پاییزه خزون پارت ۳۶

3.7
(3)

پاییزه خزون

هوا بوی عید میداد و زمستون کم کم داشت مسافرتشو شروع میکرد ،تا کوچ کنه و بره ….
مشاورمو پیش آرمین ادامه میدادم، کلی باهام حرف میزد واقعا مثله یه دوست دوسش داشتم به این معتقدم که ممکنه دوستایی داشته باشی برا خلاف جنسیتشون حرفاشون هم جنسه دردات باشه…..
ارمین واقعا نسبت به سنش خوب تونست مریضیمو ، دردامو …خوب بفهمه ،فهمیده بود دردم اینه سربار هیچکی نباشم ، فهمیده بود همه دردام تو سینم جمع شده تبدیل به هق هقای بی اشک شده، سعی میکرد خودشو بهم نزدیک کنه و من همه اینارو به حساب این گذاشتم که دکترمه و برای بهبودم داره اینکارارو میکنه.
تو شرکت با بچها مشغول بودیم ، تقریبا با همشون رفیق شده بودم ،دوس نداشتم فک کنن حالا که با مدیریت نسبت دارم خودمو میگیرم ، سرمون خیلی شلوغ بودو با اکثریت کشورای خارجی قرار دادامونو بسته بودیمو داشتیم حسابارو جمع میکردیم دانشگاهم که تق و لق بود ولی این وسطا یه سری چیزای تو وجودم درست نبود، که اگه آرمین نبود قطعا یه بلاهایی سرم میاوردم …
این نزدیکای عید، بیشتر با خاطرات مامان بابام زندگی میکردم یادمه پارسال این موقع مامانم مشغول خونه تکونی بود، بابامم حسابی سرش گرم کار بود….

هوف بگذریم که هر چقدر بیشتر فک میکنم بیشتر غرق میشم ، زندگیم شده دریا…. هر چقدر که جلوتر میرم بیشتر غرق میشم ، بیشتر نفسم بند میاد از این همه تنهایی .
تو راهه موسسه بودم واقعا خسته و کوفته بودم، صبح کلاس داشتم تو دانشگاه و بعدم رفتم شرکت الانم که ساعت ۶ غروبه تا ۹ کلاس دارم هوف، ولی من خسته نمیشم باید ادامه بدم….
چون پدری نیست که پشتم باشه، مادری نیست که بگه مادر اینقدر به خودت فشار نیار جونت واجب تره ….
وارد آموزشگاه شدم با خانم توکلی سلام احوال پرسی کردم پوشه و ماژیکمو برداشتمو رفتم سمته کلاس ، دو تا زوج بودند که میخواستند زبان یاد بگیرند و از ایران برند شروع کردم به درس دادن به بچها، مشغول بودم….. که گوشیم زنگ خورد به بچها گفتم تمرین ص ۴۱ انجام بدید و بعدش تماس و وصل کردم
_سلام داداش جانم سره کلاسم
_سلام ساحل جانم خوبی آخ ببخشید ،ببین فقط یه چیزی میگمو قطع میکنم شب میام دنبالت از موسسه با بچها قرار بریم دور دور گفتم خبر داشته باشی
_آخه
_آخه بی آخه بای عزیزم
هوففف بابا خستم ، دارم میمیرم از بی خوابی دیگ بیرونم کجا بود… پیامه آرمینو باز میکنم
_سلام خانمم ساحل جان ،کلاست تموم شد یه زنگ بزن بهم
هوف اینو دیگ کجای دلم بزارم ،گوشیمو خاموش کردمو رفتم سمته بچها تا خوده ۹ باهاشون کار کردمو

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان گندم

    .خلاصه : داستان درباره ی یک خانواده ثروتمنده که بیشتر اعضای اون کنار هم زندگی میکنن . طی اتفاقاتی یکی از شخصیت…
رمان کامل

دانلود رمان گناه

  خلاصه رمان : داستان درمورد سرگذشت یه دختر مثبت و آرومی به اسم پرواست که یه نامزد مذهبی به اسم سعید داره پروا…
رمان کامل

دانلود رمان نهلان

  خلاصه: نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x