رمان انرمال

رمان انرمال پارت۷۶ 4.5 (15)

۱ دیدگاه
        یکم پایینتر از مدرسه ماشینش رو نگه داشت که من پیاده بشم. باز خوبه اون منو رسوند وگرنه این دیر رسیدنها آخرش میکشوندنم به دفتر! کوله…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۷۵ 4.1 (14)

۱ دیدگاه
      توقف کرد.دستش از دستگیره جدا شد و سرش از روی شانه به سمتم چرخیده شد.وقتی لبخند روی صورتم رو دید خودش فهمید داستان چیه و خیلی زود…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۷۴ 4.2 (15)

۱ دیدگاه
        تا اینو گفتم متعجب بهم خیره شد. وقتی میگم متعجب نه اینکه مردمک چشمهاش گشاد بشن و بره تو شوک نه! ولی برام عیان و آشکار…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۷۳ 4.3 (20)

۱ دیدگاه
      نفس عمیقی کشیدم و دستهامو گذاشتم روی پتویی کشیده شده روی شکمم و بعد هم گفتم:     -از صحرا خوشم نمیاد! خیلی وقت پیش توی یه…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۷۲ 4.4 (17)

۱ دیدگاه
      سرم رو خم کردم و به پلاک و زنجیر توی دستم نگاهی انداختم. اینکه چقدر ارزش مادی داشت برام مهم نبود. برام عزیز بودن چون هدیه ای…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۷۰ 4.1 (17)

۲ دیدگاه
      تا صدای زنگ تو خونه پیچید، دستمو رو شکمم که این چنددقیقه ی آخر قار و قورش حسابی بلندشده بود گذاشتم و یه لگد به مجی زدم…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۶۹ 3.5 (15)

۱ دیدگاه
      خواستم از کنارشون رد بشم و برم تو آشپزخونه که مچ دستمو گرفت و نگه ام داشت. ایستادم و سرم رو به سمتش برگردوندم و پرسشی نگاهش…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۶۶ 5 (15)

۳ دیدگاه
    از کنار منی که خیره شده بودم به تابلوی آویزون از دیوار رد شد و رفت روی مبل نشست و گفت:     -بیا بشین نوشیدنیت رو بخور…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۶۳ 3.6 (12)

۱ دیدگاه
    تو زختکن روی صندلی نشسته بودم و کش بلند و دراز رو سر حوصله دور مچم میبستم. کیومرث پشت سرم چپ و راست راه میرفت و میگفت:  …