رمان پسرخاله پارت 164

4.3
(32)

 

 

 

ویلونش رو گذاشت روی یه صندلی دیگه و دست به سینه خیره به صورتم گفت:

 

 

-اوکی.می مونم تا تموم بشه و بری…

 

 

بی توجه به حضور این آدم رو دار فنجون قهوه ام رو برداشتم و ذره ذره یا در واقع بهتر بود بگم با آهسته ترین حالت ممکن شروع به خوردنش کردم هر چند کاملا به این موضوع که داشتم روش مشتر مداری پدر جان رو گند میزدم بهش، آگاه بودم!

ولی این یه مورد حس میکردم زیادی بچه پرروئہ واسه همین نتونستم بشم اون گارسن مودبی که جای خودش رو حاضره به مشتری بده.

وقتی دید زیادی دارم لفتش میدم،چشماشو تنگ کرد و پرسید:

 

 

-فکر نمیکنی یکم زیادی داری اسلموشون وار قهوه ات رو میخوری !؟

 

 

پشت چشمی براش نازک کردم و جواب دادم:

 

 

-هر جور دلم بخواد میخورم!

 

 

دست به سینه تکیه اش رو داد به پشتی صندلی و بعد هم گفت:

 

 

-اوکی! مشکلی نیست…

 

 

اینو گفت و زل زد به صورتم.ثانیه ای چشمش رو از من نمیداشت و حتی اینور اونار رو هم نگاه نمیکرد.

مشخص بود میخواد با این نگاه های مستقیم آزارم بده تا اذیت بشم و خودم بلند بشم برم ولی کورخونده بود.

محال بود من کم بیارم!

همچنان خونسرد و یا بقول اون اسلموشون وار شروع به چشیدن و مزه مزه کردن قهوه کردم تا اینکه اصغر آقا، شاگرد و گارسن چندین و چندساله ی بابا تو اوج شلوغی اومد سمت من و با دیدنم گفت:

 

 

-عه عه! اینهمه مشتری بعد تو لش کردی اینجا با ناز قهوه میخوری سوفی؟

رو پوشتو چرا درآوردی نمیدونی اینجا خلاف قانون؟

داری از زسر کار درمیریا…

پاشو…پاشو من دست تنهام کمکم کن!

 

 

هیچی دیگه! اصغر رسما رید به اون پرستیژ و اون حالت پر افتخار !

از گوشه چشم و با خجالت پسره رو نگاه کردم.

با تمسخر خندید و بعد هم تکیه اش رو از عقب برداشت و گفت:

 

 

-عجب! گارسن پررو ندیدم که دیدیم!

 

 

لبهامو روهم فشردم و یا تنفر نگاهش کردم!

همش تقصیر اصغر بود که عین خروس بد موقع سرو کله ی قوقولی قوقو کردنش پیدا شد!

بلندشدم و با برداشتن فنجون از میز فاصله گرفتم که درست همون لحظه گفت:

 

 

-وایسا!

 

 

ایستادم و چرخیدم سمتش. انگشتش اشاره اش رو به سمت خودش تکون داد و اینجوری ازم خواست به سمتش برم.

شک نداشتم میخواست تلافی بکنه.

به ناچار سمتش رفتم و وقتی به میز نزدیک شدم گفت:

 

 

-برای من یه قهوه بیار!

 

 

آهسته باشه ای گفتم و خواستم برم که بازهم نگه ام داشت و دوباره گفت:

 

 

-نه وایسا! نظرم عوض شد.

یه آب هویج بستنی بیار!

 

 

دندون قروچه ای کردم و بازهم با حرص گفتم:

 

 

-باااااشه!

 

 

راهمو کج کردم که برم اما لعنتی بازهم واسه آزار دادنم نگه داشت و گفت:

 

 

-نه وایسا…دوباره نظرم عوض شد. کاپو و یه کیک شکلاتی داغ بیار!

 

 

عصبی و دست به سینه ایستادم و پرسیدم:

 

 

-میخوای یه ده دقیقه وایسم اول خوب فکر کنی بعد بگی چی بیارم!

 

 

نیشخندی زد و بدون اینکه نگاهم بکنه جواب داد:

 

 

-نه! همون که گفتم بیار!

 

 

دستامو با حرص پایین گرفتم و بعد هم عجولانه به سمت پیشخوان سفارشات رفتم و خطاب به بابا که خودش اونجا نشسته بود گفتم:

 

 

-یه اسکل کاپو و کیک شکلاتی میخواد!

 

 

بابا متعجب نگاهی به قیافه ی عصبیم انداخت و گفت:

 

 

-چی ؟ یه اسکل !؟

 

 

اشاره ای به پسره کردم و گفتم:

 

 

-آره! اون چندشی که اونجا کنار پنجره نشسته!

اه اه! میگم بابا به نظرم بهتره رو سر در ورودی بنویسیم ورود عتیقه ها ممنوع!

 

 

بابا خندید و بعد سرش رو چرخوند سمت جهتی که من اشاره کردم.

تا چشمش به پسره افتاد از روی صندلی بلندشد و با زدن لبخند گفت:

 

 

-عه اینکه امیرحسین..

 

 

با تعجب پرسیدم:

 

 

-میشناسینش !؟

 

 

بازهم با لبخند جواب داد:

 

 

-خب معلوم ..داداش کوچیکتره گلاره است دیگه!

 

 

تا اینو گفت زیر لب زمزمه کردم:

 

 

“واااای…پس من گند زدم”

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 32

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
13 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Maryam
Maryam
2 سال قبل

بیشتر معرفی کن نویسنده فقط اینا عاشق هم نشن که دیگه هیچیا رمان بی‌مزه میشه یاسین و سوفیا بهم برسن تو رو جان جدت وگرنه کلا رمانت به فنا میرن

malekanaderi19
2 سال قبل

سلام مرسی برای رمان قشنگتون😍 میگم رمان پسرخاله pdfکاملش فروشی نیست که بخریم اخه پارت جذاریتون واقعا رواعصابه ۴خط😒

Kimia
Kimia
پاسخ به  Maleka
2 سال قبل

سلام نمیشه پی دی اف رو بزاره بخاطر اینکه کامل نیومده هنوز

Maryam
Maryam
2 سال قبل

پارت بزاری قیامت میشه؟
بزار دیگه نه🥺

سیما
سیما
2 سال قبل

یه سری هم عاشق این میشه و تخت و …..
بعدشم میشه سوفی مریم مقدس میشود
یه ازدواج پاک داره.
یعنی چقدر نویسنده حال بهم زنی .
تنها کسی که از صوفی بهتره مادرشه که بیخیال از زندگی

نیوشا
پاسخ به  سیما
2 سال قبل

ببخشید۱ سوال شما کاملش خوندی گلم 🤔😕

Elena .
2 سال قبل

سلام ادمین . من اگه بخوام یه رمانی رو بزارم چجوری باید بزارم عضو شدم ولی نمیدونم کجا برم☹️
تلگرامم ندارمم

Elena .
پاسخ به  ghader ranjbar
2 سال قبل

سایت های رمان دیگه مثل رمان دونی مال شماست؟
اگه مال شماست اونجاهم قبول نمی کنید؟

Elena .
پاسخ به  ghader ranjbar
2 سال قبل

حتی برای چند ماه دیگه؟ مثلا ۲ یا ۳ ماه دیگه؟
سایت های رمان شما بهترینن جای دیگه ای رو سراغ ندارم برای گذاشتن رمان ، رمانمم چند پارتشو نوشتم

Elena .
2 سال قبل

واییی ممنون😍

13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x