رمان پسرخاله پارت 51

4.5
(41)

 

 

یکی از ابروهاش رو داد بالا و جواب داد:

-سوگند!

حدس زدم سوگندرفته سراغش.یعنی احساسم اینو بهم میگفت. شابد رفته و تمام اون حرفهایی که بهش زده بودمو گذاشت کف دست یاسین.
ولی باید در موردش مطمئن میشدم برای همین پرسیدم:

-اومد سراغت !؟

بی معطلی جواب داد:

-نه

دوباره گفتم:

-باهات تماس گرفت!؟

جوابش همون نه تکراری چند لحظه پیش بود.کم کم داشتم به حدسم شک میکردم اما جواب بعدیش در مورد یه چیزایی مطمئنم کرد:

-پس چی!؟

-پیام داد!

سرم رو به آرومی تکون دادم.
حواسم از سوگند پرت شد.به چیز مهمتر وجود داشت.اینکه یاسین بالاخره حاضر شد دست کم‌چند کلامی هم با من حرف بزنه‌.
یعنی بابا چی بهش گفت که حاضر شد باهام همکلام بشه ؟!
شاید همون جمله کار خودشو کرده بود.
همون خواهش بابا…اینکه ازش خواسته بود مثل یه برادر هوامو داشته باشه.
چرخید و چند قدم دور شد و من واسه اینکه مطمئن بشم گفتم:

-یاسین؟

ایستاد وبه آرومی چرخید سمتم.همچنان رو صورتش یه اخم بود.اخمی که نشون میداد اون هموز هم دل چرکین.
دلم میخواست رابطمون مثل قبل بشه.
مقل همون وقتهایی که مدام‌بهم‌میپرید اما اینطوری سرد و یخ نباشه.
پرسشی نگاهم کرد و گفت:

-چیه!؟

من هنوزم با تمام وجود باور داشتم کار خطایی نکردم.من یه آدمو دوست داشتم و این اتفاقی بود که واسه هرکسی ممکن بود پیش بیاد.
نفس عمیقی کشیدم و پرسیدم:

-آشتی!؟

پوزخندی زد.این پوزخند خیلی معنی میداد.اولیش هم این بود که زهی باطل دخترخاله.
هیچ بخششی درکار نیست.
چند ثانیه ای بی حرفم نگاهم کرد و بعد جواب داد:

-برو بشین باخودت و کیلو کیلو خجالت بکش!

آهی طولانی کشیدم…خیلی طولانی.اونقدر طولانی که قفسه ی سینه ام باهاش بالا و پایین شد.
مثل اینکه اصلا قرار نبود ارتباط بین ما درست بشه.لبهامو روهم‌مالیدم و قبل از اینکه بره گفتم:

-تو تا حالا عاشق شدی!؟

ظاهرا سوالم اصلا به مذاقش خوش نیومد.چون جواب داد:

-به تو ربطی نداره….

لحن تند و جواب ناملایمش مهم نبود.من فقط میخواستم یه چیزی رو بدونه واسه همین‌گفتم:

-من فقط میخوام بگم آدم وقتی عاشق میشه چشمش رو خیلی چیزا بسته میشه‌…

پوزخند تلخی زد و گفت:

-تورو ول کنن با تمام‌پسرای شهر رل میزنی…همونطور که….

حرف طعنه دارش رو ادامه نداد و رو برگردوند و رفت.
به نفس عمیق دیگه کشیدم.دل این پسر خاله ی کینه شتری من فرار نبود حالا حالا ها صاف بشه.

تا بعداز ظهر کلاس بودم و بعد هم تنهایی برگشتم خونه.
سوگند هم سر کلاس بود اما تمام تلاشمو کردم تا حتی چشمم به چشمش نیفته.
اون از نظر من به دختر مرموز ناشناخته بود که تو لباس دوستی به آدم نزدیک میشد و اصلا هم نمیشد فهمید چی تو سرش میگذره!
پس چه لهتر که از همچین آدمایی دور بمونم.
چون برف شدید شده بود با آژانس رفتم خونه.
میتونستم احتمال بدم مطابق هرروز همه شون کنار شومینه به دور هم جمع شدن و احتمالا الان هم در حال آجیل خوردن و چای نوشیدن و صحبت کردن و گل گفتن و گل شنیدن هستن.
از تاکسی پیاده شدم و داشتم کرایه اش رو حساب میکرم که همون موقع سرو کله ی یاسین هم پیدا شد.
نامرد عوضی اونقدر از من بدش میومد که حتی حاضر نشد تو این برف شدید از دانشگاه تا خونه منو همراه خودش بیاره.
واقعا که موجود مزخرف و عوضی ای بود!
کرایه رو حساب کردم و تو همون برف شدید قدم هام رو آروم آروم به سمت در برداشتم.
یاسین ماشینش رو کنار دیوار پارک کرد و بعد مثل من اومد سمت در.
کلاه سویشرتش رو انداخت رو سرش و دست کرد تو جیبش تا دسته کلیدشو بیرون بیاره….
برف بی امون میبارید.
بدون هیچ حرفی کناررفتم تا درو باز کنم و همزمان گفتم:

-میدونم الان همه دور هم نشستن و مائده هم منتظرت.من نمیام کنارتون که شماهاراحت باشین….

کلید رو تو قعل فرو برد و با لحن سردی گفت:

-بود و نبودت فرقی نداره.میخوای باشی نبودی هم بهتر….

جواب کوبنده اش به من اثبات کرد واقعا از چشمش افتادم.
چه روزایی که فکر میکردم قراره ختم بشن به اتفاقهای خوب اما حالا رسیدم به اینجایی که همه ازم متنفر بشن!
پورخندی ردم و گفتم:

-از قدیم هم که گفتن.جایی که بودن و نبودنت فرق نداره نبودنت رو انتخاب کن…

بالاخره درو باز کرد.کلیدش رو بیرون کشید و با بالا انداختن ابروی چپش گفت:

-تصمیم خوبیه…

لب زدم:

-تصمیم…

حرفم رو ادامه نداده بودم که خودش با زعنه و تلخی گفت:

– نباش که چشمم هیچکدوممون به قیافه ات نیفته…

اینو گفت و یه نگاه تلخ به صورتم انداخت و بعدهم از کنارم رد شد و رفت داخل….

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 41

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
34 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عسل
عسل
3 سال قبل

به به بیکار تر از همه خودمم که اولین نفر اومدم😆😆😆😆

نیلی
3 سال قبل

بچه ها لطفا دیگه نظر ندین ایشون ادم نمیشن
وهمین طوری چس چس ک پارت میزارن اونم بعد ۱ هفته حتی اگه پارت قبل روهم رو این بزاریم بازم خیلی کمه واقعا دارین خیلی کم میزارین دیگه لطفا نظر ندین من این رمان رو ادامه نمیدم همه میدونم اخرش دختره به یاسین میرسه و باهاش ازدواج میکنه
بیان چند روز اعتصاب کنیم واصلا تو صفحه این رمان نیایم و بیننده دیگه نداشته باشه یکم مارو درک کنه ایشون خیلی پرو شدن
اگه واقعا از این وضعیت ناراحت هستین لطفا تا یک ماه به صفحه این رمان سر نزنید ورمان رو نخونید

نیوشا
پاسخ به  نیلی
3 سال قبل

واااای باعرض معذرت از طرفداران این رمان من از یاسین بدم میاد😯🤐😳😵😨 یعنی حتی اگر نویسنده هر روز پارت و قسمت جدید بزاره خییییییلی هم بلند جوری طرفداران راضی و خوشحال بشن اگر قرار باشه سوفیا زن پسرخاله نچسب و•••• رو اعصابش بشه من دیگه نمیخونم😕

مریم
مریم
پاسخ به  نیوشا Ss
3 سال قبل

نیوشا جان شما از اولش با یاسین بیچاره مشکل داشتی 😂😂😂😂ولی من از شخصیتش بشدت خوشم میاد پسر خوبیه شاید بداخلاقی کنه ولی دزد ناموس نیس مثل اون بهراد… به هر حال نظر شما محترم😉

نیوشا
پاسخ به  مریم
3 سال قبل

بله درست متوجه شدی عزیزم😉😀😁😅😆😂
من از اولش با یاسین مشکل داشتم••••

حدیث
حدیث
پاسخ به  نیوشا Ss
3 سال قبل

عزیزم نیوشا
تمام کسایی که رمان و خوندن یاسین و دوست داشتن و دارن شاید تو از اول رمان و نخوندی و نمیدونی اما سوفیا تازه عاقل شده بعدشم توقع ندارین که یاسین تو چند روز فراموش کنه که سوفیارو تو چه وضعی دیده !!!بخاطر. نویسنده بد این رمان نمی‌خواستم نظر بدم اما خواستم یچیزاییی روشن بشه با مریمم کاملا موافقم😉

نیوشا
پاسخ به  حدیث
3 سال قبل

حدیث جون اتفاقن من سریالها و رمانها رو و چیزهای مشابه رو
از اولش دنبال میکنم و معمولن بیشتر مواقع اینکارو میکنم••••••• شاید به ندرت پیش بیاد رمانی از اول نخونم😕
این روهم از پارت اولش خوندم••••••

مریم
مریم
پاسخ به  حدیث
3 سال قبل

دقیقا حدیث جون منم باتووو موافقم یاسین به این به این خوبی😁

Reyhaneh
Reyhaneh
پاسخ به  نیوشا Ss
3 سال قبل

منم همین طور از یاسین زیاد خوشم نمیاد. یاسین حرف درستی میزنه ولی اگه همون حرفو از اول با خوش رویی میگفت و به سوفیا میفهموند همه حرفا به صلاح خودشه حتما سوفیا قبول میکرد. ولی چون با تند خویی و یجورایی زورگویی میخواست حرفشو به کرسی بشونه سوفیا بدتر لج کرد. چون همیشه همینطوره هروقت احساس کنی یه نفر به تو زور میگه لج میکنی و نتیجه عکس میده. البته خود سوفیا هم واقعا زبون نفهم بود درسته که بهرادو دوس داشت ولی نباید خودشو تمام و کمال حداقل تا قبل از محرم شدن در اختیار بهراد میذاشت. و مشکل اینجاست که هنوز هم به اشتباه واقعیش پی نبرده نمیدونم کی میخاد دیگه آدم بشه.

علی
پاسخ به  Reyhaneh
3 سال قبل

به نظر من که سوفی یه دختر به شدت خراب هست
یه هرزه
الانم حقشه هر چی میکشه
دیگه دخترای این دهه باید بدونن نگاه پسرا چجوری هست اولین که پسرا اگه دختری دوست داشته باشن از کسی قایمش نمیکنن وبا همه سختی هاش به همه میگه اینو دوست دارم و اگه واقعا یه پسری یه دختر رو دوست داشته باشه زیاد نمیبرتش سمت تختش که تو این رمان این بهراد عوضی همش به دختره میگه بیا بریم خونه خوش بگزرونم و این دختره به نظرم باید میفهمید واینکه دختره هم خنگه وهم خودش دلش میخواست 😑😂 یه دختر خراب😶

نیوشا
پاسخ به  Reyhaneh
3 سال قبل

موافقم ریحانه جون👌👍💓

Melika
Melika
پاسخ به  نیوشا Ss
3 سال قبل

داداش خداییش پارتاتو بیشتر کن به والله یک دقیقه هم طول نمیکشه که یک پارت این رمانو بخونم 😐

نیوشا
پاسخ به  Reyhaneh
3 سال قبل

بعد عزیزم دقت کردی دقیقن یاسر همینجوری مهربون باصفا😘😇💗 و دوستداشتنی😀😁
نمونه یک برادر مهربون***

حدیث
حدیث
پاسخ به  نیوشا Ss
3 سال قبل

نیوشا جون
بله تو بعضی موارد حق با توعه اما من و خیلی از بچه ها عاشق یاسین هستی😜💞😌مطمئنن هرکدون از ما جای یاسین بود بدتر رفتار میکرد
خلاصه که من یاسین و با هیچی عوض نمیکنم😁و اینکه معلومه از اول رمان که سوفیا و یاسین عاشق هم میشن و یاسر غیر از یه برادر نقش دیگه ای نداره

زهرا
زهرا
پاسخ به  نیلی
3 سال قبل

claim.comc@Zhrakyany386

Sanaz
Sanaz
3 سال قبل

من‌ک‌دیگه رمانتو نمیخونم‌ باشه واسه خودت‌حال کن‌باش‌
متاسفم برات واقعا‌.
خجالتم خوب‌چیزیه://
هر کیم میخواد این رمان‌و بخونه پیشنهاد میکنم اصلا سمتش‌نریننننننن
این‌همه رمان خوب‌ با نویسنده های با درک مثلا رمان‌‌ من‌سیندرلا نیستم هم‌خیلی قشنگه هم‌ نویسنده واسه مخاطبانش ارزش قائله
نویسنده این‌رمان دو نفر ازش تعریف کردن جو برش داشته. اخه ادم انقد عقده ای

حدیث
حدیث
پاسخ به  Sanaz
3 سال قبل

موافقم ساناز
من رمان(من سیندرلا نیستم)رو خیلی دوست دارم نویسندشم محشره نمی‌دونم نویسنده این رمان چش شده😒قبلنا خوب بودااا نمی‌دونم چرا فاز برداشته رمانشم هیچ هیجانی نداره😕

Reyhaneh
Reyhaneh
3 سال قبل

مثل همیشه کم بود ولی خب همینکه دیگه دیر به دیر پارت نمیذاری جای شکر داره. بازم ممنون 🌹🌹

غزال
غزال
3 سال قبل

موندم چند سال طول می کشه تا این رمان تموم بشه ؟! آیا عمرم قد می ده ؟!🤔😂

مبینا
مبینا
پاسخ به  غزال
3 سال قبل

👌😂😂😂😂

مبینا
مبینا
3 سال قبل

ممنون که پارت رو گزاشتی
پارت بعد هم سریع بزارید
لطفا یک روز مشخص کنید مثلا هر دوشنبه رمانو بزارید
ممنون میشم

Asaloo
Asaloo
3 سال قبل

این چ وضعیه پارتا خیلی کمن خب اگه نمیتونید وقت ندارید سا هر چیزی ننویسید هر وقت شد ی پر و پیمون بنویسید واقعا پارتا خیلی کمه

صبا
صبا
3 سال قبل

آقا خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دوستت مرسی،بقول ننه ام خیر ببینی جوون 😁😁😁

صبا
صبا
3 سال قبل

آقا خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دستت مرسی،بقول ننه ام خیر ببینی جوون 😁😁😁

Mh
Mh
3 سال قبل

نویسنده دستت درد نکنه ولی یجاهایی صبر کن جلو بری
مثلا نیازی نبود حالا اون قسمت کلاس و تاکسی باشه اگرم هست باید پارت رو طولانی کنی
هر پارت بالاخره باید به یه جایی برسه

مریم
مریم
3 سال قبل

شکر خدا الحمدلله برم نذری بدم مثل اینکه پارت افزایش پیدا کرده امیدوارم فقط پارت بعدیش یه هفته دیگه نباشه

منون ادمین و نویسنده جان همیشه همینجوری مهربونم باش نویسنده جون و پارتارو افزایش بده💕💕

اردیبهشت41
اردیبهشت41
3 سال قبل

سلام ادمین گل وگلاب شماکه رومان به این خوبی می نویسی پس چرا کم میگذارین ؟

delbar
delbar
3 سال قبل

نویسنده جون خسته نباشی
کم بود ولی حداقل دیر به دیر پارت نمیزاری اینجوری عالیه ،فقط امیدوارم دیگه نری سر خونه اولت و دیر به دیر پارت بزاری
😘💙💙

وانیا
وانیا
3 سال قبل

اخخ که چقدر این یاسین گله ها 😂😊

دمش گرم انشاالله مائده بره بیرون از این داستان ازش خوشم نمیاد😑😤

رمان قشنگیه 👏

مهسا
مهسا
3 سال قبل

یکم بیشتر 😐🤦‍♂️

نیوشا
3 سال قبل

بعدیچیزه دیگه پدره سوفیا گفتش که برادرسوفیا باش مواظبش باش••

مریم
مریم
پاسخ به  نیوشا Ss
3 سال قبل

خووو ما خو دقیق نمی دونیم شایدم یاسین سوفیارو نمی خواد شاید بعداً عاشق هم شدن والان حس یاسین فقط برادری باشه 😉😉😁

حدیث
حدیث
3 سال قبل

نیوشا جون
بله تو بعضی موارد حق با توعه اما من و خیلی از بچه ها عاشق یاسین هستی😜💞😌مطمئنن هرکدون از ما جای یاسین بود بدتر رفتار میکرد
خلاصه که من یاسین و با هیچی عوض نمیکنم😁و اینکه معلومه از اول رمان که سوفیا و یاسین عاشق هم میشن و یاسر غیر از یه برادر نقش دیگه ای نداره

شکیلا
3 سال قبل

عالی بود ولی حیف کع پارتات کمع و دیر به دیر میذاری🤕🤕

34
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x