_ قضاوت اشتباه و حکم ناعادلانه هم درخور پادشاهی که همیشه به خِرد و عادل بودن معرف هست نیست سرورم.
_ دوشیزه الیس میدونم که الان شما به خاطره اتفاقی که برای مادرتون افتاده به شدت ناراحت و اندوهگین هستید. اما این حقیقت رو باید قبول کنی ، با مدارکی که علیه بانو الکساندرا ارائه شده اون یک مجرم محسوب میشه.
الیس با خشمی که به شدت سعی در کنترل اون داشت شمرده شمرده میگه:
_ مادر من ..گنارهکار ..نیست..من مطمئنم.
بعد از گفتن این حرف انگشت اشاره اش را به سمت میگرد و پرخاش میکند.
_ اون باعث تمام این اتفاقاته..همش زیر سر این دختره ..اون برای مادر من پاپوش دوخته و بهش تهمت زده تا مادرم رو از سر راهش برداره !
_ دوشیزه لطفا تمومش کنید..چرا دوشیزه ایزابلا باید بخواد بانو الکساندرا رو متهم به چنین کاری کنه و بخواد ایشون رو از سر راهش برداره؟!
_ چون ..چون مادرم معتقد بود دوشیزه ایزابلا فرد مناسبی برای سلطنت نیست و شاهزاده باید در انتخاب همسرشون تجدید نظر کنن.
_ چرا خواهرم همچین فکری میکرد؟
_ خیلی سادس سرورم..دوشیزه ایزابلا سال هاست خارج از قصر به عنوان یک دختر معمولی به دور از اداب و رسوم قصر بزرگ شده نه به عنوان نامزده شاهزاده !
_ به عنوان یک دختر معمولی در خارج از قصر بزرگ شدن نمیتونه دلیل مناسبی برای عدم صلاحیت ایشون باشه!
_ اما سرورم خودتون خوب میدونید که کسی که میخواد به عنوان همسر ولیعهد انتخاب بشه از بچگی مورد تعلیم قرار میگیره و حق رابطه داشتن با هیچ پسری بجز شاهزاده رو نداره . حالا که دوشیزه ایزابلا خارج از قصر بزرگ شدن از کجا معلوم که ایشون با پسر دیگه ای بجز شاهزاده نبودن و از همه مهم تر از کجا معلوم ایشون هنوز یک دختر باشن!
با شنیدن حرف های الیس از تعجب دهانم باز میمونه. نگاهی به چشمان به خون نشسته دیوید میکنم . میخوام حرفی بزنم که دیوید مانع میشه و خودش قدمی پیش میزاره.
_ دوشیزه الیس شما برای اثبات این حرفتون مدرکی هم دارید؟!
_ چه مدرکی بزرگ تر از این که ایشون خارج از قصر بزرگ شدن و هیچ مدرکی مبنی بر باکره بودن ایشون وجود نداره شاهزاده!
_ مثل اینکه شما فراموش کردید که دلیل این همه سال دوری دوشیزه ایزابلا از خانوادشون و بزرگ شدن ایشون در خارج از قصر نقشه ها و دسیسه هایی بوده که بانو الکساندرا مسبب اونهاست! اما با همه اینها من به عنوان ولیعهد این سرزمین از مقامم استفاده میکنم و تضمین میکنم که دوشیزه ایزابلا در تمام این مدت به عنوان یک دختر پاک بزرگ شدن و هنوز دختر هستن.
الیس جا خورده لب میگزد.
_ اینکه شما به پاکی ایشون انقدر باور دارید خیلی خوبه سرورم اما باور این تهمت ها اصلا در شأن شما نیست .. اینها همش دسیسس مادر من هیچ وقت همچین کاری نکرده
دیوید پوزخندی میزنه به سمت الیس خم میشه و در فاصله چند سانتی متری از صورتش می ایسته و با لحن ترسناکی رو بهش میگه :
_ اگه به حرف هایی که میزنی باور داری به جای تلف کردن وقتت در اینجا بهتره بری و بی گناهی مادر عزیزت رو ثابت کنی . البته از این چشم های ترسیده معلومه که خودت هم باور نداری مادرت یک انسان پاک و بی گناه باشه.
الیس نگاهش رو از دیوید میدزده و میگه:
_من به حرف هایی که میزنم باور دارم !
دیوید صاف می ایسته و دستش رو داخل جیب شلوارش میبره و پوزخندی میزنه و میگه:
_ دوشیزه الیس شما هر چقدر هم که دروغگوی خوبی باشید نمیتونید بدنتون هم وادار به دروغ گفتن بکنید ! چشم های شما چشم های یک ادم صداق نیست !
الیس پرخاشگرانه فریاد میزنه.
_ شاهزاده شما نمیتونید صرفا به خاطره لرزش چشم هام من رو متهم به دروغگویی کنید یا به زندان بندازید! شما هیچ مدرکی برای اثبات حرفتون ندارید!
_ من هیچ وقت نگفتم که قصد دارم شما رو به زندان بندازم دوشیزه . متاسفانه هیچ قانون و یا مدرکی در این مورد وجود نداره . اما مطمئن باشید اگه داشت من حتما شما رو به جرم دروغ گفتن به یکی از اعضای خانواده سلطنتی حتما بازداشت میکردم!
پدر دیوید که مشخص بود از این بحث ها خسته شده بود رو به هر دوی اونها میگه:
_ بهتره این بحث همین الان تموم بشه . دوشیزه الیس من به شما فرصت میدم میدم تا بتونید مدارک مورد نیاز رو جهت بیگناهی بانو الکساندرا پیدا کنید . اما نتونید در زمان تعیین شده مدارک بیگناهی مادرتون رو به دادگاه ارائه بدید اون وقت شما هم مجرم شناخته میشید و طبق قانون باید مجازاتتون رو بپذیرید .
الیس تعظیم کوتاهی میکنه و میگه :
_ خیلی از لطف شما ممنونم سرورم مطمئن باشید من اون مدارک رو پیدا میکنم و بهتون تحویل میدم.
_ بسیار خب دوشیزه الیس شما دیگه میتونید از اینجا برید . اما به یاد داشته باشید فقط تا زمان مشخص شده فرصت ارائه اسناد خودتون رو به دادگاه دارید .
_ حتما این حرفتون یادم میمونه سرورم . یا اجازتون من دیگه میرم.
الیس برای اخرین بار نگاه پر نفرتش رو به من میندازه و بعد از ادای احترام به پادشاه به ارامی اتاق رو ترک میکنه .
بعد از رفتن الیس دیویدی که حالا کمی اروم تر شده بود به سمت پدرش برمیگرده و با احترام میگه:
_ چه چیزی باعث شده شما به اینجا بیاید عالیجناب؟! دستور میدادید خودم شخصا به دیدنتون می امدم پدر جان.
پادشاه نگاه پر محبتی به دیوید میکنه و رو به هر دوی ما میگه :
_ امروز من و وزیر اعظم جلسه ای با هم دیگه داشتیم و درمورد شما دونفر باهم دیگه صحبت های زیادی انجام دادیم.
_ چه صحبت هایی پدر جان؟!
_مدت هاست که جایگاه همسر ولیعهد و ملکه اینده این کشور خالی مونده و با این اتفاقاتی که این چند وقته پیش امده درست نیست که بیشتر از این خالی بمونه. برای همین من با وزیر اعظم در این باره صحبت کردم . اما وزیر گفتن دوشیزه ایزابلا به خاطره یک سری موضوعات فعلا از این قضیه امتناع میکنن برای همین به اینجا امدم تا دلیل اصلی این امتناع رو از زبان خودش بشنوم و بدونم چه چیزی ایشون رو ازار میده که باعث شده با این ازدواج فعلا مخالفت کنن.
بعد از اتمام حرف های پادشاه هردو به سمتم برمیگردن و منتظر به من خیره میشن . کمی معذب بودم اما با نهایت صداقت حرف هام رو میزنم.
من: من به خاطره وضعیت برادرم خودم رو مقصر میدونم سرورم و از طرفی دلم میخواست برادرم هم در مراسم عروسی من شرکت داشته باشه. برای همین تصمیم گرفتم تا بهبود برادرم صبرکنم و بعد از بهوش امدنش موافقتم رو اعلام کنم.
_ یعنی تنها دلیل مخالفتت همین بوده؟!
سرم رو با خجالت پایین میندازم و اروم میگم:
من: بله سرورم.
_ اینکه شما انقدر به وضعیت برادرتون اهمیت میدید نشانه محبت و دوست داشتن شما نسبت به دوک جوان هست اما بیشتر از این نباید جایگاه همسر ولیعهد رو خالی بزاریم . حالا که دوک جوان بهوش امده و کم کم داره بهبودیش رو به دست میاره فکر نکنم دیگه مشکلی وجود داشته باشه . اینطور نیست دوشیزه ایزابلا؟!
هر چند دلم میخواست تا بهبود کامل دست های دنیل صبر کنم تا اون بتونه با سلامت کامل در عروسی من شرکت داشته باشه. ولی حرف های پادشاه هم کاملا منطقی بود.
مدت ها بود که این جایگاه خالی مونده بود و صبر کردن بیشتر از این جایز نبود . اگه تا همین الان هم صبر کردن فقط و فقط به خاطره درخواست های دیوید و پدرم بوده.
من: درسته سرورم ، با بهوش امدن برادرم من دیگه هیچ مخالفتی برای برگذاری این عروسی ندارم.
با شنیدن این حرفم لبخند پر محبتی روی صورت پادشاه میشینه .
_ اوه این خیلی خوبه. باید هر چه زودتر این خبر رو با ملکه در میان بزارم تا خودش رو برای مقدمات عروسی اماده کنه. خیلی کارها هست که باید با هم دیگه انجامشون بدیم پس بهتره که من دیگه برم.
بعد از گفتن این حرف پادشاه به سرعت اتاق رو ترک میکنه . با رفتن پادشاه دیوید با قدم های بلندی خودش رو به من میرسونه و از پشت من رو در آغوش میکشه.
_ بالاخره داری مال من میشی!
لبخند خجولی میزنم و به سمتش برمیگردم.
من : اما اگه …
دیوید اخمی میکنه و دستش رو به نشانه سکوت روی لب هام میزاره .
_ هیشش ! نمیخوام الان با شنیدن اما و اگر هایی که ممکنه اتفاق بیوفته یا نیوفته حس خوب الانمون رو خراب کنیم!
چه عجب!
امام زمان ظهور کرده؟؟؟
ولی خیلی کم بودا 😒😒
کی بقیشو میزارین پس؟
دیگه کی نویسنده میخواد پارت جدید رو بزاره
اگه یک نویسنده نمیتونه به موقع پارت بذاره اصلا چرا مینویسه و عده ی زیادی رو علاف میکنه
ببین ادمین من اصلا کاری ندارم نویسنده پارت میزاره نمیزاره برای من مهمه نیست برای من مهم نیست دقیقاً یک ماه و نه روز که میگذره و شما پارت جدید نداشتین و لطفاً بزار چون خیلیا مثل من طاقت ندارند
وقتی پارت جدید نیست چیو بزارم
یعنی چی پارت جدید نیست؟
نمیشه که ابنطور
۲ساله پارت نمیزاری خوب خودت ادامش بده
چرا پارت جدید نمیزاری؟
سلام
به نویسنده بگین دیگه باید برای خواب زمستونی آماده بشی حداقل قبلش یه دوتا پارت بنویس
پارت بعدی کی میاد؟لطفا جواب بدین؟!
تا کی باید تحمل کنیم این بی مسئولیتیه نویسنده رو دقیقا؟؟؟!!!!
خب ادامه نمیده رمانو
یعنی دیگه پارت جدید قرار نیست بذارین ؟!
خب لااقل یه پارت دیگه بنویسه بشه پارت آخرش
اینجوری ما تا اینجا رمان رو ادامه دادیم
لطفا به نویسنده بگید یه پارت دیگه بذاره اون پارت بشه پارت آخرش
لااقل بهتر از اینه
خوب خودت یچیزی بنویس که داستان ادامه دار بشه
ادمین ی پیشنهاد دارم اگه خاستی ی رمان جدید تو سایت بزاری لطفآ قبلش مطمئن شو که رمانش تموم شده تا مثل این نشه
رمان انلاین اینجوریه
سلام عزیزم ممنون که تا این پارت هم گذاشتی امّا من و دوستان منتظر هستیم که شما پارت بزارید خواهش میکنم پارت بزارید
راستی مگه شما خودتون نویسنده نیستید که میگید پارت نمیزاره !!!؟
لطفاً پارت بزارید حداقل یک پارت دیگه زحمت بکشید پارت بزارید تا بشه پارت آخر ممنون میشیم
شب خوش
ادامه نمیدی رمانی؟
یعنی دیگه ادامش نمیده؟؟؟؟ اخه یعنی چی؟!!
ای بابا ما اینهمه این رمان و دنبال کردیم بعد دیگه نمیخواد پارت بزاره
یعنیاااااااااا
من دو تا از بهترین رمان ها رو از سایت شما خوندم.این رمان هم دنبال کردم برای همین،چند وقت داره از گذاشتن پارت آخرتون میگذره!!!!!
لطفاً به نویسنده بگید وقتی یکی رمان شما رو دنبال میکنه و وقت میزاره،لطفا شما هم با منتظر گذاشتنش،بهش بی احترامی نکنین!!
آخه یعنی چه یا رمان بنویسه ک بتونه ادامه بده یا اگر نمیتونه ادامه بده ننویسه چرا خواننده رو تو کنجکاوی میزاره این چه وضعشه ای بابا
والا
واقعا متاسفم برای نویسندش ۳؛۴ماه گذشته هنوز یه پارت هم نزاشته
سه چهار ماه که گذشته
یکساله دیگه
نظرتون با پارت گذاری چیع؟\:
ایسگا کردین خدایی؟
الان چن ماهه پارت نمیزارین؟|:
اون از نیهان کـ چن ماه لفتش دادین
اینم از این رمان
خو شما ک رمان میزارین قبلش کاپل رمانو از نویسندش بگیرین دیه
من الان ۴ تا از رمان های نصف و نیمه تون رو دارم میخونم
اون دفعه هم گفتم که یک رمان و تموم کنید دیگه رمان دیگه رو شروع کنیییددددددددد
یعنی من رمان من سیندرلا نیستم رو ولش کردم بخدااا
دیگه علاقه ای به ادامش ندارم
این رمان و حداقل تموم کنید اگه فکری براش ندارید با دو تا پارت دیگه تمومش کنید
وسلام نامه تمام .
این قد هم ما رو و هم علاف نکنید
ایششششش
نویسنده اصلا عضو سایته
سلام
من تازه وارد این رمان شدم و خیلی این رمان رو دوست دارم .
وقتی نظر های دوستان رو دیدم و تاریخ پارت ۸۸ رو نگاه کردم فهمیدم چند ماه که پارت نمیزارید ، لطفاً پارت ها رو سرموقع بزارید.
اما خب من از نویسنده و منتشر کننده این رمان ممنونم ❤️❤️❤️
آرزو میکنم موفق و سلامت و شاد باشید شما عزیزان.
باز هم ممنونم و خواهش می کنم پارت بزارید💖🙂
سلام
من تازه این رو رمان رو پیدا کردم از نویسنده و منتشر کننده این رمان بسیار متشکرم.
من امروز وقتی رسیدم به پارت ۸۸ از تریق نظر های دوستان و تاریخ انتشار این پارت فهمیدم که خیلی وقت هست که پارت نمیزارید دلیل این کار چیست ؟
لطفاً پارت جدید بزارید ممنونم میشم
آرزوی خوشبختی را برای تک تک شما عزیزان دارم شب خوبی داشته باشید خدانگهدار
سلام من تازه این رمان شروع کردم و خیلی دوسش دارم
ادمین جونم میشه بگی اون فیلمی که اخر پارت ۵۶ گزاشته بودی چیه خیلی دوست دارم ببینمش 😍
با تشکر
نمیدونم نویسنده گذاشته بود
میشه ازش بپرسی 🙏
یا اگه نویسنده گلمون پیاممو دید جوا بده
Reign
سلام من چند روزییه که دارم این رمان رو میخونم با دیدن اینکه نویسنده دیگه نمیخواد رمان رو ادامه بده واقعا ناراحت شدم واقعا خیلی دوس داشتم این رمان رو نویسنده عزیز لطفا به رمانت ادامه بده واقعا خیلی خوبه رمانت و اگه نمیخواستی این رمان رو از اول ادامه بدی پس چرا شروع کردی؟ مارو هم تو خماری اخرش چجوری میشه میذاری من هم دارم سعی میکنم رمان بنویسم وقتی تا از تموم شدن رمانم مطمئن نشم اون رو انتشار نمیکنم لطفا اخرش رو ادامه بده دوست عزیز
دقیقا به نظر من یکی از بهترین رمان ها بود منم عاشق نویسندگی هستم و یک ۲۰ صفحه نوشتم ولی به نظرم خیلی خوب شده
متاسفانه بعضی از نویسنده ها شعور نویسندگی ندارن
سلام من قبلا دان میکردم اولین باره انلاین میخونم نمیدونستم که تو خماری می مونه آدم.فایل پی دی اف رمان های عود . لیا . اسیر دزدان دریایی. سویل از نظر من عالی هستن .
ادامه نمیدی رمانو؟
میگن که نمیدیم من که دارم دیونه میشم
رمان عالیه ولی چرا ادامه نمیدید رمان به این خوبیو من تا الان تقریبا ۸۳ رمان خوندم اما این یکی بهترین هستش ینی طوریکه دیگه نمیتونم هیچ رمان دیگه ای را بخونم تا این رمانم به پایان نرسه فکرم همش درگیره ترخدا ادمه بدین.
یه خواهش دیگه ام دارم میشه پی وی نویسنده را به من بدید ادمین این حرفم با شماست خواهشا پی وی نویسنده را بده.! 🥺
همچنینداین رمان ها را به شما پیشنهاد میکنم حتما بخونید:نیما، عشق ارباب،اسیر دزدان دریایی،
تروخدا پی وی نویسنده را بدید من یه کم باهاش بحرفم ببینن راضی نمیشه
بچه ها انصاف داشته باشید چنین رمانی هر جایی پیدا نمی شه اگه ده سال دیگه هم طول بکسه من منتظر می مونم تا اخرش ببینم
ببینید این درست نیست من الان خیلی وقته که منتظرم ولی هیچ پارتی نیومده مثل این که کلا دو یا سه تا پارت کلا دیگه میتونه بنویسه اخه اخراشه یکم نامردیه این همه ما بخونیم ولی اخرش هیچی اطفا شما به نویسنده بگید تموم کنه شما که میتونید بهش پیام بدین که
میشه لطفاً به نویسنده بگید تمومش کنه آخه خیلی حیف عه داستانش خیلی قشنگه واقعا حیفه که ته نداره
اره، واقعا
سلام👋🏻❤
من خیلی از رماتون خوشم اومده و واقعا از اینکه رمان به این قشنگی دیده بودم دوست داشتم ادامه پارت رو بزارید!🙂🌵
من ۵ ماه هست که ۹ بار این رمان رو خودم!،از این رمان خیلی خوشم اومده^_^🍔🌸
خواهشا از نویسنده عزیز خواهش میکنم که پارت ۸۹ و …رو بزار🙃🍁
خواهش میکنم پارت رو بزارید همه مشتاق پارت جدید هستن،همینطور من!!🙇🏻♀️🍀
این رمان خیلی فرق داره با اینکه من از ۳۶ بیشتر رمان خوندم و خودم یک مدتی رمان هام رو میفروختم از رمان شما خیلی خیلی خوشم آمده که خیلی وقته منتظرم🤧🚶🏻♀️
خواهشا ممنون میشم پاسخ بدید😻🍉
و از نویسنده واقعا ممنونم خیلی از تون تشکر میکنم💭💜
خواهشا رسیدگی کنید و پاسخ بدید و رمان جدید رو بزارید،همه منتظر هستند…😪👋🏻
سلام این رمان خیلی رمان خوبیه
من ۳ روز پیش شروع به خواندن مردم و حالا که به این پارت رسیدم متوجه شدم
که نویسنده ادامه ی این رمان رو در سایت قرار ندادن،ادمین جان میشه لطفا از نویسنده در خواست کنی که رمان رو ادامه بدن؟؟؟
لطفاااا پارت جدید رو بزارریددددد😪😪😪😪😪
دلمون رفت تا به اینجای رمان برسیم الان که رسیدیم میبینیم پایانش رو هنوز نفرستادید😭💔
نویسنده جان ما منتظریم لطفا بفرستیدد
یک سال و خورده ایه دنبال میکنم یه پارت نزاشتی چرا نویسنده منصرف شده؟
تاسف فراوان برای نویسنده این رمان
چرا پارت جدید نمیزاری😐
نویسنده شوهر کرد یادش رفت رمانشو.
بعد یسال اومدم دیدم باز خبری نیس. خاکتوسرت پی ام سیی
سلام درکتون میکنم من نویسنده وبلاگ لیدی باگ هستم ابن داستان را به اسم عشق جهنم گذاشتم و پارت اخرشم خودم میزارم به فکر خودم شما میتونید از اینجا دل بکنید و اونجا منتظر پارت های اخر شید بهتون اطمینان مبدم اخر داره
سلام ادمین ممنون بابت رمان خیلی خوبی که گذاشتی من دو روزه دارم رمان میخونم و به اینجا رسیدم دارم دیوونه میشم چرا نصف نیمه مونده میشه اگه آدرسی پیوی نویسنده رو داری بده یا یه سوال خودتون از کجا این رمان رو اینجا میزاشتید آیا نویسنده کانالی چیزی داشت ۲ سال هیچ پارتی گذاشته نشده و این خیلی سخته که نصفه نیمه بمونه میشه یه جوابی بدین.