-چشم

 

 

آقا نجمی از خداخواسته از ماشین فاصله گرفت و مشغول صحبت با تلفنش شود.

و من ماندم و امیرخانی که از چشمانش آتش می‌بارید.

 

 

هنوز اصل قضیه را نمی‌دانست این بود و وای به حال روزی که می‌فهمید و وای به حال من بیچاره…!

 

 

-بیا اینجا ببینم.

 

 

هر دو آرنجم را گرفت و تنم را بیشتر به سمت خود کشاند.

 

 

-دردم می‌گیره امیر آروم باش لطفاً چیزی نشده که!

 

-شمیم خل نکن منو دارم پاره می‌شم از حرص! کی جرات کرده دست بذاره رو زن من هان؟ کیه اون بی ناموس؟!

 

 

-امیرخان تو خودتم می‌دونی که د..دخترای جوون هم خواستگار دارن هم خواهان. اون… اون یارو هم نمی‌دونست من شوهر دارم و وقتی که بهش شرایطمو توضیح دادم ر..رفت!

 

 

و البته که نرفته بود…

 

 

مردمک های امیرخان گرد شده بودند و زمانی که فریاد زد، از صدای بلندش هر دو گوشم سوت کشید.

 

 

-دخترای جوون با زن من فرق داره. پاره می‌کنم. می‌درم اون دهن سرویسی که چشم به زنی که ماله منه، داشته باشه! دهن هر کسی که حتی فکر تو از سرش بگذره رو سرویس نکنم امیرخان نیستم!

 

 

 

 

خدایا عکس‌العلمش شدیدتر از انتظارم بود.

 

 

بعد از آرام شدنش در این روزهای اخیر چه خوش بین بودم که گمان می‌کردم کمی آرامتر و منطقی‌تر شده و گویا یادم رفته بود که او امیرخان است!

 

 

دست لرزانم را روی بازویش گذاشتم و حرفی را که مطمئن بودم حال به شدت نیاز به شنیدنش دارد، به زبان آوردم.

 

 

-باشه آروم باش. من ماله تواَم خب؟ ماله تواَم! اون یارو هم رد شد رفت دیگه هم قرار نیست سر راهم سبزشه!

 

 

و البته که نرفته بود!

 

 

پره های بینی‌اش با عصبانیت باز و بسته می‌شد.

 

 

قطره اشکی از چشمم چکید.

 

-امیر من تو رو دوست دارم! مهم نیست چقدر از دستت ناراحت و عصبانی باشم، حسی که بهت دارم همیشه به خشمم چربیده و به خدا قسم جز تو هیچکس حتی از گوشه‌ی ذهنمم رد نمی‌شه اما این رفتارهات خیلی اذیتم می‌کنه. جای اینکه دلم قرصه بودنت باشه، حتی دلهره تعریف کردن یه مزاحمت که ممکنه برای هر زنی پیش بیادو دارم! من دوست دارم تو تکیه گاهم باشی امیر نه باعث ترسم!

 

 

دستان فوق‌العاده گرمش حال روی پهلوهایم بودند.

 

 

یکدفعه جلو کشاندم و تنم را به خودش چسباند.

 

می‌خواست حسم کند…؟!

 

 

وقتی دهان باز کرد، حرف هایش کاملاً مخالف دست هایش که مرا چفت بغلش کرده بودند بود و کدام را باید باور می‌کردم؟!

 

 

-نمی‌تونی راحت تعریف کنی چون ازم قایم کردی! اگه همون اول که اون بی‌شرف خواست نزدیکت شه بهم می‌گفتی و من می‌اومدم اونو … می‌کردم. نه اون جرات دوباره بهت نزدیک شدن داشت، نه من اینجوری سگ می‌شدم.

 

 

با وجود حس های منفی‌ام، با وجود اینکه هیچ جوره عقاید پوسیده‌اش را قبول نداشتم اما خوب می‌دانستم این یک مورد را راست می‌گوید.

 

اشتباه کردم که مزاحمت اشکان ساسانی را جدی نگرفتم… یک اشتباه بزرگ!

 

 

 

 

-هزار بار بهت گفتم شمیم. من اینارو حتی وقتی که زنم نبودی هم تو گوشت می‌خوندم و امروز دوباره بهت میگم، وقتی کسی مزاحمت می‌شه تو بیخود می‌کنی وایمیستی دهن به دهن می‌ذاری. که چی مثلاً؟ که بگی متاهلی؟ تنها کاری که باید اینجور مواقع بکنی اینه که به من، به منه بی‌ناموس که مثلاً شوهرتم زنگ بزنی… به مـــن!

 

 

بغضم که ترکید، تنم را بیشتر در آغوش گرفت.

 

 

برخلاف داد و بیداد چند دقیقه پیشش موهایم را از روی شال بوسید و زمزمه کرد.

 

-شانس اورد که اذیتت نکرد وگرنه دهنش سرویس بود، وقتی برگشتیمم خودم می‌برمت و میارمت.

 

-…

 

-باشه دیگه اِنقدر آبغوره نگیر. جمع و جور کن خودتو می‌خوام بگم نجمی بیاد سوارشه بریم دیر شد.

 

 

تا کمی فاصله گرفتم با سوئظن گفت:

 

-شمیم جریانش تموم شده آره؟ قصدت از گفتن این موضوع فقط تعریفش بود دیگه؟!

 

 

سیب آدمم تکان محکمی خورد و بالاجبار از صدای بوقی که مثل یک بمب ساعتی در گوشم می‌پیچید، دوباره متوصل به دروغ شدم.

 

 

-تموم شده.

 

 

ابرو بالا انداخت و نفسش را کلافه بیرون داد.

 

-انشالله که همینطوره!

 

 

سر به پنجره ماشین چسباندم و لب گزیدم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 21

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x