رمان پسرخاله پارت 183

4.7
(22)

 

 

داشتم از درو دیوارو پنجره های اون مکان خوشگل که امشب زیادی هم شلوغ بود عکس میگرفتم که یه نفر یه گل گذاشت پشت گوشم.

کمر خمیده ام رو که صاف نگه داشتم با امیرحسین رو به رو شدم.

خندیدم و با لمس گل پرسیدم:

 

 

-از کجا آوردی !؟

 

 

سرش رو آورد جلو و آهسته جواب داد:

 

 

-به کسی نگو…از باغچه ی همینجا کندم و دزدیدم!

 

 

خندیدم و سرم رو آهسته تکون دادم و گفتم:

 

 

-دیوونه! واقعا دیوونه ای!

 

 

دستش رو دراز کرد و گفت:

 

 

-بده من ازت عکس بگیرم!

 

 

با کمی شرم و خجالت گفتم:

 

 

-نه بیخیال! نیاز نیست!

 

 

دستشو دراز کرد و خودش دوربینمو از لای دستهام بیرون کشید و گقت:

 

 

-باور کن هست! صورتت با موهای خوشگلت در ترکیب با این گل خیلی جالب شده!

بزار ازت عکس بگیرم!

 

 

مردد گفتم:

 

 

-ولی…

 

 

نذاشت حتی حرفم رو کامل کنم چون دستش رو روی شونه ام گذاشت و گفت:

 

 

-عین یه دختر خوب اونجا وایسا…

 

 

درنهایت امیرحسین تونست راضیم بکنه که بقول خودش عین یه دختر خوب یه جا وایسم تا ازم عکس بگیره.

آماده شد و گفت:

 

 

-لبخند بزن سوفی…

 

 

کنج لبهام ازهم کش اومدن و همین باعث شد لبهام طرح یه لبخند بگیرن.

یه لبخند عریض که اون بلافاصله بعدش ازم عکس گرفت.

دوربین رو پایین گرفت و گفت:

 

 

-عالی شد…

 

 

کنجکاو و عجول به سمتش رفتم و تند تند گفتم:

 

 

-کو کو…ببینم…

 

 

خندید و دوربین رو داد دستم.

به عکس خیره شدم و بعد با خنده گفتم:

 

 

-فکر کنم تو این عکس عاشق خورم شدم!

 

 

دستهاش رو تو جیبهای شلوارش فرو برد و گفت:

 

 

-ترشی نخورم احتمال عکاس خوبی میشم!

 

 

خندیدم و گفتم:

 

 

-آره دقیقاااا….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 22

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
7 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Tina
Tina
2 سال قبل

لطفا سوفیا عاشق امیر حسین نشه

sevda
sevda
2 سال قبل

خیلی کم پارت میزارید لطفا پارت بیشتری بزارید.

خداکنه سوفیا با امیرحسین دوست نشه که یاسین اون دوتا رو ببینه و پشیمون برگرده با مائده ازدواج کنه

M.r
M.r
پاسخ به  sevda
2 سال قبل

نوچ چون مائده واسش یه خواهره فقط شاید سوگند و شاید هم یکی دیگه

B.afra
2 سال قبل

نویسنده منتظره ببینه مخاطبا نظرشون چیه دقیقا برعکسش و انجام بده اونا میگن پارت و زیادترش کن هر دفعه کمتر و بدون هیچ هیجان و اتفاق خاصی پارت میزاره مخاطبا میگن سوفیا و امیر حسین عاشق نشن هر دفعه سوفیا بیشتر بهش نزدیک میشه دل سوفی خانمم که دل نیست گاراژ حتما باید از یه پسری خوشش بیاد نباید بیکار باشه.

Elena .
2 سال قبل

خدایی حال خودت بد نشد از این رمانت؟
یکم فکر کن خودتو جای خواننده بزار ببین اگه یکی این قدر پارتاش کوتاه باشه و یه شخصیتی داشته باشه که دم به دیقه عاشق یکی میشه والا دل که نیست مرکز خریدی پاساژیه😐 دلت نمیخواد این رمان زودتر حتی اگه شده با یه پایان خیلی چرت تموم بشه؟ والا فک کنم یه ۲۰ پارتی گذشته ولی هنوز یاسین شیراز نرسیده😐
لطفا خواهشا اگه حوصله نوشتن هم نداری همینجا وسط کار ولش کن یا بنویس مثلا چهار ماه بعد : یاسین و سوفی ازدواج کردن تموم شد یا اصلا سوفیو بکش راحت شیم از دستش🙄😑

مهتاب
مهتاب
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

والا راست میگی خسته شدم از انتظار یا این چیزای یکم مزخرف ت پارتا😂🙄😐😐😐

مهتاب
مهتاب
2 سال قبل

سلام نویسنده ترو هر کی. دوست داری پارت بزار جان مادرت چرا عذابند میدیییی اییی پارت بزار اونم زیاد این پارتای جدید هم تو تلگرام نیست یعنی چی چه وضعشه بسه دیگه لطفا پارت بزاررر

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x