کلافه پوفی کشیدم و نگاهمو به آلیس دوختم …
کنارم ساکت نشسته بود ، سرشو انداخته بود پایین و چیزی نمیگفت …
از اول پارتی تا حالا که حدود نیم ساعتی میشه که داره میگذره ، سکوت اختیار کرده … .
به اطرافم نگاهی انداختم …
آدرین رو از اول پارتی فقط یه چند بار دیدم که اون چند بارم ، اینقدر دور و وَرش آدم بود که نتونستم باهاش حرف بزنم و قراردادامو باهاش ببندم … .
نفسمو حرصی بیرون فرستادم …
خداکنه با اینکارا به یه نتیجه ی به درد بخوری هم برسم …!
همینطور داشتم با نگام ، اطرافو رصد میکردم که با صدای یه دختر به خودم اومدم … :
_ واییی … درست می بینم؟! …
ایلیاد خودتی!؟ …
متعجب سرمو چرخوندم طرفی که صدا اومده بود ، که یکهو یکی پرت شد توی بغلم …
با بُهت دستامو دو طرفم نگه داشتم و با دهنی باز به نقطه ی نامعلومی خیره شده بودم …
دختره یکم سرشو عقب برد و با لبخند پر عشوه ای بهِم زل زد … فیس تو فیسم ؛ روی پاهام نشست و همونطور که خودشو بیشتر بهِم می چسبوند ، گفت :
_ کجا بودی عشقم!؟ …
نمیگی دلم برات تنگ میشه بی معرفت؟! … .
ابرویی بالا انداختم و با بُهت لب زدم :
+ ت ... تو اصلا کی هستی؟! … .
اخم ریزی کرد ، با لحن لوس و ناراحتی گفت :
_ واقعا که …
یعنی اینقدرر زود فراموشم کردی؟! … .
تو چقدر بی معرفتی بابا ! … .
آب دهنمو آهسته قورت دادم …
چشمامو ریز کردم و به چهرش خیره شدم …
هر چقدر فکر میکردم ، یادم نمیومد کیه؟! … .
زبونی روی لبام کشیدم و گفتم :
+ ن … نمیشناسمت ! … .
گوشه ی لباشو به پایین خم کرد و گفت :
_ یکم فکر کن … شاید یادت اومد … !
نفسمو محکم فوت کردم روی صورتش که چند تا تارِ مویی که روی صورتش بود ، کنار رفتن …
خنده ی کوتاه و با عشوه ای کرد و چشماشو بَست … .
بعد از چند لحظه سرشو جلو آورد ، متعجب بهش خیره شدم که با یه حرکت ناگهانی ، لباشو گذاشت روی لبام و مشغول بوسیدن لبام شد … .
بعد از چند لحظه سرشو عقب برد ، دستاشو دور گردنم حلقه کرد و لب زد :
_ حالا متوجه شدی کی هستم؟! … .
آره … متوجه شده بودم ! … .
اون … اون ژینوس بود …!
دختری که نزدیک به شاید ۹ ماه میشه ولش کردم …
دوست دختر قبلیم … یا شاید بهتر بود اینطور وصفش میکردم ، آخرین دوست دخترم … .
زبونی روی لبای خیسم کشیدم و گفتم :
+ ژینوس … !
لبخند با عشوه ای زد ، یه حرکت به سرش داد و موهاشو انداخت اونوَر …
_ آره ، خودمم … .
دستامو گذاشتم دو طرف کمرش و گفتم :
+ اصلا نشناختمت ! … .
خیلی … خیلی تغییر کردی …!
یکم خودشو با ناز روی پاهام ؛ جلو عقب کرد ، فقط محض تحریک کردنم و گفت :
_ آره دیگه عزیزم …
عمل زیبایی کردم ! … خیلی خوشگل شدم ، نه!؟ … .
دستامو دورش حلقه کردم ؛ سرمو توی گودی گردنش فرو بردم و در حالی که لبام به پوست گردنش برخورد میکرد ، گفتم :
+ اومممم ، آره ! … .
خوشگل بودی ، خوشگل تر شدی … .
خنده ی دلبرانه ای کرد و چیزی نگفت … .
بوسه ای روی گردنش کاشتم و گفتم :
+ چطوره بریم یه جای خلوت؟! …
همونطور که با موهام بازی میکرد ، لب زد :
_ باشه ، بریم … ولی شرط داره ! … .
سرمو متعجب عقب بردم و همونطور که بهش زل زده بودم ، گفتم :
+ چه شرطی؟! … .
چشمکی زد و با شیطنت لب زد :
_ باید تا اتاق خواب روی پُشتت سوار شم ! … .
متعجب ابروهامو بالا انداختم …
بعد از چند لحظه که به خودم اومدم گفتم :
+ اوهوک ، چه خوش اشتهاااا … عمرا ! … .
دست به سینه شد ، روشو اون طرف کرد و محکم گفت :
_ اوکی ، پس منم نمیاااام … .
اخم ریزی کردم ، به پهلوهاش فشار ریزی وارد کردم و لب زدم :
+ شوخی نکن دیگه ژینوس …
من دلم الان تورو میخواد ! … .
ابرویی بالا انداخت و گفت :
_ عع …
خب منم دلم الان سوار شدن روی پُشتِ تورو میخواااد ! … .
کلافه پوفی کشیدم …
بعد از چند لحظه سرمو جلو بردم و بوسه ای روی گونش کاشتم …
سرمو یه ذره عقب بردم و همونطور که به نیمرخش خیره شده بودم ، مظلومانه لب زدم :
+ اذیت نکن ، بیا بریم … .
لبخند ریزی زد ، کم کم داشت وا میداد و باهام راه میومد ! … .
زبونی روی لباش کشید ، سرشو برگردوند سمتم و گفت :
_اومممم … خب ، این دفعه مشکلی نیس …
اما بعدا باید سواری بهِم بِدیاااا … !
لبخند پیروزی زدم و گفتم :
+ چشممم … .
اما دقیقا همون موقع بود که چشمم به آلیس افتاد …
آلیسی که مظلومانه سرشو پاییت انداخته بود و هیچی نمی گفت … .
ای واای … از اول کلا فراموشش کرده بودم ! … .
ژینوس از روی پام بلند شد ، کنارم ایستاد و لب زد :
_ بیا بریم دیگه عشقم … .
هوفی کشیدم … نمی تونستم آلیس رو تنها رها کنم ! … .
تا الان چون کنارم بود ، کسی جرعت نکرد نزدیکش شه وگرنه … .
چشمامو با زجر روی هم فشار دادم …
کاش اینقدر زیبا نمی بود …
تا منم دیگه راحت میتونستم ولش کنم …!
نه اینکه نگران باشم یه موقع یه پسری نزدیکش شه ! … .
نگاهای هوس آلود خیلی از پسرای جمع روش بود ! …
از اول پارتی متوجه نگاهای خیرشون شدم … .
با صدای ژینوس به خودم اومدم :
_ ایلیااااد … نمیای؟! … .
نفس عمیقی کشیدم …
نمیتونستم آلیس رو همینطور ولش کنم … .
با وجود اینکه حسابی با شیطنتای ژینوس ، تحریک شده بودم ، ولی … ولی بازم حواسم به آلیس بود … .
اونقدرا بی جنبه نبودم که بخوام واسه یه هوس ، وا بدم … .
اما خب ، ژینوس … اون … اون خوب بلد بود چجوری کاری کنه واسش در جا راست کنم ! … .
آب دهنمو آهسته قورت دادم … به ژینوس زل زدم و گفتم :
+ بزارش واسه یه وقته دیگه …
فعلا نمیشه … .
چند لحظه متعجب نگام کرد و در آخر گفت :
_ ای باباااا … چرامگه؟! …
چیشد یه دفعه ای؟! …
چشمامو با زجر بستم و به سختی لب زدم :
+ برو ژینوس …
فقط برو …
چشمامو باز کردم ، نمیخوام … نمیخوام ببینمت ! … .
بعد از چند لحظه چشمامو باز کردم … .
خداروشکر رفته بود … .
نگاهی به وسط پاهام انداختم …
بدجور راست کرده بودم ! … اوضاع وخیم بود … .
هوفی کشیدم … نگاهمو به آلیس دوختم ، راحت میتونستم ولش کنم و برم … ولی خب … هوفف … لعنت به این قلبم که همیشه ساز مخالف با حسای دیگرو میزنه ! … .
عالیییی بانو سارا اخرشو خوب اومدی😅😅😅
بعله دیگه 😌
ایلیاد که مثه بعضی پسرا هَوَل نیس 😉
عشقه … عشق😂🌷
باورت میشه من روی شخصیتای پسر رمانام کراش میزنم … اول افشین بعد ایلیاد 😂😂😂
دیوونه ام دیوونه 😂💔
بیچاره ایلیاد🤣💔
عع عع عع 😒
از خداشم باشه 😎
یه همچین دخمل خوشگلی روش کراش زده !😌
همه آرزوشونه من فقط یه نگاه کوتاه بهشون بندازم …!
بعععللههه😌😌😌😂😂😂😂😂😂
اعتماد به نفسم رو به اعتماد به سقفیه 🤢🤣💔
یس داتس آفکرس
اووووووووووو😎😎
خوشم اومد ازت اعتماد بنفس خوب چیزیه😎😂😂😂😂
بعله دیگه 😌😂💔
اخر دیوونه میشی هیشکی نمیگیرتت هااااا😅😅😅البته خودم هستم میگیرمت😅😅
من بعضی مواقع فک میکنم شخصیت داستان خودمم😅😅
😂😂😂مهم نیس … من روزا و شبامو تا اخر عمرم با شخصیتای پسر رمانم سر خواهم کرد😎😂
ای جاااان … تو که عشقی فدات شم 😍🌷
عع … چه جالب 😂✌
😂😂😂😂کلاس چندمی؟
هشتم 😌😅
راستی ۱۷ سالمه سوال پرسیدی
آره گلم 😅
که اینطور … 😊:)
سارا منو به راه راست هدایت کن😂
هزارتا ایده واس رمانم دارم بعد فک میکنم بهش هیجان زده میشم ولی حس نوشتن ندارمم😂😊
گشادیم میاد🤣
ای جااان 😍😂
برو بنویس تنبل خان که الان دیگه کم کم پارتات ته میکِشه دیگه پارت نداری بزاری 😑😂💔
😂😂😂
تو سعی کن ارتمیس رو وارد یه باند قاچاق کنی بعد اونجا کاراشو حرفه ای انجام بده بشه سردستشون خب رقباشونم کلاوس اینا باشن این بهتر میشه بنظرم و ارتمیس از کلاوس انتقام دو سالشو بگیره…
چه قدر باهام همفکری ولی خب یه نقشه ی دیگه دارم واسه ی خلافکار شدنش🤭
اوه اوه😏😂
🤭😂
به به😍
فقط توروخدا انتقام باشه هااا من خودم بدجور کینه ای ام با انتقام حالم خوب میشه تو هم اینطوری بنویس که انتقام بگیره حالم خوب بشه😍😂😂😂😂😂😂😂😂😂
نه دیگه انتقام در حد یه کلکلی میشه فقط اونم تو خلاف😂
جان خودت فقط ادمو نگران نکن عشقش نگران شه
نفهمیدوم