رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۶۱ 4 (11)

۱ دیدگاه
      آب دهنمو قورت دادم و با زدن یه لبخند کمرنگ پرسیدم:     -کلاس تموم شد !؟     فقط بهم خیره بود و نگاهم میکرد.نگاه هایی…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۵۸ 4.1 (12)

بدون دیدگاه
    آرمین دستهای منو از پهلوهای عریان خودش جدا کرد بعد هم خیلی سریع چرخید سمتم و گفت:     -تو چرا هنوز اینجا وایستادی! برو لباساتو تنت کن!…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۵۵ 3.6 (14)

۱ دیدگاه
      ایستاد و دیگه قدم بعدی رو بردنداشت چون من سد راهش شده بودم. همون حالت لش و بیخیال خودش رو داشت. همون حالتی که میگه زندگی و…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۵۴ 3.8 (14)

۱ دیدگاه
      مجتبی که به نظر میومد خودش قصد پیاده شدن رو نداره،ماشین رو نزدیک خونه پارک کردو بعد سرش رو خم کرد و با نفسش چند بار رو…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت۵۲ 4.4 (14)

بدون دیدگاه
      چون اینو گفتم صورتش کمی درهم شد. انتظار نداشت تا وقتی اینجاست منم باشم و باهم خوش بگذرونیم اما من الان تنها چیزی که بهش فکر میکردم…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۵۰ 3.7 (16)

۱ دیدگاه
      تمام دری وری ها و حرفهای نچسبش رو بی جواب گذاشتم و ترجیحا به خوردن همون قهوه ادامه دادم اما خیلی بی هوا اول فنجون خودش رو…