آرام سر تکان داد
_ خوش اومدید
عمه و مادرش اخترخاتون پشت چشم نازک کردند ، سوگل سرد جواب داد و روی مبل نیم خیز شد
پدر ساواش اما بلندتر جواب داد
_ خوش باشی دخترم ، زحمتت دادیم
صدایش مثل گذشته گرم نبود اما حداقل ادب را رعایت میکرد
آرام “اختیار دارید”ی زمزمه کرد و نشست
جو سردی بود
نه از سمت ساواش حمایت میشد و نه از طرف خانواده اش
بالاخره سوگول سکوت را شکست
_ نمیدونستم درس میخونی لادن جون
نگاه بقیه هم به کتاب های کنار کتابخانه افتاد
معذب جواب داد
_ برای کنکور میخونم
عمه اش ابرو بالا انداخت
_ متولد چند بودی لادن جان؟ اگر اشتباه نکنم سوگول از تو یک سال کوچیک تر بود
لادن سری به نشان تایید تکان داد و عمه ادامه داد
_ سوگولم حقوق میخونه
درسش تموم شده چند روز پیشم آزمون وکالت قبول شد
دست ساواش روی دستش گذاشته شد
زیرچشمی نگاهش کرد
اخم داشت و لادن خوب معنی اش را میفهمید
که سکوت کن و توسری خور باش اما او اینطور تربیت نشده بود
دندان روی هم فشرد و آرام زمزمه کرد
_ خب سوگول جون خوش شانسن که چندسال از عمرشونو تو بیمارستانا با مرگ نجنگیدن!
قبل از اینکه عمه حرفی بزند ساواش بلند غرید
_ لادن!
دستش را فشرد
محکم و بدون هیچ رحمی
لادن به سختی صدای ناله اش را کنترل کرد و آب دهانش را فرو داد
اگر چیزی میگفت بغضش میشکست
شاید رفتار ساواش هزار بار از روزهایی که پیش رو گذاشته بودند بهتر بود اما او ترجیح میداد در تنهایی کتک بخورد تا مقابل بقیه تشر بشنود
اخترخاتون زیرلب چیزی گفت و ساواش بحث را تغییر داد
_ جواب آزمون کی اومد سوگول جان؟
سوگول لبخند زد
_ سه شنبه
_ پس باید شیرینی بدی ، تبریک میگم
سوگول با ناز خندید
_ چشم حتما
عمه سر تکان داد
_ والا ما همه رو شام دعوت کردیم عمه جان
شما از وقتی تو این هچل افتادی کم پیدا شدی!
اشاره اش به لادن بود
پدر ساواش استغفراللهی گفت و ساواش جواب داد
_ این روزا درگیر کارم ، اگر وقت نذارم ممکنه سال دیگه قرارداد نبندن
اخترخاتون با تاسف پوزخند زد
_ به چه روزی افتادی پسرم
ول کن اون دانشگاه کوفتی رو
برگرد شرکت ، کی تجربهی تورو داره اخه؟
از همشون سری
لادن معذب از جا بلند شد و زیرلب ببخشیدی زمزمه کرد
برای پذیرایی سمت آشپزخانه رفت
صدایشان را میشنید و شک نداشت همه میدانستند صدا تا آشپزخانه میرود
_ خدا نگذره از این دختره بی خانواده
سینی شربت را روی میز گذاشت و بغض کرده سمت یخچال رفت
عمه نالید
_ تا عمر دارم خودمو نمیبخشم که ساواشو کشوندم تو اون مدرسه
چه میدونستم آخه؟ گفتم بیاد تا خاطرات اون بیتای موزمارو فراموش کنه و سرش گرم شه
از کجا میدونستم گیر یک افعی دیگه میفته
لادن پوزخند زد
او افعی بود؟
قربانی داستان تبدیل شده بود به نقش منفی!
دوروز یه بار پارت گزاری انجام میشه ،؟
سلام هر وقت نویسنده پارت بده میزارم