پاییزه خزون پارت ۳۳

3.4
(5)

 

 

پاییزه خزون

خندیدمو گفتم
_در خدمتیم مشتی
_اوووو خانم لاتیشو پر کردن ،از یه خانم معلم بعیده اینطور حرف زدن ..
احساس کردم این حرفش یه گلایه بود که اینجوری حرف نزن …

_مگه خانم معلمه لات نداریم ؟
_داریم؟
_داریم
_چخبرا ،نیومدی مطب منتظرت بودم گفتم میای
_شرمنده وقت نکردم الانم توراهم ؟
_توراه کجا؟
_نیازه که بدونی ؟
_نیازه
_میدونی پرویی؟
_میدونم
_آفرین که میدونی و خیلیم خودشیفته ای…
_از کی اینقد غرقم شدی که اینارو کشف کردی خانم ساحل؟
_نریزه یه وقت؟
_نه محکم ساختیم نریزه
_اییشش ، کاری نداری ،تو متروعم
_اکی ، مراقب خودت باش احتیاط کن گوشیتم بزار تو کیفت ،رسیدی پیام بده
_بابته ؟
_حرف اضافی نباشه عزیزم پیام فراموش نشه ،خدا به همرات
_بای فور اور
خندید و گوشیو قطع کرد ،حدود ده دقیقه بعد رسیدم دمه شرکتشون و وارده آسانسور شدم و طبقه ۵ و زدم جلوی آیینه آسانسور به خودم نگاه کردم به منی که ،چشمای خستم تو ذوق میزد … کرمی که صبح زده بودمم کم کم تو خورده پوستم و رفته و بود پوسته سبزمو بیشتر به نمایش میزاشت از آسانسور پیاده شدمو در واحدو زدم یه منشی جوون ۲۵ ساله درو باز کرد
_بله بفرمایید؟
_سلام وقت بخیر با آقای معتمدی کار داشتم
_وقت قبلی داشتید؟
_شما اجازه بدید بیام داخل توضیح میدم خدمتتون
یه اخمی کرد و درو باز کرد منم بدون هیچ ری اکشنی وارد شدم رو مبلای چستر زیتونی رنگشون نشستم منشی با همون اخمش گفت
_شما خانم ؟
_معتمدی هستم
یه ذره تعجب کرد ولی به روی خودش نیاورد اومد گوشیو ورداره تا به اراز یا مهرشاد خبر بده که دیدم دو تا پت و مت اومدن بیرون از یه اتاقی که روش نوشته بود اتاق کنفرانس… اولش متوجه من نشدن منشی به حرف اومد
_ببخشید آقای معتمدی این خانم باشما کار دارن
آراز اولش دوهزاریش نیوفتاد ولی وقتی منو دید سریع به خودش اومد و گفت
_سلام خانم معتمدی احوال شما
متعاقبا مهرشاد با یه تک خنده مرموز گفت
_احوال خانم معتمدی خوب هستین انشالله
با اینجور حرف زدنشون فهمیدم که نمیخوان بقیه همکارا بدونن چی به چیه بخاطره همینم از جام بلند شدم با نهایت احترام گفت
_سلام عرض شد وقتتون بخیر باشه
مهرشاد گفت
_ممنون خانم بفرمایید داخل برای مصاحبه
در اتاق مدیریت و باز کرد اول اجازه داد من وارد شم‌.. از این کارش خوشم اومد من که اومدم داخل اراز و مهرشادم اومدم داخلو درو بستنو جفتشون خندشونو رها کردند .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان التیام

  خلاصه: رعنا دختری که در روز ختم مادرش چشمانش به گلنار، زن پدر جدیدش افتاد که دوشادوش پدرش ایستاده بود. بلافاصله پس از…
رمان کامل

دانلود رمان غمزه

  خلاصه: امیرکاوه کاویان ۳۳ساله. مدیرعامل یه کارخونه ی قطعات ماشین فوق العاده بی اعصاب و کله خر! پدرش یکی از بزرگ ترین کارخانه…
رمان کامل

دانلود رمان آن شب

          خلاصه: ماهین در شبی که برادرش قراره از سفرِ کاری برگرده به خونه‌اش میره تا قبل از اومدنش خونه‌شو…
رمان کامل

دانلود رمان نهلان

  خلاصه: نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.
2 سال قبل

مرسی

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x