رمان نیمه گمشده پارت 40

4.1
(7)

بعد از یکم جر و بحث ، مامان بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد … .
با پیچیدن بوق ممتد توو گوشم ، پوزخند تلخی زدم و گوشیو پایین گرفتم … .
اینهمه دعوا و جر و بحث ، بخاطر کی؟! …
یه آشغال عوضی..
یه کسی که فقط به دنیا اومده تا زندگی منو بهَم بپاشه !.
تف به ذاتش ! … .
گوشیو پرت کردم رو میز و سرمو‌بین دستام گرفتم … .
ریده شده بود تو اعصابم ، کاش مامان به خودش میومد؛کاش حداقل یه امیدی به بابا داشتم که طرف من باشه ولی..
ولی حتی اونم اسیر نقشه ی شیطانی مامان شده!..
کلافه هوفی کشیدم و سرمو به صندلی تکیه دادم ؛ چشامو بستم و شروع به فکر کردن ، کردم … .

💕🐇فلور🐇💕

دست سارا رو گرفتم و با هم رفتیم رو صحن … .
نگاه شاد و هیجان زده ی همه طرفدارا به ما بود !.
زیر چشمی به سارا زل زدم؛انگار داشت با نگاهش دنبال فرد خاصی میگشت و چه کسی میتونست اون فرد باشه،جز..
آرتا خانِ آتاش ! … .
نفسمو محکم بیرون فرستادم ، امروز و توو این ساعت..
من و سارا باهم یه کنسرت داشتیم و هیچ اثری از آرتا نبود ! … .
آرکا یه گوشه وایساده بود و خندون نگامون میکرد ولی ارتا … .
کلافه هوفی کشیدم ، اشاره ای به دیجی دادم تا اهنگو شروع کنه..
بعد چند لحظه ، صدای بلند اهنگمون بلند شد..
فشار ریزی به دست سارا آوردم که به خودش اومد و با صدای آرومی ، شروع کرد به خوندن … :

_ همش یه چیزی کم بود..
همش یه حالی بودی !.
حالا که نیستی فکر کن ، به کار اشتباهت … ‌.

نوبت من بود ؛ نفسی کشیدم و با هیجان ناگفتنی ای ، شروع کردم به خوندن :

+ شر و شور و شیطون و …
پرحاشیه ! … .
تو زرنگی و منم اون که..
ناشیه.:)
صورتِ مینیاتوری و دل آهنی!..
خدا میدونه چی پشت این …

تیکه تیکه ادامه دادم :

+ نقاشیه ! … .

سارا بلافاصله بعد من ؛ با صدای مجذوب کنندش ، ادامه داد :

_ چهره ی فریبندت و..
طعم شیرین خندت!..
دست شیطونو بستی یا؛
چند وقته شده بندت !…:)؟
میدونی چقد پرپر زدم که..
از دست نری؟! … .

لحن صداشو تغییر داد و با کشیدن دستش از توو دستم ، یه نفس خوند :

_ تو قفس میساختی از عشق..
واسه این پرندت ! … .

لبخند ریزی زدم … .
چند قدم به جلو برداشتم و بی طاقت لب زدم :

+ همش یه چیزی کم بود..
بین من و تو انگار!..
از منه ساده اصرار؛از تو یه ریز انکار!..:/
همش یه چیزی کم بود ، توو حالت نگاهت !.

سارا محزون و تلخ لب تر کرد :

_ همش یه حالی بودی؛همش یه حالی داشتم..
اصلا چرا من این قدر ، عمرمو پات گذاشتم!..:)؟
حالا ک نیستی فکر کن..
به کار اشتباهت ! … .

نزدیکش شدم و دستم و گذاشتم رو شونش … .
فشار ریزی به شونش آوردم که آه غلیظی کشید..
چقدر داشت زجر میکشید !.
لبخند محوی به روم پاشید و با بالا گرفتن میکروفونش ، شروع کرد به خوندن :

_ شر و شور و شیطون و پرحاشیه!..
تو زرنگی و منم اون که ناشیه..:/
صورت مینیاتوری و دل آهنی..
خدا میدونه چی پشت این ، نقاشیه.

زبونی رو لبام کشیدم و خیره به آرکایی که با لبخند نگام میکرد ، ادامه دادم :

+ چهره ی فریبندت و..
طعم شیرین خندت ! … .
دست شیطون و بستی؛یا چند وقته شده بندت!..:)؟

هماهنگ با سارا ، دونفری خوندیم :

” میدونی چقد پرپر زدم که..
از دست نری ! …
تو قفس میساختی از عشق واسه..
این پرندت ..:)!

من ساکت شدم و سارا با تلخی ، ادامه داد :

_ همش یه چیزی کم بود …
بین من و تو انگار !.
از منه ساده اصرار؛
از تو یه ریز انکار:///
همش یه چیزی کم بود ، توو حالت نگاهت.

نفسی گرفتم و با زدن هی لبخند ریز ، لب زدم :

+ همش یه حالی بودی..
همش یه حالی داشتم!…:/
اصلا چرا من این قدر؛عمرمو پات گذاشتم!…:)؟
حالا ک نیستی فکر کن ، به کار اشتباهت.. .

🔖سارا🔖

بعد از تموم شدن اجرا ، زودی از استادیوم بیرون زدم …
بدون خداحافظی با آرکا و فلور و بچه ها !.
میدونم دور از ادب بود ولی واقعا حالم بد گرفته بود..
به خودم که اومدم ، پشت چراغ قرمز بودم …
گوشیمو در آوردم و رفتم تو وات ، شروع به تایپ کردم :

+ آرتا ، آرتا خیلی نامردی..
واقعا ازت دلم شکست ، خیلی بدی …
دیگه اصلا نمیخوام ببینمت؛متنفرم..
از تو ، از فلور ‌…
از همتون اصلا ، همتووون …
میرم یه جایی گم و گور میشم که اصلا دستتون بهم نرسه ، گور ننه ی همتون …
میرم ، ب ولله ک میرم.. .

پیامو ارسال کردم براش و بعد هم آهنگی که به تازگی خودم خونده بودم ، واسش ارسال کردم …
( برگشتم 2 ) پوزخند تلخی زدم و آروم و زمزمه کنان یه قسمتشو ، برا خودم خوندم :

+ فک میکردم بی من حالت آشوبه..
صد دفه برگشتم؛دیدم حالت خوبه ! …:/
فکر میکردم اگه نباشم پیشت خونه..
سوت و کوره!..
بیا یه کاری بکن تا که..
تورو یادم بره ! …
نمیخوام نبودنت این جوری..
عذابم بده !.
تو فراموش کردنو خوب بلدی (خوب بلدی)
پس بیا یادم بده..:)!

آرکا..:)🎶😎
پسر بد قصمون ، آرتا🙂☕🥂💔

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان موج نهم

خلاصه: گیسو و دوستانش که دندونپزشک های تازه کاری هستن، توی کلینیک دانشگاه مشغول به کارند.. گیسو که به تازگی پدرش رو از دست…
رمان کامل

دانلود رمان اردیبهشت

  خلاصه؛ داستان فراز، پسری بازیگرسینما وآرام دختری که پدرش مغازه داره وقمارباز، ازقضا دختریه رو میره خدماتی باغی که جشن توش برگزار وفرازبهش…
رمان کامل

دانلود رمان ماهی

خلاصه: یک شرط‌بندی ساده، باعث دوستی ماهی دانشجوی شیطون و پرانرژی با اتابک دانشجوی زرنگ و پولدار دانشگاه شیراز می‌شود. بعد از فارغ التحصیلی…

آخرین دیدگاه‌ها

دسته‌ها