جیبم در آوردم و روی حسگر مخفی رنگ چوبی که معلوم نبود گرفتم. درمخفی کنار رفت و
رفتم تو وقتی وارد شدم همشون دست از مبارزه برداشتن تعظیم کردن. سرتکون دادم و
کریس رو صدا زدم. کریس با سرعت اومد .
_ بله قربان کاری داشتین؟
_ اتاق بوکس خالیه؟
_ دو نفر هستن قربان ، اگه خواستین بفرستمشون بیرون؟
_ نمیخواد. برو به کارت برس
_ بله قربان
سریع رفت سمت مبارزها. منم رفتم سمت اتاق بوکس ، در اتاقو باز کردم و رفتم سمت
دستکش ها. اون دو نفر وایساده بودن و منو نگاه میکردن ، دستکش هارو پوشیدم و رفتم
سمت رینگ و پریدم تو رینگ بعد به سمت یکیشون برگشتم.
_ بیا تو رینگ
_ بله قربان
اومد تو رینگ و منم آماده مبارزه شدم ، اونم که فهمید میخوام مبارزه کنم دستاشو بالا
آورد و مشتاشو یکم پایین تر از صورتش گرفت. نیاز به خالی کردن این احساس لعنتی داشتم.
******
خسته و کوفته رفتم تو اتاق خوابم و به ساعت نگاه کردم ، ساعت هشت و نیم بود. رفتم دوش
گرفتم و لباسامو پوشیدم و رو تخت ولو شدم. ساعت نه شده بود. یه چرت بیست بیست
و پنج دقیقه ای زدمو آماده شدم. سوار ماشین شدمو رفتم سمت باری که همش با الیور میرفتم.
وارد بار که شدم دیدم الیور تازه اومده و داره سفارش میده. رفتم سمتش.
_ چطوری پسر؟ چیشده گفتی بیایم اینجا؟ از اونجایی که یادمه تو همش وقتایی که حالت
خراب بوده مست کردی
_ نه توچی؟ تیلور رو یادته؟ داره گند میزنه تو هرچی نقشه کشیدیم. میترسم از کارمون با خبر بشه
نفس عمیقی میکشم
_ منم مثل تو. همون دوست دخترت که جاسوس بوده؟ مگه نگفته بودن تو دریا غرق شده جسدشو
پیدا نکردن؟ این حتما یه پشتوانه ای داره که اینطوری داره به پروپامون می پیچه وگرنه خودش
عرضه نداره ، نه قدرتی داره نه ثروتی.
یه پیک خورد و گفت: آره همون . معلوم شده دروغ گفته که ما فک کنیم دیگه پیداش نمیشه ،حتما کار
این دشمنایی که اول دوست بودن بعد دشمنه که از چیزای خصوصیم خبر داشتن و بهش گفته بودن.
_ که اونم میشه سه نفر که خودت خبر داری کیا هستن ولی نکته اصلی اینه که کدومشونه و دنبال
چه چیزیه که جرئت و قدرت این کارو داره .
_ آلوین که کلا فقط به خاطر جدا کردنش ازمون دشمنمون شده یا نه اصلا تو کار خلاف نیست و
اگه هم جرئتشو داشته باشه باید کسی کمکش کنه که کسی هم نیست چونکه اصلا آدم حسابش
نمی کنن. میمونه آدرین و کریس که آدرین بیشتر انگیزه و قدرتش رو داره کریس هم معمولا دنبال
دعوا نیست مگر اینکه کسی سد راهش بشه.
_ یه کیو میزارم به پای آدرین ببینم چه خبرشه جوجه فکلی رو . این بچه اگه عموش نبود هیچی
نبود که اومده با سن کمش تو این تشکیلات
_ اوکی
*******
چند ساعت قبل.
★الکس★
بعد از قطع کردن آرتمیس زود زنگ زدم به امی. جواب داد که زود گفتم: امی هرکاری آرتمیس
میکنه بهم خبر میدی این دنبال دردسره
_ چی شده الکس؟ آرتمیس چیکار کرده؟
_ خانم زده به سرش میخواد انتقام بگیره
_ وایسا ببینم چی میگی؟ چیشده ؟
_ بزار آرتمیس بهت بگه من خودمم تا یه جاییشو میدونم ولی بدون کلاوس زنده هست
_ چی میگی؟ توهم زدین دوتاتون ، کلاوس که زیر یه خروار خاکه .
_ نه اتفاقا سرومر و گنده تو انگلیسه. ببین من میخوام بیام اونجا تا وقتی بیام حواست
بهش باشه حالش خوش نیست.
_ اوکی