_دردسر ؟ یه کاری میکنم که تا آخر عمرش مجبور شه هر روز ازم معذرت خواهی کنه .
پونه : دفعه پیش شانس آوردیم مامور حراست طرف ما رو گرفت . این دفعه چیکار میخوای بکنی ؟
این دفعه که دیگه خبری از حراست نیست . من میترسم هلما . بوی دردسر میده انگار .
_تو تا حالا دیدی من سوتی بدم ؟ یه کاری میکنم مولادرزش نره .
یه جوری که خودمونم باورمون بشه .
همه چیزش با من .
این دفعه میخوام آبروشو جلو بچه ها ببرم . دقیقا همون کاری که اون با من کرد .
کامران: ما هم هستیم ولی به شرطی که زیاد دردسر نداشته باشه .
_رو تو که از اول حساب کرده بودم .
سحر : تو فقط نقشه رو بکش ، بقیش با ما .
_باشه خودم خبرتون میکنم . امروز باید برم خونه واسه این شازده پسر یه نقشه تپل بکشم .
***
تو راه خونه فقط داشتم به این فکر میکردم پسره پررو چجوری تونست این کارو کنه ؟
یاد کاراش که میوفتم من خودم جای اون شرمنده میشم . ولی اون عین بادمجون بم ، هیچیش نمیشه .
اصلا انگار تو سینش قلب نداره ، یه ذره دلش واسم نمیسوزه .
انگار نه انگار همین دیروز میگفت غصه نخور ، هرکاری که خواستی بکنی رو کمک منم حساب کن .
ولی این مثل اینکه زهر چشم ازم گرفته ، تا زهرشو به من نریزه، ول کن نیست .
منم این دفعه یه بلایی سرش میارم که بفهمه یه من ماست چقدر کره داره .
آقا آریا به تو خوبی کردن نیومده .
این دفعه منم میشم عین خودت ، حتی بدتر از تو
آروم سرجام نشسته بودم و منتظر بودم یلدا از شرکت بره بیرون .
بهش گفته بودم اضافه کاری میمونم ، ولی آریا نمیدونست .
چون آریا خبر نداشت که میخوام بمونم شرکت .
آریا از شرکت رفته بود بیرون و قرار بود یه ساعته برگرده . آمار گرفته بودم آریا وقتی واسه یکی دو ساعت میره بیرون ، در اتاقشو قفل نمیکنه .
این بهترین فرصت بود تا برم اتاقش .
آروم رفتم کنار در اتاقم و از لای در یلدا رو دیدم که خداروشکر داشت وسایلامو جمع میکرد و میرفت .
چند دقیقه منتظر موندم تا مطمعن شم که داره میره .
وقتی رفت ، از اتاق اومدم بیرون و زود رفتم سمت اتاق آریا .
خداروشکر شرکت خالی بود وگرنه زود مچمو میگرفتن . درو بستم و زود رفتم سمت لپ تاپش .
تو کشو گذاشته بود . از کشو برش داشتمو بازش کردم . چند بار اومده بودم اتاق آریا پرونده هاشو بهش بدم ، یواشکی رمزشو دیده بودم .
دعا دعا میکردم رمزش بیاد چون یلدا میگفت هرچند وقت یبار رمزشو عوض میکنه تا اطلاعات لپتاپش لو نره .
ولی این دفعه از من رودست خورد ، چون فکر نمیکرد اطلاعاتش توسط یه جوجه دانشجو لو بره .
رفتم تو فایلای شخصیش و همه رو یکی یکی گشتم ، بالاخره اون فایل نمره ها رو پیدا کردم . رفتم توش و نمره ها رو یکی یکی نگاه کردم .
کثافت فقط منو مشروط کرده بود . به تنبل ترین دانشجو نمره ده داده بود ، اون وقت به من چهار داده بود .
حالا یه کاری میکنم که بفهمی با دم شیر بازی کردن یعنی چی. یکاری که تو دانشگاه همه بفهمن از شاگردت رودست خوردی استاد راد .
رفتم رو گزینه ویرایش و همه نمره ها رو عوض کردم . نمره همه رو زیر ده دادم ، خودمم هشت و نیم دادم ، بچه های اکیپمون هم نزدیک نمره خودم دادم تا شک نکنه .
بعد ازش پرینت گرفتم و اونو گذاشتم تو کشو . اون پرینت قبلی که تو کشوش بود و نمره ها رو تو اون کپی کرده بود رو برداشتم و پارشون کردم و ریختم تو کیف خودم .
اگه میریختم تو سطل آشغال اتاقش میفهمید . پرینت جدیدو گذاشتم تو کشو و زود از اتاق اومدم بیرون . حالا نوبت توعه که جلوم زانو بزنی آقا آریا .
حالا دیگه باید التماسمو بکنی ، چون دفعه بعد هم باز با حراست روبه رویی .
بعد از اینکه از اتاق اومدم بیرون ، وسایلمو جمع کردم و رفتم خونه .
شانس آوردم آریا هنوز نمره های اصلی رو نداشته بود رو برد دانشگاه .
*
پونه : همه چی خوب پیش رفت ؟ کسی چیزی نفهمید که ؟
_نه بابا کسی نبود تو شرکت ، همه رفته بودن . مطمعن باش امروز تو حراسته ، اگه هم خودش با پای خودش نره ، بچه ها میفرستنش ، نهایتش هم اینه که از دانشگاه اخراج شه
_تو مطمعنی ؟ فکر همه جاشو کردی ؟ ببین اگه پامون گیر بیوفته و بفهمن کار ما بوده ازمون شکایت میکننا.
من میترسم هلما .
_تو تاحالا دیدی من گند بزنم یا یه کاری بکنم که عین خر تو گل گیر کنم ؟
د نه دیگه . پس دیگه نفوس بد نزن ، انقد هم رو اعصاب من راه نرو ، بزار دو دقیقه فکرم راحت باشه .
پونه روشو ازم برگردوند ولی قیافش داد میزد دلش داره شور میزنه .
به سحر و شاهین گفته بودم پرینتو از یکی از بچه های دانشگاه که دوست آریا بوده ،کش رفتم .
چون اونا نمیدونستن من تو شرکت آریا کار میکنم .
ولی کامران میدونست .
سرم پایین بود و با دستم رو میز ضرب گرفته بودم که آریا با همون جدیت اومد کلاس و همه به احترامش بلند شدن .
ولی من سرجام نشستم و بی اهمیت بودم .
از قیافش نمیشد چیزیو حدس زد . این بشر همیشه مرموز بود ، تا حرف نمیزد کسی نمیفهمید تو سرش چی میگذره .
رفت پشت میزش و نشست .
کیفشو گذاشت رو میز و پرینت نمره ها رو درآورد .
فکر میکردم الان بچه ها راجب نمره ها اعتراضی کنن ، چون نمره های جدید رو صبح زده بودن رو برد.
ولی هیچکی اعتراض نکرده بود . بچه ها ساکت نشسته بودن و کسی هیچی نمیگفت . تو دلم هرچی فکر کردم ، دیدم همه جای نقشه رو درست رفتم .
هیچ جا رو از قلم ننداختم . ولی این رفتار آریا و خونسردی بچه ها خیلی رو مخم بود .
انگار یه جای کار داشت میلنگید .
بچه های اکیپ با چشم ابرو بهم اشاره کردن که موضوع چیه ، منم سرمو به نشونه نمیدونم تکون دادم .
پونه یه دونه زد تو پهلوم و گفت : اینا چرا لال شدن ؟ چرا هیچی نمیگن ؟ مگه نمیگی نمره همشونو زیر ده دادی ؟
_به جون خودم آره ولی نمیدونم قضیه چیه
_هلما باور کن یکی فهمیده .
_چی میگی دیوونه ؟ هیچکی غیر از من از اون قضیه خبر نداره .
_حتی اون سیاوش پررو هم لال شده .هلما من دیگه دارم استرس میگیرم .
_آروم باش. خودم درستش میکنم .
یکم بعد آریا شروع کرد به درس دادن و همه حواسش به درسش بود . عجیب تر از اون این که بچه ها با لبخند داشتن به درس گوش میدادن .
دیگه از سرم داشت دود بلند میشد . طاقت نیاوردم و آروم زیر گوش نفر جلوییم که یه دختر بود گفتم : میدونی استاد بهت چند داده ؟
_من که خودم ندیدم ولی بچه ها امروز نمره رو دیدن رو برد ، مثل اینکه فقط تو مشروط شده بودی . همه نمره هاشون بالای ده بود .
اینو که گفت به معنای واقعی وا رفتم . امکان نداره، مگه میشه ؟ خودم با دستای خودم همه نمره ها رو عوض کردم .
اه لعنتی ، اولین بار بود که نقشه هام نقش بر آب شده بود .
دیگه از عصبانیت رو به انفجار بودم .
چاره ای نداشتم جز صبر کردن تا درس آریا تموم بشه .
تا آخر کلاس فقط فکرم مشغول این بود که چجوری نقشه ام لو رفته بود .
انقد فکرم مشغول بود که نفهمیدم آریا کی گفت خسته نباشید .
همه تا خواستن وسایلاشونو جمع کنن آریا گفت : یه لحظه وایسید .
بعد همه سرجاشون نشستن و منتظر آریا بودن تا حرفشو بزنه .
با همون غرور همیشگیش گفت : نمره های جدیدتونو زدم رو برد ، البته امروز صبح زدم . نتیجه امتحانتون خوب بود ، فقط هم یه نفر تو کلاس مشروط داشتیم که همتون میدونید کیه .
بعد هم برگشتت به سمت من .
همون لحظه کامران گفت : استاد اگه این ترم هلما نمرش بد بود فقط به خاطر این بود که باباش بیمارستان بود وگرنه خودتون میدونید که درسش خیلی هم خوبه .
بیشتر از دعوای اون دوتا ، من بودم که داشتم حرص میخورم .
محال بود ، این چیزی که داشتم میدیدم محال بود . امکان نداشت نمره ها جا به جا بشه ، امکان نداشت کسی بفهمه .
با حرص از آریا رو برگردوندم و با پونه و بچه ها از کلاس زدیم بیرون .
همون لحظه صدای اس ام اس گوشیم بلند شد .
آریا بود : شما لطف میکنی میری تو اتاق اساتید .
اگه بیام ببینم اونجا نیستی، اون سر دنیا هم باشی گیرت میارم . پس نخواه از دستم در بری.
حرفاش یکم منو ترسوند ، نکنه آریا فهمیده باشه ؟
امکان نداره ، کسی جز من خبر نداشت .
مگر اینکه تو اتاقش دوربین باشه ، اونم که احتمالش یه درصده .
مجبوری از بچه ها خداحافظی کردم و الکی گفتم میرم پیش آریا تا راجب نمرم حرف بزنم .
رفتم اتاق اساتید ، تا رفتم اونجا ، استاد زارعی رو دیدم .
یه استاد هیز که رو همه دانشجوهاش نظر داشت .
ولی اصلا بهش نمیومد ، تا منو دید یه لبخند جذاب زد و خواست بیاد سمتم که زود گفتم : ببخشید استاد رادو ندیدین؟
باهاشون یه کار شخصی داشتم .
سر تا پامو یه نگاه گذرا انداخت و با همون لبخند گفت : با استاد راد چیکار داری ؟
دیگه داشت پررو میشد . آریا رو هم گذاشته بود تو جیبش ، باز آریا همیشه غرور داشت .
این دیگه شورشو درآورده بود .
تا خواستم جوابشو بدم آریا زود اومد اتاق و درو محکم بست .
فکر کرده بود من تو اتاق تنهام ، ولی تا چشمش خورد به زارعی ، زود رنگ نگاهش عوض شد و عصبانیتش بیشتر شد .
زود بحثو عوض کردم و گفتم : استاد ببخشید من با شما یه کار شخصی داشتم .
تا زارعی اینو شنید زود خودشو جمع و جور کرد و رفت .
مردک پررو ، میخواست از آب گل آلود ماهی بگیره .
تا اون رفت آریا گفت : این اینجا چه گوهی میخورد ؟
_از من میپرسی یا خودت که گفتی بیام اینجا ؟ رفیق توعه ، تو باید آمارت بیشتر باشه تا من
کلافه دستی تو موهاش کشید و رفت عقب .
چند لحظه بعد همچین با عصبانیت برگشت که از ترس چسبیدم به دیوار . دستاشو گذاشت کنار سرم دیوار و یه جورایی واسم قاب درست کرد .
_چته ؟ زده به سرت ؟ این دیوونه بازیا چیه .
اونی که باید عصبانی باشه منم نه تو ، به چه حقی منو مشروط کردی ؟
اون همه کمکت کردم تا از دست اون عجوزه راحت شی ، به چشمت نیومد ؟
باید یه جوری زهرتو میریختی ؟
با خونسردی گفت
_چه جالب ، تا دیروز که کل نمره های کلاس زیر ده بود . چجوری تو این یه روز نمره همه رفت بالا و فقط تو مشروط شدی ؟
دهنم وا موند . آریا بهم یه دستی زده بود یعنی فهمیده ؟
با تته پته گفتم : چی …چی داری میگی ؟
به معنای واقعی هنگ کرده بودم . همون جوری گنگ نگاهش کردم که خودش ادامه داد : خودتو نزن به اون راه ، من همه چیو میدونم .
میدونم نمره ها رو دستکاری کردی .
شنیدن همین یه جمله کافی بود تا رسما وا برم .
اگه آریا جلوم نبود سکته ناقصو میزدم . اولین بار بود کسی اینجوری بهم رو دست زده بود .
_چیشد لال شدی؟ حرف بزن دیگه .
بعد یه پوزخند زد و گفت : فک کردی من انقد احمقم که در اتاقو باز بزارم و شرکتو بسپارم به امون خدا ؟ یعنی تو نفهمیدی همه اینا یه تله بود ؟
من از قصد پرینت نمره ها رو گذاشتم تو کشو ، چون میدونستم شاید از این راه بخوای غافلگیرم کنی .
بالاخره سه چهار ماهه شاگردمی ، خوب میشناسمت . رگ خوابت هم اومده دستم . از شانس خوبمم زدم به هدف .
ولی فک میکردم انقد باهوشی که نذاری هیچ ردی از خودت بمونه .
ولی وقتی رفتم اتاق ، اولین چیزی که دیدم تیکه کاغذایی بود که رو زمین افتاده بود . خانوم کوچولو این دفعه تیرت خورد به سنگ ، مگه نه ؟
قرار بود تو منو گیر بندازی ولی خودت گیر افتادی .
بعد هم هیستریک خندید .
دیگه موندنم اونجا خوب نبود . آریا همینجوری داشت تحقیرم میکرد . اگه هم اونکارو نکرده بودم ، سکوتم بدجوری نشون میداد که ترسیدم ، پس یعنی علامت رضا به حرفای آریا .
دوباره برگشت سمتم و گفت : ماه هیچ وقت پشت ابر نمیمونه ، پس فکر نکن خودت زرنگی . میدونی چند تا شاگرد مثل تو داشتم که خواستن دورم بزنن؟
ولی من قبل از اینکه بخوان کاری بکنن مچشونو گرفتم .
ولی تو یکم فرق داری ، یکی دوبار که خرت از پل گذشت ، فک کردی منم واسه همیشه گاگول میمونم و میتونی همش کلکتو سوار کنی .
دیگه نمیتونستم تحمل کنم . خواستم از اونجا برم که صداش برم گردوند .
_کجا ؟ هنوز کارم دارم باهات .
ترسیدم . بهش نگاه کردم که جدی شد و گفت : باید بریم حراست . درست مثل دفعه قبل که تو منو کشوندی
🍁🍁
کانال رمان من
🆔 @romanman_ir
ادمین امشب پارت هس ؟؟؟؟
نه هنوز
به خدا جواب ماهم بده
بابا فقط بگید این فصل ۴ استاد دانشجو بخدا یکم فکر درسای ماهم بکنید حداقل بگید پایانش برای زوجا خوبه یا نه
یکم جواب ماهم بده ادمین
نه این یه رمان دیگه هست فصل ۴ هنوزنیومده
پس کی پارت میزاری
سلام لطفا پارت هارو تو کانال هرروز بزارید
پار ها رو کی میزارید؟
هر وقت پارت جدید بیاد میزارم