رمان ماتیک پارت ۱۱۸

4.1
(35)

 

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

 

آب سردی که روی صورتش خالی شد نفسش را بند آورد

 

مثل فنر سر جایش نشست و از درد بدنش ناله کرد

 

عضلاتش هرچه میگذشت بیشتر میگرفت و درد شدید تر می‌شد

 

بهت زده دستی به صورت خیسش کشید و چشم بست

 

خوابش برده بود…

 

_ بهت چی گفته بودم؟

 

صدای ساواش خونسرد بود و او هرگز فکرش را نمیکرد روزی از صدای خونسرد این مرد بترسد

 

بدون اینکه سرش را بالا بیاورد آرام نالید

 

_ نفهمیدم کی خوابم برد

 

بینی اش را بالا کشید

 

چشمانش سیاهی میرفت و می‌فهمید چیزی درست نیست

 

این داغی بدنش با عرق های سرد روی پیشانی اش نمی‌خواند

 

بی جان زمزمه کرد

 

_ حالم خوب نیست ساواش

توروخدا دست از سرم بردار

 

بازویش که کشیده شد چشمانش را بست

 

_ چرا بی خیال من نمیشی یک گوشه به درد خودم بمیرم؟

 

 

 

ساواش چانه اش را گرفت و سرش را بالا کشید

 

با نفرت خیره در چشمانش لب زد

 

_ تا من نخوام حتی حق نداری بمیری

 

دخترک چشم بست

فاصله کم صورت هایشان یاداور روزهای کمی بود که توسط ساواش بوسیده میشد

 

با به یاد آوردن آن روزها مغزش سوت کشید

 

ذهنش جرقه زد و وارفته نفس حبس کرد

 

ناخواسته لب زد

 

_ ساواش امروز چندمه؟

 

ساواش عصبی و متعجب چانه اش را فشرد

 

_ با من بازی نکن لادن

اون قدیما بود که هم بازیت بودم

الان جرت میدم بخوای شروع کنی

 

لادن صدایش را نشنید

 

هشت روز پیش باید عادت ماهانه میشد و خبری نبود

حالت تهوع داشت ، با بوی همه چیز دائم عق میزد و بی حال بود

 

با اضطراب آب دهانش را فرو داد

 

یعنی ممکن بود؟

 

 

 

ساواش با دیدن سکوتش عصبی تر شد

 

دخترک به تمسخر گرفته بودش

 

با خشم بازویش را سمت حمام کشید و غرید

 

_ آدمت میکنم من

 

لادن بدون هیچ واکنشی دنبالش راه افتاد و زمانی که در حمام پرت شد به خودش آمد

 

بوی بدی در بینی اش پیچید و باز عق زد!

 

استرس بیشتر شد

 

چرا پریود نشده بود؟

چرا حالت تهوع تمام نمیشد؟

اصلا چرا بعد از رابطه با ساواش قرص نخورده بود؟

ساواش حواسش بود یا…

 

در با صدای بدی بسته و قفل شد و او خودش را در آغوش کشید

 

صدای ناله اش بلند شد

 

_ ساواش … درو باز کن

حالم بده لعنتی

توروخدا بازش کن

 

دوباره عق زد

نه مثل همیشه

انگار میخواست اعضای شکمش را بالا بیاورد

 

بی جان هق زد و جیغ کشید

 

_ منو بیار بیرون ازینجا

 

 

 

هیچکس جوابش را نداد

 

صدای حرکت چیزی در گوشه حمام تنش را لرزاند

 

بغض کرده در خود جمع شد و با چندش روی زمین نشست

 

بدنش را در آغوش کشید و چشمانش را بست

 

حامله بود؟

رابطه اش با ساواش چند وقت پیش بود؟

اصلا علائم چه بود؟

 

چرا جز عق زدن هایی که در فیلم و سریال ها دیده بود چیز دیگری به یاد نمی‌آورد؟

 

چرا هیچ چیز بلد نبود؟

 

دلش بیشتر بهم هم پیچید و ناخواسته دوباره عق زد

 

چیزی در معده اش نبود

 

زردآب بالا آورد اما آرام نشد

 

با شدت بیشتری عق زد

 

تمام تنش به لرزه افتاده بود و ضعف هر لحظه شدید تر شد

 

کف دستش را روی شکمش کشید و بی جان ناله کرد

 

_ توروخدا نباش …

توروخدا وجود نداشته باش

 

سرش سنگین شده بود و چشمانش سیاهی می‌رفت

 

تمام تلاشش را کرد تا در این حمام پر از کثافت از حال نرود اما نتوانست

 

بی جان پیشانی اش به زمین سرد حمام چسبید و گوش هایش سوت کشید

 

 

 

سوییچش را برداشت و سمت در رفت اما پاهایش مقاومت میکردند

 

خسته و کلافه پوف کشید

 

صدای عق زدن های بی جان دخترک و بعد سکوت مشکوکش….

 

عق زدن ها بدون شک تاثیر داروهایی بود که پرستار هشدار داده بود عوارض دارند

 

چطور می‌توانست برود و بیخیالش شود

 

اگر اینجا رهایش می‌کرد و بلایی سرش می‌آمد کسی به دادش نمی‌رسید

 

ناخواسته سمت در حمام قدم برداشت و بازش کرد

 

چهره اش جمع شد و خیلی زود دخترک را روی زمین در تاریکی تشخیص داد

 

عصبی جلو رفت و بدون معطلی بلندش کرد

 

بدن سردش حالش را بیشتر بهم می‌ریخت

 

روی زمین خواباندش و به سرعت پتوی قدیمی اما تمیزی تا روی گردنش بالا کشید

 

موهایش را از جلوی چشمانش کنار زد و پوستش چرا یخ زده بود؟

 

عرق سردی که روی پیشانی اش به چشم می‌خورد خبر از حال خرابش میداد

 

کلافه نچی کرد

دخترک به چکاپ کامل و تقویت شدن احتیاج داشت و او در خود نمی‌دید که دوباره راهی درمانگاه یا بیمارستانش کند

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 35

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x