با نیمخیز شدنِ دخترک مچ دستش را چنگ زد
_ کجا؟
لادن موهایش را پشت گوشش فرستاد
هنوز هم عادت نکرده بود به اینطور برهنه بودن در آغوش یک مرد اما خجالت نمیکشید!
اهلِ شرم و حیای بیجا نبود
این مرد شوهرش بود هرچند موقتی…
آرام پچ زد
_ میخوام دوش بگیرم
ساواش بازویش را کشید و دوباره روی سینهاش خواباندش
_ نرو
لادن با اخم ضربهی آرامی به سینهاش زد
_ پررو نشو! دوباره خبری نیست!
همینم با ارفاق اوکی شد اگرنه معلوم نیست با این سفرِ زوری چنددرصد کمتر بزنم تو کنکور
ساواش کمرنگ لبخند زد
دخترک از جنسِ طغیان و سرکشی بود
موهای روی پیشانیاش را کنار زد
_ کی دوباره خواست؟ همین الانم بی حالی
لادن آرام مشتش را روی سینهاش کوبید
_ بگو خودم نمیتونم
ساواش مردانه خندید
_ باشه! هرچی تو بگی
_ دستمو ول کن ، میخوام دوش بگیرم
_ لازم نیست
_ چرا؟ اذیتم نکن
ساواش بی توجه بلند شد و او را هم در آغوش کشید
لادن ترسیده گردنش را گرفت و هیع کشید
_ الان میفتم
_ نمیفتی
_ کجا میری؟
_ تو باغ
دخترک جیغ کشید
_ لختیم دیوونه!
_ به جایی دید نداره
گفت و بالای جکوزی ایستاد
لادن نقشهاش را حدس زد که خودش را عقب کشید
_ نه نه نکن … ساواش
نتوانست بیشتر مخالفت کند!
دستان ساواش از هم فاصله گرفت و او در آبِ داغ فرو رفت
جکوزی عمقی نداشت
به سرعت روی پاهایش ایستاد و با خشم ساواش را عقب هل داد
_ سوختم عوضی
_ مودب باش … عادت میکنی
لادن کلافه پوف کشید
سمت لبهی جکوزی رفت و خواست خودش را بالا بکشد اما بدنش در آب داغ بی حس شده بود
سرش را لبهی جکوزی گذاشت و با آرامش چشمانش را بست
حق با ساواش بود
عادت کرده و حالا از داغی آب لذت میبرد
به پشت به لبه تکیه داد و سرش را سمت آسمان گرفت
چشم که باز کرد نگاهش خیرهی آلبالوهای سرخ رنگِ نوک شاخهی درخت ماند
آرام زمزمه کرد
_ آلبالو
ساواش با گیجی خودش را در آب جلو کشید
_ چی؟
لادن دستش را سمتِ دورترین شاخه دراز کرد
_ آلبالو میخوام
سایت از امروز تا شنبه مرگ مغزی هست فکر کنم