پاییزه خزون پارت ۳۸

3.3
(4)

 

 

پاییزه خزون

_بااینکه پرو میشی ولی باشه

_ببین من یک دهنی از تو سرویس کنم ، که اینقد سرتق نباشی اینجوری جوابه منو بدی
_ببخشید جنابعالی؟
_علی چپ برا الان مناسب نیست عزیزم ، ملتفت شدی؟
_نشدم
_عه میخوای ببرمت دکتر؟
با تعجب گفتم دکتر برا چی؟
_دکتر زنان دیگ
تا چند ثانیه هنگ بودم که تازه گرفتم چی میگه ،بیشورررر
_خیلی بیشوری آرمین ،کاری نداری آراز اومد دنبالم
_شوخی کردم بابا
_لطفا دیگ از این شوخیا نکن
یدفعه جدی شد وگفت
_ساحل فردا حرفای مهمی دارم امیدوارم بهانه نتراشی برای قرارمون
_نمیتراشم
_آفرین ماه من ،برو خدا به همرات… گوشیتم دمه دست باشه که اگه نباشه به ولای علی فردا دمار از روزگارت درمیارم
_باشه بابا …چقد دلت پره
_تازه کجاشو دیدی؟
_بای مزاحم
_خداحافظ بوزینه …
هوف چقد حرف زد مغزم داره میاد تو دهنم ، ماشین اراز و دیدم که چراغ بالا زد به سمت مزداتیریش رفتم و دره عقبو بازکردمو سوار شدم
_به سلاممم ،چطورید بچها
سمانه گفت
_سلام خواهر شوهر، مارو نمیبینی خوشی… بابا هلاک کردی خودتو که از کار
_فداتشم ،هوف حسابی درگیرم …
_سلام عرض شد ساحل خانم
_سلام داداشی خوبی ؟!
_فدا مدا ،ساحل خوبی!!!! رنگ به روت نمونده که….
_خوبم بابا هیچیم نی ، فقط بریم یه چی بخوریم که ناهارم درست حسابی نخوردم
_علی و مهرشاد اینا تو سفره خونه نشستن تا ما برسیم …
_پس راه بیوفت بریم
تا خوده اونجا با اینکه خیلی خسته بودم ولی با بچها گپ زدیم و خندیدیم با اینکه خسته و گرسنه بودم ولی سعی کردم چیزی بروز ندم اینا که گناهی نداشتن، داشتن؟؟از ماشین پیاده شدیمو سه تفنگ دار به سمته سفره خونه رفتیم اراز بچها رو سریعتر از ما دید دست در دست سمانه به سمت بچها پرواز کردنو منم مثه لاک پشت پشتشون راه افتادم سرگیجه امونمو بریده بود ، ولی بروز ندادم که دوباره نگرانشون نکنم …..با بچها سلام و احوال پرسی کردیمو شام خوردیم ، بعده شام… بچها قلیون و چای سفارش دادن…

مشغول گپ زدن بودیم با بچها که یه دفعه متوجه شدم بچها هی بهم چشمک میزدن، و چشم و ابرو میان …بعده غرو قمزه اومدنشون علی که بزرگتر از همشون بود شروع کرد به حرف زدن
_خوب بچها ،امشب شبه خیلی خوبی بودش و خوش گذشت ولی ، خوب این دورهمی یه دلیلم داشته و اونم ساحل بود ….
متعجب بهشون نگاه کردم من چه دلیلی میتونم داشته باشم آخه
_ببین ساحل جان درسته مامان بابا فوت شدن ….ولی این تنها بودن اصلا به صلاحت نیست، ت ام جای خواهرمی مثه خواهر نداشتم همیشه دوست داشتم…. ولی نمیشه تا ابد اینجور ادامه داد، آدم همدم میخواد برا تنهاییاش ۱ هفته پیش خانواده آقای رضایی به آراز زنگ زدن اجازه بگیرن برای خاستگاری آراز گفته باید با ساحل حرف بزنم و ..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان ارباب_سالار

خلاصه: داستانه یه دختره دختری که همیشه تنها بوده مثل رمانای دیگه دختره قصه سوگولی نیست ناز پرورده نیست با داشتن پدر هیچ وقت…
رمان کامل

دانلود رمان تکرار_آغوش

خلاصه: عسل دختر زیبایی که بخاطر هزینه‌ی درمان مادرش مجبور میشه رحمش رو به زن و شوهر جوونی که تو همسایگیشون هستن اجاره بده،…
رمان کامل

دانلود رمان کاریزما

    خلاصه: همیشه که نباید پورشه یا فراری باشد؛ گاهی حتی یک تاکسی زنگ زده هم رخش آرزوهای دل دخترک می‌شود. داستانی که…
رمان کامل

دانلود رمان انار

خلاصه : خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به…
رمان کامل

دانلود رمان نهلان

  خلاصه: نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x