رمان پسرخاله پارت 69

4.3
(48)

 

بدون اینکه حرفی بزنم و چیزی بگم جلو و جلوتر رفتم تا رسیدم به تختش.
دو سه بار پشت سر هم سرفه کرد اما همچنان زیر همون پتو موند و نیومد بیرون.
انگار اوضاعش چندان میزون نبود.خب بقول خاله وقتی تو این سرما پامیشه میره ددر و رفیق بازی و گشت و گذار تهش هم باید اینجوری بیفته رو تخت!
خم شدم و دستش رو به آرومی از روی پتو تکون دادم اما اون کلافه و حتی عصبانی به گمون اینکه مائده هستم از زیر همون پتو گفت:

-ای باباااا…داری میری رو مخماااا…باو مگه من بچه ام راه به راه واسم آب میوه میارین…؟! نمیخورم دیگه چندبار بگم….میخوابم بخوابم لطف کن برو بیرون

هنوز و همچنان فکر میکرد من مائده هستم.
اونقدر مائده مائده کرد که ترسیدم نکنه یه وقت سر برسه برای همین سکوتم رو شکستم وگفتم:

-یاسین منم….

تا صدام رو شنید پتورو فورا از روی تنم آورد پایین و چرخید سمتم.متعجب بهم نگاه کرد و با درهم کردن ابروهاش گفت:

-سوفی…تویی!؟

منتظر بودم مثل مائده باهام کج خلقی کنه.
یعنی این بشر همیشه اونقدر به من گیر داده که عادت کرده بودم به گیر دادنهاش.
به لیوان اشاره کردم و گفتم:

-برات آب میوه آوردم ولی فکر کنم تو نخوای بخو…

حرفم رو کامل به زبون نیاورده بودم که فورا نیم خیز شد و گفت:

-نه! میخورمش..بیار…

با تعجب نگاهش کردم.بعداز اون صحبتها تو کلبه یکم سخت بود واسم چشم تو چشم شدن باهاش اما پرسیدم:

-مگه نگفتی نمیخوری!؟

خودش رو کشید کنار تا من بتونم لبه ی تختش بشینم.
نشستم و بعد هم جواب داد:

-نه اون آبمیوه ای که اون آورده بود رو دوست نداشت مزه اش رو…این خوبه فکر کنم…

لبخند محوی زدم و بعد لبه ی تخت نشستم. بهش نگاه کردم و آمیوه رو به سمتش گرفتم.
نیمچه لبخندی که ماندگار هم نبود زد و بعد لیوان رو ازم گرفت و یه نفس سر کشید.
همونطور که تماشاش میکردم پرسیدم:

-سرما خوردی!؟

لیوانی که محتواش رو یه نفس خورده بود پایین آورد و جواب داد:

-نه بابا! مامان زیادی شلوغش کرده…خبری نیست.جایی که رفته بودم یکم زیادی سرد بود کیسه خواب کفاف نداد….

لبهامو روهم فشار دادم و بعدپرسیدم:

-کجا رفته بودی؟

لیوان رو به سمتم گرفت و جواب داد:

-پیست…

کنجکاو پرسیدم:

-شب رو همونجا موندین…؟

به نشونه ی مثبت بودن جواب سوالم تکون داد و همزمان هم گفت:

-آره…

دوباره پرسیدم:

-با اکیپ ؟

موهاشو نامرتب بودم.سعی کرد با دستهاش مرتبشون بکنه و همزمان جواب داد:

-آره…

لبم رو گاز گرفتم و آهسته پرسیدم:

-دختر هم باهاتون بود!؟

دستهاش لای موهاش توقف کردن.چنددقیقه ای برو بر نگاهم کرد و بعد آهسته جواب داد:

-نه نبود…اگه بود هم مهم نبود یعنی واسه من یکی نبود…

بهش نگاه کردم.
به چشمهای خوش رنگش.به صورت جذابش و بعد پرسیدم:

-چرا واسه تو مهم‌نیست….؟

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 48

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
49 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
SAM
SAM
3 سال قبل

لنتیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا اصن شرو نمیشعه ک بخاد تموم شه اسکل شماهام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لنتی خیلی کوتاس ولی دمت گرم ی کم بلن تر این لنتی ۴ خطم نشدددددددددددددددد

M.r
M.r
3 سال قبل

وای عاشق یاسینم خیلی خوبه 😃. امیدوارم هر لحظه قشنگ تر و بدون استرس پیش بره 💙. و اینکه فقط هر پارت خیلی کوتاه هست یا پارت ها تون رو بزرگ تر کنین یا هم تند تر بفرستین واقعا صبور بودن خیلی سخته.
باز هم ممنون💙💜💚💛❤💟

mar
mar
پاسخ به  M.r
3 سال قبل

موافقمممممم👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻

Mahad
Mahad
3 سال قبل

ادمین لطفا ب نویسنده بگو یکم پارتاشو طولانی تر کنه

مبينا
مبينا
3 سال قبل

چشمای خوشرنگش؟
اقا من یادم نمیاد چشاش چه رنگی بود

Melika
Melika
پاسخ به  مبينا
3 سال قبل

منم یادم نمیاد آبی بود ؟عسلی ؟ سبز ؟ میشی ؟ فندقی ؟ اینقدر طولش دادین اصلا یادم نمیاد ریخت و قیافه ای که اول داستان ازشون گفتین چه شکلیه

mar
mar
پاسخ به  Melika
3 سال قبل

👍🏻👍🏻

mar
mar
پاسخ به  مبينا
3 سال قبل

به نظرم قهوه ای یا عسلی بود

دخی اسفند ماهی
دخی اسفند ماهی
3 سال قبل

اوه چه زود یاسین جذاب شد 😄😄😄

Sayan
Sayan
3 سال قبل

دیییییییییییح
عزیییییییییزززززززززممممممم❤❤❤😂

Tina
Tina
3 سال قبل

ایول نویسنده همین جوری ادامه بده عالی بود😘😘

Bahar
Bahar
3 سال قبل

تچکر
لطفا یکم طولانی تر پارت بذارین

Saghi
3 سال قبل

عاشقتمممم خیلی خوشحال شدم پارت گذاشتی
ولی کم.بوددد

Zahra
Zahra
3 سال قبل

ادمین بخدا خیلی کمه هااااااا
ولی اشکال نداره
همینم غنیمته
ادمین جونم میشه همین الان یهویی دو سه تا پارت بزاری
بخدا خیلی داری آدمو تو خماری میزاریاااا

mobi
mobi
3 سال قبل

۲ ثانیه پیشششش😍😍😍

بهاره
بهاره
3 سال قبل

این رمان و خیلی دوص دارم کاش میشد شبی دو سه پارتشو بزارین

S_s _GB
S_s _GB
3 سال قبل

عام چرو انقدر کوتاه و دیر؟

Asal
3 سال قبل

وایییییی خداااااای من چرا جاهای حساسش تمومش میکنی؟؟؟؟ دقیقا ضد حالی یا بیشترش کن این وا مونده رو یا زودتر بذار ای بابااااا😤😤

Mobina
3 سال قبل

دیگه حالم داره از ادمین و نویسنده بهم میخوره عاغا مگه شما ادم نیسین نمیفهمید یه عالمه ادم دارن میگن این پارت های لامصب رو طولانیتر کن بعد تو میای کوتاه تر میکنه درکت نمیکنم واقعا یکم بفهمین والا همین نظر خودم طولانیتر از پارت شما شد اه

بهار
3 سال قبل

خیلی کم بود ادمین خدا لعنتت کنه این همه جلز و ولز کردیم واسه ی چوصه پارت 😐
یه ثانیه هم خوندنش طول نکشید نکبته حمال

Melika
Melika
3 سال قبل

کوتاه بود ولی خوب بود مرسی ادمین فقد یکم این پاااارتایی که داری میزاری رو طولانی تر کن به جا چهار خط لاقل هشت خط بنویس 🤕🤕

Mozhiii
Mozhiii
3 سال قبل

Torooo khoda ykm partaro tolani tar kon admin jon🥺lotfnnnn💔

Shakiba83
3 سال قبل

چرا پارت ها اینقدر کوتاهه تا می خواهی شروع به خوندن کنی تموم میشه 😕

Ayda
Ayda
3 سال قبل

مثل همیشه عالی ولی کوتاااااه
بچه ها چندتا رمان خوب ک خوندین و خوشتون اومده معرفی میکنین لطفا

Sajedeh
Sajedeh
پاسخ به  Ayda
3 سال قبل

سلام گرگ ها
من دارم میخونم خیلی خوبه و خیلی هم طولانی

Ayda
Ayda
پاسخ به  Sajedeh
3 سال قبل

مرسی:* خوندنشو شروع کردم

محدثه
محدثه
پاسخ به  Ayda
3 سال قبل

سلام رمان های که از نظرمن خوبه عابره بیست سایه. سفر به دیار عشق . گناهکار.در همسایگی گودزیلا

Ayda
Ayda
پاسخ به  محدثه
3 سال قبل

مرسی از پیشنهادات:*

mar
mar
پاسخ به  محدثه
3 سال قبل

اره منم اینا رو خوندم خیلی خوب بودن مخصوصا در همسایگی گودزیلا و گناهگار
دختر فوتبالیست و اشراف شیطون بلا( یعنی بهترین رمانی که تاحالا خوندم یعنی سر تا سر خنده) هم عالیییی

zhra
zhra
پاسخ به  Ayda
3 سال قبل

رمان کرگها واقعا عالیع و نویسنده ی واقعا خوبی داره پارتهای به موقع و طولاااانی و با وجود اینکه پارتهای طولانی داره باز تند تند پارت میزاره

Ayda
Ayda
پاسخ به  zhra
3 سال قبل

اوم آره خیلی خوبه مرسی:*

الف
الف
پاسخ به  Ayda
3 سال قبل

زیتون/همدم/سرکوب/بانوی قصه/غیرممکن
اینا رو خودم خیلی دوست دارم

مرسده مقدم
3 سال قبل

رمانش خیلی قشنگه ها ولی هم پارتاش کوتاه هم دیر ب دیر پارت میذارید 😐💔

Z.m
Z.m
3 سال قبل

قلم نویسنده در حد معمولیه ولی باز عالیه
پارتا رو طولانی کنین لطفا

Yasi
Yasi
3 سال قبل

من هرروز میومدم سر میزدم ولی دیگه الان دو سه روز یه بار میام تا پارت های کوتاه و بخونم
چرا اینقد کوتاه آخه خیلی زود زود میزارن هی هر روز آب میشه چع وعضشع آخه

اَه

N
N
3 سال قبل

تا قبل این ک یاسین اخ بود
حالا چرا جذاب شد
بعدشم ی خواهش
تو رو قرآن لحظه های حساس قطع نکو
ب خدا موهای م یکی ریخت از بس حرص خوردم و منتظر ماندم

///|
///|
3 سال قبل

چشاش چ رنگی بود ؟ :/

ریحانه
ریحانه
3 سال قبل

چرا باز سایت رماندونی بالا نمیاد

AYNAZ
3 سال قبل

رمان درجه یکه فقط همون طور که بقیه بچه ها گفتن پارت خیلی کم میزارین تنها ایراد رمانتون هم همینه اگه نظر های مارو نویسنده نمیبینه از ادمین خواهش میکنم لطفا در مورد طولانی بودن پارت ها با نویسنده صحبتی داشته باشین ممنون

هلیا
هلیا
3 سال قبل

وای خدا جوننننن محکم میزنم تو سرما😫
ده روزه یه رمان میزارین اخه این چ وضشه زودتری پارت های بعدیم بزارید دیگه
باید ده روز تا کف این رمان بمونیم تا بعد یه پارت بزارن 😫

رعنا
رعنا
3 سال قبل

من خوووود کشیییییی میکنم از دستتتتتتت
خب یه کم بیشترش کن بووووووووووووق
😢😢😢😢😢😢

Erin
Erin
3 سال قبل

سلام
ادمین سایت رمان دونی باز نمیشه چرا ؟

Erin
Erin
پاسخ به  ghader ranjbar
3 سال قبل

درست، خسته نباشید

حدیث
حدیث
پاسخ به  ghader ranjbar
3 سال قبل

پس کی باز میشه ☹☹

لیلی هستم
لیلی هستم
3 سال قبل

حس و حال رمان دختر حاج آقا رو داره
نویسنده عزیز و محترم لطفا یکم پارت هارو طولانی تر کن

مریم
مریم
3 سال قبل

نا بابا حالا دیگه یاسین جذاب خوشگل تا دیروز که اخ بود حالت بد میشود میدیدیش 😒
حالا شده فرشته پارت خوبی بود فقط کوتاه بود💕💕💕
دوستانی که دنبال رمان خوب میگردن من خودم رمان در همسایگی گودزیلا سفر به دیار عشق سونات مهتاب و سیگار شکلاتی و حریر سرخ وگناهکار دوس داشتم

رعنا
رعنا
3 سال قبل

من پاااارت میخوااااام
ترو خدااااا😭😭😢

دریا
دریا
3 سال قبل

چقدر کم بود 🙁

49
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x