رمان پسرخاله پارت 179

4.4
(27)

 

 

 

دستمو روی شونه اش گذاشتم و گفتم:

 

 

-میفهمم خاله.نه من از شما دلخورم نه سوفیا…اینو مطمئنم!

 

 

فکر کنم خیلی مطمئن نبود.آخه خوشحال به نظر نمی رسید.

یا دست کم شبیه کسی که خیالش از یه بابتهایی راحته نبود.

مشخص بود حتی با اینکه عمو و سورنا برگشته ان هم باز دلش پی سوفیاست.

عذاب وجدان داشت.

عذاب حاصل ترک کردن سوفیا!

با بغض گفت:

 

 

-یاسین من هیچوقت مادر خوبی برای سوفیا نبودم.

هیچوقت.

وقتی بهم احتیاج داشت ترکش کردم.

تو بهترین و بدترین روزای زندگیش نبودم.

قد کشیدنشو ندیدم.خانوم شدنشو ندیدم…مدرسه رفتنش…بلند شدن موهاش…مشق نوشتنهاش…

یعنی میخواستم که باهام باشه اما نشد.

نشد چون پدرش ندادش منم دیگه سماجت نکردم!

اینجا موندم و زندگی دیگه ای با منصور شروع کردم!

 

 

یک قدم به سمتش رفتم.

شونه اش رو فشردم و گفتم:

 

 

-خاله…

 

 

با صدای لرزونش جواب داد:

 

 

-جونم!

 

 

محکم و جدی درحالی که مطمئن بودم به همچین حرفهایی نیاز داره گفتم:

 

 

-فکر کردن به همچین چیزایی فقط بیشتر ناراحتت میکنه! آره …سوفیا تو نبود شما خیلی درد کشید ولی خب این تقدیرش بوده شاید!

هنوز فرصت هست…

باور کنید واسه باهم بودن فرصت هست!

 

 

اشکهاش سرازیر شدن.

سرش رو تکون داد و با صدای لرزونی گفت:

 

 

-امیدوارم!…

 

 

لبخندی زدم که همون موقع مامان و یاسر هم اومدن بیرون.

اومده بودن بدرقه!

یاسر با هیجان گفت:

 

 

-زنگ بزنم به سوفیا مژدگونی بگیرم !؟

 

 

خیلی زود واکنش نشون دادم و گفتم:

 

 

-نه نه اصلا! اصلا….نمیخوام بدونه!

 

 

چشمکی زد و گفت:

 

 

-میخوای سورپرایزش کنی آره کلک !؟

 

 

خندیدم و دستمو دوسه بار پشت گردنم کشیدم و جواب دادم:

 

 

-آره!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 27

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
13 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
M.r
M.r
2 سال قبل

بچه ها من ایده دیگه ای هم به ذهنم رسید اقا میره اونجا و میبینه سوفیا در آغوش امیرحسینه ناراحت برمیگرده توی راه تصادف می کنه حافظش رو از دست می ده با سوگند توی رابطه میره
بعد هم رمان تموم میشه😆😆دیگه طولانی شده قصدم نداریم مثلا بیایم بگیم برگرد پیش سوفیا چون سوفیا غلط کرد رفت توی آغوش اون پسره

Shamim
پاسخ به  M.r
2 سال قبل

نه از عنوان دور میشه من رمان رو ادامه نمیدم اگه سوفیا به یاسین نرسه

نیوشا
پاسخ به  M.r
2 سال قبل

😉😀😃😁😂

Sana Ranjbaryan
پاسخ به  M.r
2 سال قبل

فک نکنم این همه هم جنجالی بشه ولی حتما امیر حسین یه نقشی داره تو رابطه شون واگر نه درست زمانی که یاسین بخواد برگرده پیش سوفیا امیر حسین وارد صحنه بشه بی ربط نیست

Tina
Tina
2 سال قبل

پوففففففف هنوز راه نیفتاده

M.r
M.r
پاسخ به  Tina
2 سال قبل

چه توقع های بالایی داری تا تو ماشین بشینه و کمربند شو ببنده توی اینه واسه عقبیا دست تکون بده وبا خودش بگه سوفیا من امدم که پارت ۱۸۰ هم همینطوری تمامه پارت۱۸۱ هم توصیف جاده و عشق خودش و سوفیا پارت ۱۸۲ رسیدنش به شهر عشقش بوی شهر عشقش
….می بینی که باید کم کمتا پارت ۱۸۳ واسه ملاقات اینا صبر کنیم

paria
paria
پاسخ به  M.r
2 سال قبل

🤣🤣🤣🤣🤣واییی راست میگه

malekanaderi19
2 سال قبل

خداییش دیگه نحوه پارت گذاریت خیلی داره مزخرف میشه خیلی طولش میدی

...
...
2 سال قبل

فکر کنم سومین پارتیه که یاسین میخواد راه ییوفته ولی هنوزم راه نیوفتاده

Sana Ranjbaryan
پاسخ به  ...
2 سال قبل

دقیقا 😂😂

Sana Ranjbaryan
2 سال قبل

میشه بگی چه زمانی پارت جدید میدی؟

Tina
Tina
2 سال قبل

یاسین تو جاده تصادف میکنه و میمیره بعد منوچهر خان با این خبر سکته میکنه و تا اخر عمرش فلج میشه و عذاب وجدان ولش نمیکنه سوفیا هم یکی دو ماه عذا دار میشه بعدم دوباره عاشق امیرحسین میشه و به خوشی زندگی میکنه

M.r
M.r
پاسخ به  Tina
2 سال قبل

حالا چرا اسم رمانه پسرخاله شده؟

13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x