رمان پسرخاله پارت 73

4.3
(59)

 

نمیدونم چرا از همین حالا روش حساس شده بودم و تمام حرکات و رفتارش رو زیر نظر داشتم.
چون برام قابل باور نبود آدمی که نامزد داره بخواد صادقانه به یه نفر اظهار علاقه بکنه!
لابد داشت سر به سرم میذاشت و اذیتم میکرد.نکنه اصلا بخواد انتقام بگیره ازم؟
بخواد تلافی ارتباط با بهراد رو…
نه نه! یاسین هرچی که باشه تا به این حد مزخرف نیست!
ولی اگه نبود هم و اگه واقعا من رو دوست داشت پس دیگه چرا دل به خواسته های مائده میداد!؟
این تناقض عجیب و غریب نبود ؟
متفاوت نبود و غیر قابل باور…
مائده مدام بهش می رسید و همچی بهش تعارف میکرد.
گاهی لیمو…گاهی سوپ بیشتر.گاهی آب…گاهی آب پرتقال!
یاسر به اشاره ی ریز به مائده رفت و کنار گوشم به شوخی گفت:

-پدر عشق بسوزه! یکی رو هم نداریم وقتی مریضیم اینجوری تیمارداریمون بکنه!

چپ چپ نگاهش کردم و کفتم:

-رو ، رو برم سنگ پاااا…پس دریا چیه!؟

لیوان آبش رو سرکشید و جواب داد:

-بابا نشناختی مثل اینکه دریارو…اون از اون مدل دختراس که پاستیلشونم خدمه هاشون باید دهنشون بزارن!

با چندش و انزجار گفتم:

-ایشششش.مرده شور خودت و دوست دخترتو ببرن!چندشششش! جوجووو

اونقدر در گوش هم پچ پچ کردیم که بالاخره ماه چهره خانم کفری شد و با عصبانیت و جدیت ،البته خطاب به من گفت:

-دختر جان تو هنوز یاد نگرفتی سر میز شام نباید اینجوری ور ور حرف زد!؟ هان ؟این کار واقعا دور از ادب…

از این حرفش جاخوردم خصوصا اینکه باوجود اینکه یاسر و حتی دختر خودش هم داشت صحبت میکرد اما بازهم فقط سعی داشت من رو ضایع بکنه
چیزی نگفتم و فقط تماشاش کردم اما چون‌نگاه هاش همینطور ادامه پیدا کردن به ناچار گفتم:

-ببخشید!

بیشتر از این‌چیزی نگفتم.یعنی بهتر بود چیزی نگم.سرمو پایین انداختم و خواستم سکوت کنم اما صحبتهای فخری حسابی بهمم ریخت:

-به هر حال! دختری که تربیت شده ی اون بابا باشه بهتر از این هم از آب درنمیاد!

این یه مورد یعنی توهین به پدرم رو دیگه نمیتونستم تحمل بکنم برای همین قاشقم رو باعصبانیت گذاشتم روی میز و بعد گفتم:

-جُک سال فقط اونجایی که آدمایی که ادعای ادب دارن، سر نخود هم ازش سر درنمیارن!

مامان زودتراز بقیه سرش رو به سمتم برگردوند و خیلی محکم واسه خاتمه دادن به حرفهام گفت:

-سوفیااااا…. معذرت خواهی کن و بشین سرجات!

سرمو به سمتش برگردوندم و پیش روی همشون رک و صریح گفتم:

-معذرتخواهی؟! فکر کنم اونی که باید معذرت خواهی بکمه فخری خااانم هست نه من…

فخری خانم هاج و واج نگاهم کرد و گفت:

-خدااایااا…ببین چقدر پررو و بی نزاکته! وای …ما هیچوقت همچین آدم گستاخ و بی ادبی تو زندگیمون نداشتیم.

مامان به نگاه به فخری و منوچهر خان انداخت و بعد دوباره رو کرد سمت من و با تحکم گفت:

-سوووفی ..زودباش معذرت خواهی کن!

نگاهمو از مامان گرفتم و سرم رو به سمت فخری برگردوندم.
من مثل مامان دلیل محکمی برای اینجا موندن نداشتم که حالا بخوام در حالی که حق باخودمه حق رو به اونها بدم برای همین از روی صندلی بلند شدم و گفتم:

-دلیلی نمی بینم معذرت خواهی بکنم…اونی که باید معذرت خواهی بکنه فخری خانم…

-سوفی…

دلخورانه گفتم:

-محض رضای خدا وادارم‌نکن برای جرم نکرده معذرت بخوام.من اینکارو نمیکنم و در ضمن…

مکث کردم.سرم رو به سمت اونا برگردوندم و گفتم:

-شما امشب به پدر من توهین کردین و من شعری که گاهی اون همچین مواقعی به زبون میاره رو به نیابت از خودش براتون میگم

هرکس بد ما به خلق گوید ما چهره ز غم نمی خراشیم

ما خوبی اون به خلق گوییم تا هردو دروغ گفته باشیم

مرسی بابت شام!

همه هاج واج بودن به جز یاسین که یه لبخند واضح و مشخص روی صورتش بود.
دلیلی نداشت از خودم دفاع نکنم.و البته از پدرم که خیلی راجبش بیراه میگفتن.
دستمال توی دستمو کنار بشقاب انداختم و بعد هم از اونجا فاصله گرفتم و راه افتادم سمت پله ها تا هرچه زودتر برم توی اتاق….
حتی نشد اون غذارو کوفت کنپ ولی به درک…
اصلا برام اهمیت نداره.مهم اینکه سکوت نکردم و جوابشون رو دادم.
من….مثل مادرم دلیل محکمی برای اینجا موندن نداشتم که حالا بخوام سر موندن هر رفتار مزخرفی رو تحمل بکنم.
صدای مامان رو از پشت شنیدم که درحال عذرخواهی کردن بود.
پوزخندی زدم و سرعت قدم هامو بیشتر کردم تا وقتی که خودمو رسوندم به اتاق.
درو باز کردم و رفتم داخل…
شال و روپوشی که تنم کرده بودم رو انداختم روی زمین و یه راست سمت تخت رفتم.
خودم پرت کردم روش و پتو رو تاروی صورتم بالا آوردم…

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 59

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
53 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ژیلا
ژیلا
3 سال قبل

چه شانسی😍😍😍 ۳۹ ثانیه س که پارت گذاشته شده

ژیلا
ژیلا
3 سال قبل

اما چرا انقد کم😥😥😥

Bahar
Bahar
3 سال قبل

کاش یذره این پارت رمانتیک بود
مرسی نویسنده بابت پارت جدید❤️

Ghazal
Ghazal
3 سال قبل

عجب شعر خفن و عمیقی بود👌🏻😍

لیلی
لیلی
پاسخ به  Ghazal
3 سال قبل

آره آره خیلی خوب بود

مهدیه
مهدیه
پاسخ به  Ghazal
3 سال قبل

کی میزارین پارت جدیدو

😶
😶
3 سال قبل

مرسی ولی فقط از میز شام بلند شد اومد تو اتاقش ☹️ دیگه خیلی کوتاهه

Shakiba83
3 سال قبل

چقدر خوب سوفیا جوابش را داد 😍 دمشش گرم

سمابانو
سمابانو
3 سال قبل

سلام
میشه رمانی که دارم مینویسم به صورت پارت پارت بزارید توی سایت؟

Zahra
Zahra
3 سال قبل

ایول 😻

Zahra
Zahra
3 سال قبل

ایول 😻
لایک داره

الف
الف
3 سال قبل

نویسندههه جااااااان عزیزت طولانی کن پارتارووووووووو

کوثر
کوثر
3 سال قبل

همییین😤
این چی وضعشه شورشو دراوردی دیگه خب یکم بیشتر بنویس 😡

سمابانو
سمابانو
3 سال قبل

سلام
من رمان دارم مینویسم میشه توی سایت پارتاشو بزارید؟؟؟

سمابانو
سمابانو
3 سال قبل

سلام
من دارم رمان می‌نویسم میشه پارتاشو تو این سایت بزارین؟

سمابانو
سمابانو
پاسخ به  ghader ranjbar
3 سال قبل

تلگرام ندارم😭

سمابانو
سمابانو
پاسخ به  ghader ranjbar
3 سال قبل

روبیک
سروش
ایتا
اینارو ندارین؟
تل ندارم

۱۳۸۳/۱۲/۱۷(دخی اسفند ماهی)
۱۳۸۳/۱۲/۱۷(دخی اسفند ماهی)
3 سال قبل

فقط اون شعره 😍😍😜

ولی خدایی چرا مامان سوفی اینقدر توسری خور و مزخرفه لامصب😲

آیرین
آیرین
پاسخ به  ghader ranjbar
3 سال قبل

دمت گرم ادمین خیلی خفن شده دستت درد نکنه

Sayan
Sayan
پاسخ به  ghader ranjbar
3 سال قبل

عه چه باحاله😂 اول گفتم مگه ماه رمضونه!! 😂

Melika
Melika
3 سال قبل

دمش گررررررررم چه خوب نشکندش سرجاش ..ولی لامصب چه شعر خفن و باحالی

-------
-------
3 سال قبل

ممنون ولی اگه میشد یکم پارت بیشتر بشه بهتر بود الان سوفیا رفت سر میز شام بعد هم رفت اتاقش خیلی کم بود

zahra
zahra
3 سال قبل

چه ساعت و چه روزی پارت گذاری میشه

Saghi
3 سال قبل

مرسی ادمین ب موقع پارت میزاری
بخدا دوتا رمان دیگ انلاین میخونم ادمین جرممم داد از بس دیرر میزاره
عاشقتممم لعنتی♡

رعنا
رعنا
3 سال قبل

طولانیش کن لطفا

ریحانه
ریحانه
3 سال قبل

چرا رماندونی باز اینشکلی شد اصلن بالا نمیاد

:)
🙂
3 سال قبل

سلام
ادمین رمان آغوش ممنوعه رو نمیزارید؟

:)
🙂
پاسخ به  ghader ranjbar
3 سال قبل

خیلی ممنون🌷

Shemim
3 سال قبل

ادمین میشه لطفاً بگی چه روز پارت میزاری حداقل بگو چند روز یه بار پارت میزاری ؟
خیلی ممنون بابت این رمان عالی🙏🏻

Nafs
پاسخ به  ghader ranjbar
3 سال قبل

ادمین پس کی پارت میزارین. ۶روز گذشت

ریحانه
ریحانه
3 سال قبل

الان درست شد ولی هی میزنه دسترسی به این سایت امکان پذیر نیست و کلا بالا نمیاد هر چن وقت یه بار اینجوری میشه نمیدونم مشکل منه یا مشکل سایته

Werta
Werta
3 سال قبل

میگممم چرا پارت جدید نمی زارین یعنی پارت ۷۴ و ۷۵ نداره این رمان😐😑

Reyhaneh
Reyhaneh
3 سال قبل

ادمین امشب پارت داریم؟

Zara
Zara
3 سال قبل

پارت ۷۴ کی میاد.؟

Mary
Mary
3 سال قبل

قطعاً با این دیر پارت گذاشتن موضوع رمان فراموش میشه و دیگه کسی پیگیر نمیشه رمان شما نمیشه

SAM
SAM
3 سال قبل

پارت نمیزاری؟

Zahra
Zahra
3 سال قبل

میگم الان سه روزه هاااا
پارت جدید کی میزاری ادمین جون؟

Melika
Melika
3 سال قبل

پارت جدیدو نمیزارین ؟ 😢🤕

:))
:))
3 سال قبل

چرا پارت بعدی نمیاد 😐

SAM
SAM
3 سال قبل

خسته نباشی ب خدا انقد پارت گذاشتی سایت دیگع بالا نمیاره :/…

Melika
Melika
3 سال قبل

وجدانن نمیخوای پارت جدیدو بزاری؟ 😐😐

زری
زری
3 سال قبل

سلام میشه پارت جدید بزارین

SAM
SAM
3 سال قبل

برگشتیم سر روال قبلی؟ جدا ؟

zhra
zhra
3 سال قبل

پس چرا پارت جدید نمیزاری اخه اه دیگه شورشو در اوردی 😐😐😒😒😒😒😒

ساغر
ساغر
3 سال قبل

ادمین،پارت جدیدو هنوز نزاشتیش یا برا من بالا نمیاد ؟؟

A.r
A.r
3 سال قبل

دیگه پارت نمیزاری؟

Angel
3 سال قبل

آقا قسمت بعد چیشد؟؟خیلی طول کشید😐😐

53
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x