&& افشین &&
عصبی داشتم با مچ باند شدم ور میرفتم که در به یکباره باز شد و ایلیاد خودشو انداخت توی اتاق …
با بهت بهش خیره شده بودم ، این چه مرگشه دیگه؟! …
اخم ریزی کردم و لب زدم :
+ مگه اینجا طویلس که سرتو میندازی پایین و همینطور داخل میشی؟! …
با نفس نفس لب زد :
_ ا … افشین ، سارا … اون ، اون …
نفس عمیقی کشید و ادامه داد :
_ طلسمش کردن ! … .
آب دهنمو قورت دادم و با بهت لب زدم :
+ چی داری میگی دیوونه؟! …
مطمعنی خوبی؟! … .
با نفس نفس به سمتم اومد و گفت :
_ افشین ، میدونم باورش سخته ولی … ولی همینطوره ! …
واسش دعا نوشتن … طلسم شده ! … .
زبونی روی لبام کشیدم و گفتم :
+ اصلا شوخی خوبی نیس که داری میکنی ایلیاد … !
هوفی کشید …
ولوم صداشو بالا برد و با عصبانیت گفت :
_ ای باباااا …
چرا متوجه نیستی؟! …
دارم میگم طلسم شده ! … .
یکی از رقیبات اینکار رو کرده … .
از روی مبل بلند شدم و داد زدم :
+ کی؟! …
دستی توی موهاش کشید و کلافه گفت :
_ نمیدونم ! … .
خودمم نمیدونم … خودشو بهم معرفی نکرد ! … .
+ مگه تو دیدیش؟! …
_ نه … همین الان توی اتاقم بودم ، داشتم واسه رفتن پیش آلیس آماده میشدم که گوشیم زنگ خورد … .
شماره ناشناس بود ! …
طرف بهم گفت که بهت بگم … باید ، باید اون کاری که اون میخواد رو واسش انجام بدی تا … تا طلسم سارا شکسته شه ! … .
آب دهنمو با وحشت قورت دادم …
چه کسی به خودش جرئت داده واسه سارا دعا بنویسه؟! … .
بعد از چند لحظه سکوت لب زدم :
+ شماره ای ، نشونی ای چیزی نداد که بتونم باهاش تماس بگیرم و ببینم ازم چی میخواد؟! … .
سری به نشونه ی منفی تکون داد و گفت :
_ نه … فقط گفت خودش هر وقت موقعش باشه بهت زنگ میزنه و میگه ازت چی میخواد ! …
کلافه پوفی کشیدم …
هنوز باورم نمیشد که سارا رو طلسم کردن … !
آخه یعنی چی؟! …
هوففف … .
خداکنه بتونم بدونِ جنگ و خونریزی ، همه چیو به روال سابق برگردونم ! … .
&& سارا &&
روی تخت دراز کشیده بودم که چند تقه به در اتاق زده شد …
متعجب روی تخت نشستم و همونطور که موهامو میزدم پشت گوشم گفتم :
+ بیا داخل … .
بعد از گفتن این حرفم ، در اتاق باز شد و افشین داخل شد … .
با نگاه نگرانش بهم زل زد …
نزدیکم اومد و کنارم روی تخت نشست …
ابرویی بالا انداختم که لب زد :
_ س … سارا ، میتونی … میتونی حال این چند روز اخیرتو واسم تعریف کنی؟! … .
وا …!
متعجب گفتم :
+ یعنی چی؟! … منظورت چیه؟! …
هوفی کشید ، دستی به صورتش کشید و گفت :
_ هیچی … بیخیال ! …
ابرویی بالا انداختم که خودشو جلو کشید و بعد از گرفتن دستام لب زد :
_ همه چیو درست میکنم سارا …
نمیزارم ، نمیزارم اینقدر تلخ تموم شه …
نمیزارم … سارا من نمیزارم ! … .
متعجب بهش خیره شدم بودم …
یعنی چی این حرفاش؟! … .
زده بود به سرش حتما … !
شونه ای بالا انداختم و چیزی نگفتم … .
&& ایلیاد &&
+ آلیس … حواست کجاست؟! …
سری تکون داد و گفت :
_ هااا؟! … چیزی گفتی؟! … .
لبخندی زدم و گفتم :
+ به چی فکر میکردی؟! … .
آب دهنشو قورت داد و گفت :
_ اوممم … هیچی ، بیخیال …تو چیزی گفتی؟! …
شونه ای بالا انداختم و گفتم :
+ اوهوم … از اون موقع دارم این تمرین رو واست توضیح میدم … اینطور که معلومه اصلا حواست اینجا نبوده ! … .
زبونی روی لباش کشید و گفت :
_ ببخشییید آراز ! … .
میشه دوباره توضیح بدی؟! … .
ابرویی بالا انداختم و لب زدم :
+ باشه ولی … شرط داره ! … .
آب دهنشو قورت داد و گفت :
_ چه شرطی؟! … .
لبخندی زدم ، بهش نزدیک شدم و با گذاشتن لبام روی لباش اجازه زدن حرف دیگه ای رو بهش ندادم … .
لباش … لباش طعم خاصی میدادن ! … .
طعم ، طعم توت فرنگی ! … .
و من عاشقه توت فرنگی بودم …!
وحشیانه به جون لباش افتاده بودم و اصلا اختیارمو از دست داده بودم که با نفس نفس خودشو عقب کشید و گفت :
_ دیوونه ، نفس کم آوردم … !
ناخودآگاه سرمو دوباره جلو بردم و تند و سریع و کوتاه بوسه ای روی لباش نشوندم … .
به چشاش زل زدم که گفت :
_ باید حدس میزدم شرطت همچین چیز مسخره ای باشه … !
پوزخندی زدم و همونطور که به لباش خیره شده بودم گفتم :
+ نوووچ … این خواسته ، از نظر تو مسخره بود ! …
از نظر من … یه رویایی بود که بالاخره به حقیقت پیوست ! … .
سرشو کمی کج کرد و گفت :
_ یعنی چی؟! .. تو آرزوت بوده که طعم لبامو بچشی؟! …
یعنی بهم حس داری؟! …
ابرویی بالا انداختم و گفتم :
+ بگی نگی آره …
یعنی منظورم اینه کم و بیش یه حسایی بهت دارم …
لبخند دندون نمایی زد و گفت :
_ عع … پس تو هم دلباخته ی من شدی ! …
که اینطووور … .
لبخندی زدم ، فکر کنم ماموریت داشت خوب پیش می رفت ! کم کم داشتم عاشق خودم میکردمش و حسای دخترونشو بیدار میکردم … ! .
&& افشین &&
+ خودتو معرفی کن لااقل …
بگو کی هستی خب … از چه گروهی؟! …
_ متاسفم … ولی نمیتونم اینکار رو بکنم …
شخصیتم مخفیِ ، شاید در آینده متوجه بشی کی هستم ولی درحال حاضر نه ! … .
الانم زنگ زدم تا بگم خواستم ازت چیه ! … .
آب دهنمو با اضطراب قورت دادم ، خدا کنه درخواست بزرگی ازم نخواد ! …
_ تو باید یه نفر رو واسم بکُشی ! … .
ابرویی بالا انداختم ، عصبی فشاری به تلفنم وارد کردم و لب زدم :
+ یعنی خودت نمیتونی اینکار رو بکنی؟! …
_ اون کسی که من مد نظرمه ، آدمِ خیلی معروفیه ! … کشتنش به اون آسونیا نیس … .
هوفی کشیدم … با شنیدن جمله ی بعدش ، با بهت به نقطه ی نا معلومی خیره شدم و رفتم توی فکر …
نه … امکان نداشت ! اون فرد خیلییی پولدار و معروف و قدرتمندیه ! …
من ، من نمیتونستم اونو بکُشم ! …
این یه چیز امکان ناپذیر بود ! …
امکان ناپذییررررر … ! … .
دستهها
- آهو و نیما
- الاغ لند(رویای آرام)
- جلد دوم رمان نیستی
- چت روم
- در مسیر سرنوشت
- دلباخته
- رمان
- رمان ۵۲ هرتز
- رمان آبرویم را پس بده
- رمان آخرین سرو
- رمان آرزوهای گمشده
- رمان آسمان دیشب آسمان امشب
- رمان آنرمال
- رمان اردیبهشت
- رمان از کفر من تا دین تو
- رمان استاد خاص من
- رمان استاد خلافکار
- رمان استاد متجاوز من
- رمان افسونگر
- رمان اقیانوس خورشید
- رمان اکالیپتوس
- رمان الهه ماه
- رمان انلاین
- رمان اوج لذت
- رمان اورا
- رمان به تلخی حقیقت
- رمان به سادگی
- رمان به شیرینی مرگ
- رمان بوی عشق
- رمان بوی نارنگی
- رمان بیگانه
- رمان پاییزه خزون
- رمان پرستار دل
- رمان پرستش
- رمان پروانه ام
- رمان پسر بد
- رمان پسرای بازیگوش
- رمان پسرخاله
- رمان پل های شکسته
- رمان پناهم باش
- رمان پوکر
- رمان ت مثل طابو
- رمان تاریکی شهرت
- رمان تبار زرین
- رمان ترنم
- رمان تو رو در بازوان خویش خواهم دید
- رمان جادوی سیاه
- رمان جمعه سی ام اسفند
- رمان جُنحه
- رمان چشم مرواریدی
- رمان حوالی چشمانت
- رمان خان
- رمان خانم معلم.
- رمان خزانم باش
- رمان خورشید و ماه
- رمان دختر حاج آقا
- رمان دختری که من باشم
- رمان در چشم من طلوع کن
- رمان در مسیر بهار
- رمان دروغ شیرین
- رمان دروغ محض
- رمان دلبر استاد
- رمان دلدادگان
- رمان دومینو
- رمان دیازپام
- رمان دیوونه های با نمک
- رمان رخنه
- رمان رسم دل
- رمان رهایی یک لبخند
- رمان روشنایی مثل آیدین
- رمان روشنگر
- رمان رویاهای سرگردان
- رمان زنجیر و زر
- رمان زیتون
- رمان ژن برتر
- رمان سادیسمیک
- رمان سایه پرستو
- رمان سر مست
- رمان سرنوشت تلخ دریا
- رمان سروناز
- رمان سودا
- رمان شالوده عشق
- رمان شاهرگ
- رمان شاهزاده قلبم
- رمان شاهزاده و دختر گدا
- رمان شروع تلخ
- رمان شقایق
- رمان شوره زار
- رمان شوکا
- رمان شیطان یاغی
- رمان طالع ترنج
- رمان طلایه
- رمان عبور از غبار
- رمان عروس استاد
- رمان عروس نحس
- رمان عشق با اعمال شاقه
- رمان عشق خلافکار
- رمان عشق موازی
- رمان عشق و احساس من
- رمان عشق و احساس من (جلد دو)
- رمان عصیانگر
- رمان غبار الماس
- رمان غیاث
- رمان فرشته من
- رمان فستیوال
- رمان قانون عشق
- رمان قانون عشق فصل دوم
- رمان قصاص
- رمان قلب عاشق
- رمان کامل
- رمان کینه کش
- رمان گذشته سوخته
- رمان گل گازانیا
- رمان گلامور
- رمان لاوندر
- رمان لیلیان
- رمان ماتیک
- رمان مادمازل
- رمان مادیان وحشی
- رمان مال من باش
- رمان ماه تابانم
- رمان ماهرو
- رمان مربای پرتغال
- رمان مرد قد بلند
- رمان مردی می شناسم
- رمان مروا
- رمان مرواریدی در صدف
- رمان مسامحه
- رمان معشوقهی جاسوس
- رمان معشوقهی فراری استاد
- رمان مفت بر
- رمان ملت عشق
- رمان من پس از تو
- رمان من سیندرلا نیستم
- رمان ناجی
- رمان ناگفته ها
- رمان نامادری
- رمان نیستی ۱
- رمان نیلا
- رمان نیمه گمشده
- رمان نیهان
- رمان هلما و استاد ب تمام معنا
- رمان همسر دوم
- رمان همسفر من
- رمان همصدا
- رمان همکارم میشی
- رمان هیژا
- رمان هیلیر
- رمان وارث دل
- رمان ورطه دل
- رمان ویلان
- رمان یادم تو را فراموش
- رمان یاسمین
- رمان:انتقام تلخ وشیرین
- متفرقه
- مطالب دسته بندی نشده
سلام میشه پارت بعد رو من بنویسم چون خودم هم نویسنده هستم و براش ایده دارم 💗
سلام عزیزم منظورت رو متوجه نمیشم 🤔 یعنی چی؟!🙄
منظورم اینه که پارت بعد رو من بنویسم یا اینکه بتوانیم باهم همکاری بکنیم مثلا روزایی که تو نمی تونی پارت بزاری من بزارم
💗 💗 💗 💗 💗 💗 💗 💗 💗
نمیدونم …
یک سوال من چه جوری میتونم رمانامو تایپ شده بزارم مثل شما
باید با ادمین قادر حرف بزنی عزیزم 🤗
به نظرت من چند سالمه
۲۰ سال 🙄
خیر بین ۱۱و۱۲
اوه 😅
آقا من فضول محلم😂
خوشبختم من ۱۳ سالمه 😂 کلا نویسندگی در سنین نوجوانی خودش رو نشون میده 😁
😂😂من از هر دوتون بزرگترم 😎😉
دقییییییقا🤤😂
نگران نباش من خودم نویسنده هستم
جدا؟!…. چه رمان هایی نوشتی؟!
یک چند تایی نوشتم پرترفتارم بوده اما به پای شما نمی رسه
مرسی عزیزم نظر لطفته😊
توی اینترنت هم قرار دادی عزیزم ؟! 🤔
نه متونستم
سلام سارا خوبی؟
رمانت خیلیییییی قشنگ شده 😍❤
میگم بعضی جاهاش جالبه برام مثل هم نوشتیم😂 یکم از ایده هامون شبیه همه😂 حالا من فعلا رمانمو نزاشتم چونکه ادمین گفته بود ۱۰۰ پارت ولی من دیگه یکم سرم شلوغ شد نتونستم بنویسم(پارت ۳۰ ام🥲) هروقت شد گذاشتم بخونی میفهمی کجاهاش شبیه همه😅
سلام النا جونم 😍مرسی خوبم نفس تو خوبی ؟!😘
مرسییی عزیزم نظر لطفته🙂🌷
واقعااااا 😐😂
چه جالب 🤗
آره دیگه 😎😂
خب زود تر بنویس ۱۰۰ پارت رو کامل کن 😕 … .
اوک 😄😙
ممنون به خوبیت
فعلا امتحانات ترمه نمیتونم بنویسم☹️😣
آخخخخ گفتی … من امتحاناتم از هشتم شروع میشه دیگه پارت گذاری تعطیل😕😂
راستی ادمین قادر کیه
صاحب سایت 🤗
چجوری میتونم پیداش کنم
همینجا درخواست بده میبینن😘
بیشتر چه ژانر هایی مینویسی عزیزم؟!🤔
عاشقانه. علمی. تخیلی. هندی. جنایی. طنز
اوممم … عالیه 😍
چجوری درخواست بدم
زیر یکی از همین پارتا بنویس که من میخوام رمانمو توی سایتتون قرار بدم … ببین چی میگن😘🌸
میسی
🤗خواهش میکنم 🌿
سلام ادمین قادر من میخوام رمانمو داخل سایت شما قرار بدم
سلام
رمان نمیگیریم
چرا😳