رمان عشق خلافکار پارت 50

4.7
(7)

زمان حال…

★آدرین★

کامل مست نبودم و میخواستم که ببینم نسبت به من

چه واکنشی نشون میده اما اون خشکش زده بود و انگار

که توی این دنیا نبود. بلوزش رو از تنش درآوردم و

بوسه ای روی گردنش زدم ، زبون و لبمو از روی شاهرگش

تا گوشش کشیدم و لاله ی نرم گوشش و به دهن گرفتم و

مکیدم. آروم به سمت لبش رفتم و زبنمو تحریک وار روی

لبش کشیدم ولی اون عکس العملی از خودش نشون نمیداد

، لباشو مکیدم و رفتم پایین تر و قفل سوتینش رو باز کردم

و روی جناق سینه ش رو بوسیدم و سینه سمت چپشو تو

دهن گرفتم و شروع کردم به خوردن و مکیدن نوکش و با

دست دیگه م اون یکی سینه ش رو تو مشتم گرفتم و باهاش

ور رفتم و خودمو بهش فشار دادم. با اینکارا خودم خیلی

تحریک شده بودم و فشار مردونگیم رو به شلوار حس میکردم.

دستامو از روی سینه ش برداشتم و تیشرتم رو در آوردم و زیپ

شلوارم رو پایین کشیدم و کامل شلوارم رو در آوردم و دوباره

مشغول سینه هاش شدم. بعد از چند لحظه از سینه هاش جدا

شدم و زبونم رو آروم از زیر قفسه ی سینه ش کشیدم و پایین

اومدم و زبونم رو دور نافش چرخوندم. بدنش داشت دیوونم

میکرد حتی اگه هم مست نبودم الان کامل مست تنش بودم ،

بدنم کوره آتیش شده بود و در تب و تاب خواستنش می سوختم.

کمر شلوارش رو تو دستم گرفتم و شلوارش رو همراه شورتش

پایین کشیدم و کامل از پاش در آوردم. به بهشت سفیدش خیره

شدم. با دستم بهشتشو مالوندم. دستمو از بهشتش جدا کردم و

پاهاش رو روی شونه م انداختم و زبونم رو روی چو.. ولش کشیدم

که بدنش مثل حالت تشنج شروع به لرزیدن اما با شدت کمتری کرد.

نگاهش کردم که دیدم بهم با ترس و وحشت داره نگاه میکنه و سعی

میکنه که حرف بزنه اما نمیتونه و بعد از چند ثانیه قطره های اشکش

پشت سر هم روی گونه ش ریخت و صورتش رو خیس کرد. متعجب

از رفتارش از بین پاش بیرون اومدم و همونجا نشستم که بعد چند مین

لرزشش تموم شد و فکر کردم که خالش خوب شده اما یه دفعه سرشو

بین دستاش گرفت و شروع به جیغ زدن و هق هق کردن کرد که با سرعت

به سمتش رفتم و دستمو دورش حلقه کردم و سرشو روی سینه ی لختم

گذاشتم و شروع کردم به نوازش موهاش و دلداری دادن بهش کردم.

بعد از چند لحظه دیگه جیغ نزد و تو سکوت به گریه کردن ادامه داد.

گذاشتم که همونطور گریه بکنه و وقتی که آروم شد خودش ازم جدا شد

و با چشمای اشکیش بهم زل زد دستشو بالا آورد و بعد سوزشی

رو یه سمت صورتم حس کردم. بهش حق میدادم که از دستم

ناراحت باشه و من فقط میخواستم که ببینم واکنشش چی

هست. شروع به حرف زدن کرد و گفت: چرا داشتی اینکارو

میکردی هااا؟ فک کردی کی هستی که بهم دست زدی؟

اگه دلت سکس و کردن یکی رو میخواست میرفتی یکی

از اون دخترارو میاوردی رو تختت ولی به من دست نمیزدی.

دستشو به سمت صورتش برد و با اون دستای ظریفش

صورت خیس اشکش رو پاک کرد و گفت برات متاسفم.

نه برای خودم متاسفم که فکر کردی یه دختره ی هرزه م

که حاضر به خوابیدن باهات میشه و از شوکی که

بهم وارد شده بود استفاده کردی و داشتی کار

خودتو میکردی.

پا شد و لباساشو از روی زمین برداشت و لرزون اما

با قدم های محکم بیرون رفت و درو پشت سر خودش

محکم بست.

★آرتمیس★

لرزون خودمو روی تخت کشوندم و دستمو دور پاهام

حلقه کردم و شروع به تکون دادن خودم کردم. اون به

چه جرئتی به من دست زده بود و از نبودن هوش و حواسم

تو این دنیا استفاده کرد و داشت از بدنم لذت میبرد. من

اینهمه خودم به سمت رابطه ای نرفتم که آخرسرش یکی

بیاد بدون چیزی بینمون بخواد با من رابطه داشته باشه. نه

من به این زودی خودمو نمی بازم. شروع میکنم به جمع کردن

وسایلم و چپوندنشون تو چمدون و در آخر لباسمو میپوشم و در

اتاقو باز میکنم که آدرین و پشت در میبینم. با تنفر تو چشاش

زل میزنم و از کنارش رد میشم که صداشو از پشتم میشنوم.

_ کجا داری میری؟

_ انتظار که نداری جایی بمونم که توش امنیت ندارم

_ اما معلوم نیست که دختر اون باشی یا نه.

سرمو به طرفش بر می گردونم و پوزخند صدا داری میزنم و

میگم: برام ذره ای اهمیت نداره ، اصن میخواد دختر هر

خری که میخواد باشم.

از پله ها پایین میرم و از عمارت خارج میشم و سوار ماشینی

که با پولی که بابام فرستاده بود گرفته بودم میشم و از

اون جای نحس دور میشم. به یکی از دوستام که تو انگلیس

بود زنگ میزنم و ازش آدرس خونه ی مجردیش رو میگیرم

و پیشش میرم.

* * * * *

بغلش میکنم و میگم: اشکالی نداره دیگه اینجا یه مدتی بمونم؟

_ نه آرتی ، هرچقدر که میخوای بمون ، بالاخره من که ازدواج

کردمو و اینجا هم که زیاد نمیام فقط اگه چیزی نیاز داشتی

یا مشکلی بود بهم زنک بزن بیام.

ازش تشکر میکنم و بعد از یکم سفارش کردن بهم خدافظی میکنه و میره.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
22 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Z Makari
2 سال قبل

مثل همیشه درجه یک النا جون👌❤

Fariba Beheshti Nia
F
2 سال قبل

مرسی النا جون واقعا عالی بود

ĄÝ ŇŰŘ ¤
2 سال قبل

خیلی خیلی عالی بود 😘😍

افسانه
افسانه
2 سال قبل

یگی….

افسانه
افسانه
2 سال قبل

بچه ها کی بیداره
هلی؟
ارتی؟
ساری؟
یگی؟
ارمی؟
الن؟
فلو؟
رها؟
نرگس؟
نسی؟
هرکی بیداره بیاد چت کنیم باهم

*ترشی سیر *
R
پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

من بیدارم 👍🏻

افسانه
افسانه
2 سال قبل

دهن همتون سرویس شب خوش بای…..

افسانه
افسانه
2 سال قبل

سارا

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

جان ..

افسانه
افسانه
2 سال قبل

سارا سارا سارا سارا سارا سارا سارا عشقم. زندگیم.نفسم. به قول فلور اکسیژنم .

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

بگو دلبر ، بگو

افسانه
افسانه
2 سال قبل

خب الان چت کنیم باز پاک کن

افسانه
افسانه
2 سال قبل

سارا شارژ نداری بیای تو پیام اس بدیم نمیدونم چرا کامنت ها ارسال نمیشه

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

ارسال میشه ، منم می بینیم …
نه ، شارژ ندارم …
همینجا بچتیم بهتره …

افسانه
افسانه
2 سال قبل

چرا کامنت های من ارسال نمیشه

افسانه
افسانه
2 سال قبل

خب بگو چند تا ابجی داری چند تا داداش داری چند سالشونه

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  افسانه
2 سال قبل

دو تا ابجی دارم …
یکی ۸ سالشه و اون یکی ۴ یا ۵
یه داداش دارم …
که اونم ۱ سال و نیمه شه …

افسانه
افسانه
2 سال قبل

چقد کوچیک هستن !

22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x